این را دیگر همه میدانند که برنامهها و آرزوهای میرزا تقیخان امیرکبیر برای ایران بسیار پیشروتر از زمانهی خودش بود. یک نمونه از آن اندیشهها که نخستینبار به ذهن او رسید بنیانگذاری پایگاهی برای خاموش کردن آتشسوزیهایی بود که چهبسا در پایتخت روی میداد و زیانهای جانی و مالی بهبار میآورد. او حتا فرمانهایی هم نوشت و گامهای نخست برای انجام چنین کاری را برداشت، اما زور دسیسهچینان و درباریان بر ارادهی امیرکبیر چربید و او را از میان برداشتند و فکر راهاندازی پایگاهی برای رودررویی با آتشسوزیها و امدادرسانی، مانند دیگر خواستهها و اندیشههای او، از میان رفت و به سرانجامی نرسید. هرچند در همان زمان، سفارت روسیه در تهران دَم و دستگاه کوچکی درون سفارتخانهی پهناورش در بازار قدیم تهران، در جایی که به آن «باغ ایلچی» میگفتند، برای مهار آتشسوزیهای احتمالی راه انداخته بود. اما ماموران آبپاش آنها کاری به کار آتشسوزیهای تهران نداشتند و در جایی نوشته نشده است که اگر چنین حادثهای در پایتخت پیش میآمد، دخالتی کرده باشند.
شهر تهران به همانگونه به زندگی روزانهاش ادامه میداد و اگر آتشسوزی دامنش را میگرفت، مردم با هر تقلا و کوششی بود آتش را خاموش میکردند. کارگزاران دولت هم در این میان دست و پایی میزدند و کمکی میرساندند، اما نه به شیوهای درست و آموزشدیده. در آن زمان چنین کار و آموزشی برای دولتیان شناختهشده نبود. همه چیز را به مردم کوچه و بازار سپرده بودند تا راه و چارهای بیایند و جان و مال خود را از شعلههای آتش در امان نگهدارند.
به هرروی، زمان سپری شد تا آنکه ناصرالدینشاه قاجار، بیستودو سال پس از آنکه فرمان کشتن امیرکبیر را داد، راهی نخستین سفر اروپاییاش شد. او و همراهانش از تهران به بندرانزلی رفتند و چهار هفته پس از آن به شهر آستراخان در کشور روسیه رسیدند. آستراخان همان است که ایرانیها به آن هَشترخان میگفتند. کارگزاران آستراخان برای سرگرم کردن شاه و همراهانش، از ماموران آتشنشانی شهر خواستند مانوری برگزار کنند. این کار انجام شد و چنان ناصرالدینشاه را ذوقزده کرد که چندینبار «آفرین، آفرین» گفت! اما شاید لحظهای هم به ذهنش اش نرسید که در بازگشت به کشور، سازمان و گروهی را مانند آتشنشانان آستراخان بنیان بگذارد و برای آتشسوزیهای پایتخت که وقت و بیوقت روی میداد، چارهی درست و درمانی بیابد.
به هرروی، ناصرالدینشاه پس از گشت و گذار بسیار در فرنگ، به تهران بازگشت و چیزی که به یادش نماند، آتشنشانها بود! اما زیانهایی که از آتشسوزیها پیش میآمد بیشتر از سربههواییهای دولت ناصرالدینشاهی بود. از اینرو، در سالهای پایانی پادشاهی او ادارهای به نام «احتسابیه» راهاندازی کردند. احتسابیه به معنی شماره کردن و حساب کردن است، اما در آن زمان به جایی گفته میشد که کم و بیش کار شهرداری و پلیس و دادگستری امروزی را یکجا انجام میداد. این یعنی: با یک دست چند هندوانه برداشتن! پیداست آن اداره که در و پیکر درخوری هم نداشت، از پسِ همهی آن کارها برنمیآمد.
یک بخش ادارهی احتسابیه، «تنظیفیه» نام داشت. تنظیف یعنی پاکیزگی، رُفت و روب، یا همان شهرداری. ادارهی تنظیفیه، با نام دهانپُرکناش، از چند سقا (آبرسان) شکل گرفته بود که کارشان آبپاشی کوچهها و خیابانهای شهر بود. آنها مشک به بغل، کاسه کاسه آب به زمین میپاشیدند و بدینگونه جلو گرد و خاک را میگرفتند. یک کار دیگری که از آن سقاهای بختبرگشتهی ادارهی احتسابیه و بخش تنظیفات، میخواستند خاموش کردن آتشسوزیها بود! اینکه سقاها با مشکهای به گردن آویخته و کاسههای برنجی در دستشان چگونه میتوانستند جلوی شعلههای آتش را بگیرند، به عقل دولت ناصرالدینشاهی نمیرسید! اما درست در همان زمان که دولت چنین ادارهی خنده آوری را راهانداخته بود، یک روسی که در تهران زندگی میکرد و در سه راه امینحضور چندین مغازه داشت، جای کوچکی برای خود درست کرده بود که مانند ایستگاههای آتش نشانی بود. او میدانست که باید جلو زیانهای احتمالی آتشسوزی را بگیرد. برای همین به شیوهای که در فرنگ شناخته شده بود، ابزاری برای خاموش کردن آتش، دور و برش گرد آورده بود. اینها به عقل آن روسی زرنگ میرسید، اما به فکر دولتیان قاجاری نمیرسید!
نخستین کارها برای بنیانگذاری آتشنشانی تهران
کارها به همانگونه پیش میرفت تا آنکه در سال 1300 خورشیدی، بلدیه (شهرداری) تهران را به کریمآقا بوذرجمهری، از افسران قزاقخانه، سپردند و کوشیدند به کارهای بلدیه سر و سامانی بدهند. بلدیهی پایتخت بیدرنگ یک دستگاه خودرو آبپاش برای خیابانهای تهران خریداری کرد. کاری که سپستر بوذرجمهری کرد آن بود که دستور داد چندین متر لوله و یک سرلوله و چند شیر آب به خودرو افزودند و از آن دستگاهی برای خاموش کردن آتش ساختند. این کار بسیار بهتر و کارآمدتر از بهکار گرفتن سقاها بود، اما روشن است که نمیتوانست جلوی آتشسوزیهای بزرگ را بگیرد.
اندکی پس از آن، بلدیهی تهران برای پیدا کردن چارهای درستتر و نظم دادن به ادارهای که توان خاموش کردن آتشسوزیها را داشته باشد، دو اروپایی را استخدام کرد و بهکار گرفت. یکی افسری آلمانی به نام «فردریش دویل» بود و دیگری افسری از روسیهی سفید که پس از انقلاب اکتبر روسیه به ایران پناهنده شده بود و او را «کلنل وربا» مینامیدند. آنها 15 تَن از درجهداران قشون (ارتش) را استخدام کردند و به کارهای آتشنشانی سر و سامان درخوری دادند. در این زمان به آن بخش از بلدیه که مامور مهار آتشسوزیها بود، ادارهی «اطفاییه» میگفتند. اندکاندک نیز ریاست و ادارهی اطفاییه به افسران ایرانی سپرده شد و شمار کارکنانش را هم بیشتر کردند. چهار دستگاه خودرو آبپاش بزرگ نیز از کشور آلمان خریداری شد. این خودروها لاستیکهای تُوپُری داشتند و بسیار بهکار میآمدند.
ساختمان ادارهی اطفاییه در میدان توپخانه بود. آنها در آتشسوزیهای گسترده از سربازان ارتش نیز کمک میگرفتند؛ بهویژه از دو هنگی که «آهنین» و «بهادران» نامیده میشدند. این دو هنگ در یکی از آتشسوزیهای بزرگ تهران نقش بسیاری بازی کردند، هر چند نتواستند جلوی ویرانی ساختمان را بگیرند. ماجرای آن آتشسوزی چنین بود که در روز هشتم مهرماه 1308 خورشیدی، یکی از سینماهای مدرن تهران در خیابان لالهزار، به نام «سینما صنعتی» آتش گرفت. این سینما ویژهی نمایش فیلم برای بانوان بود. ماموران ادارهی اطفاییه و سربازان دو هنگ بهادران و آهنین با کوشش بیباکانهای به خاموش کردن آتش پرداختند. با اینکه بر اثر کوششهای آنها کسی در آن آتشسوزی مهیب کشته نشد، اما از ساختمان سینما چیزی جز تلی از خاکستر بهجا نماند. مساله اینجا بود که آتشنشانان ادارهی اطفاییه ابزارهای بایسته را برای مهار آتش در اختیار نداشتند و کاری بیش از آن از دستشان ساخته نبود. همهی آنچه که آنها در آن سالها در اختیار داشتند 15 دستگاه خودرو آتش خاموشکن بود و چهار دستگاه موتور پمپ و شماری کامیونهای اسقاط شدهای که چندان بهکار آتشنشانان نمیآمد.
آتشسوزی سینما صنعتی بیدارباشی برای آتشنشانی پایتخت بود. از اینرو، به دستور کریمآقا بوذرجمهری، شهردار تهران، جای اداره را به بیرون از شهر، در میدان کنونی حسنآباد، بُردند و افسری آلمانی را به نام «وال رول» استخدام کردند تا به ماموران آتشنشان ایرانی آموزشهای بایسته بدهد و ادارهی اطفاییه را نظم بیشتری ببخشد. در این زمان ادارهی اطفاییه همچنان به کارهای دیگر، مانند آبپاشی خیابانها و آبیاری درختان و خدمات دیگر شهرداری میپرداخت.
با همهی اینها، بنیان درست و علمی آتشنشانی تهران در آغاز دههی بیست خورشیدی گذاشته شد. در سال 1320، دولت چندین تَن از کارکنان ادارهی اطفاییه را به اروپا فرستاد تا در آنجا دورهای آموزشی را بگذرانند. پس از بازگشتشان نیز آنها را به کار گماشت تا آموختههای خود دربارهی مهار آتشسوزی را به همکارانشان آموزش دهند. در سال 1328 نیز چند ایستگاه آتشنشانی با ابزارها و خودروهای کارآمد آن زمان در دیگر محلههای تهران، مانند دروازه دولاب و جنوب میدان مولوی و یکی دو جای دیگر، بنیان گذاری کردند.
یک کار شایستهی دیگر در سال 1333 خورشیدی انجام گرفت و نام اطفاییه به ادارهی «آتشنشانی» دگرگون شد و بدین سان دولت و فرهنگستان زبان، واژهای فارسی و خوشآهنگ برای آن اداره برگزید.
*با بهرهجویی از: تارنمای «سازمان آتشنشانی و خدمات ایمنی تهران»؛ «ویستا» و نوشتار خبرگزاری «ایسنا».
روزی روزگاری، تهران (38)
تهران قدیم؛ از اطفاییه تا آتشنشانی
- خبرنگار امرداد: نگار جمشیدنژاد
- 1400-03-05
- 16:00
- 267
به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter
تازهترین ها
1402-07-01
1402-07-01
1402-07-01
پربیننده ترین
1402-06-29
1402-06-29
پردیدگاه ترین
- 20:21 1402-06-14
- 12 دیدگاه
- 19:05 1402-06-16
- 11 دیدگاه
- 13:51 1402-06-23
- 10 دیدگاه
- 17:37 1402-06-07
- 8 دیدگاه
- 18:43 1402-06-10
- 7 دیدگاه