چه حوصلهای داشتند قدیمیها. لیقه را تهِ دوات میگذاشتند و مُرکب رویش میریختند و قلمهای نوکتیز فلزی را آغشته به جوهر میکردند و ریز ریز مینوشتند و ناچار بودند بارها و بارها نوک قلم را آمیخته به جوهر کنند تا نوشتهای چند خطی را به آخر برسانند. شاید همین دردسرها بود که خیلیها را از نوشتن فراری میداد و کار را به دفتردارها و منشیها واگذار میکردند. حتا طعنهی نیشداری هم میزدند و قلم به دستها را «میرزا بنویس» میگفتند؛ یعنی کسی که کاری انجام نمیدهد که خیلی هم مهم باشد! بدینگونه، همهی سدهها و سالهایمان با همان لیقه و دوات و قلمهای نوکتیز گذشت تا آنکه خودکار فرنگیها را شناختیم. باورش سخت بود که نوشتن کار سادهای باشد بینیاز از لیقه و دوات. اما باور کردیم و آن اندازه به دلمان نشست که به هر دری زدیم تا ساختن خودکار را یاد بگیریم. کار آسانی نبود و ریختن جوهر درون لولهی باریک خودکار، کارخانه و ابزاری میخواست که نداشتیم، اما راهش را پیدا کردیم و ساختیم.
از آن پس خودکار همراه همیشگی ما شد و ته جیبمان جا گرفت تا پیدا شدن سر و کلهی رایانهها و تبلتها و گوشیهایی که نوشتن را سادهتر از آب خوردن کردند. تنها کافی است انگشتمان را روی دکمههای کیبورد و صفحهی ریز گوشی فشار بدهیم. کوتاهتر از یک چشم بههم زدن واژهها پدیدار میشوند و خط به خط و یک دست، پشت سر هم جا میگیرند. چه دنیای شگفتانگیزی شده است! اما این کجا و آن کجا؟ حس نوشتن چه با قلم و دوات چه با خودکار چیز دیگریست!
میرزابنویسها برای نوشتن و خط خطی کردن برگههای سفید به چند ابزار نیاز داشتند: لیقه، جوهردان، جوهر خشککن و قلم. خیلی که میخواستند کارشان را به رُخ بکشند جاقلمیای هم کنار دستشان میگذاشتند. همان جاقلمیهایی که مستطیل شکل بودند و کشویی باز میشدند. دوات، شیشه یا سفال کوچکی بود که درون آن لیقه گذاشته بودند تا جوهر را جذب کند و جلو سریز شدنش از نوک قلم را بگیرد. لیقه رشتهای ابریشمی بود. قلمهایی از جنس نی هم داشتند که نوک آن را تراش میزدند، همان کاری که به آن «قط زدن» میگفتند. قط، قلمتراشی بود که میرزاها همیشه یکی از آنها را با خود داشتند. تا آنکه در سال 1800 میلادی، سدهی دوازده مهی (:قمری)، اروپاییها قلمهایی فلزی ساختند و هر بار که گذارشان به ایران و دربار پادشاهان قاجار میافتاد یکی از تراشخوردهها و زیباترینهایش را پیشکش شاه میکردند. ایرانیها نام آن را «قلم آهنی» گذاشته بودند. از آن پس کار نوشتن تا اندازهی زیادی آسان شد. قلمها، نوکِ فلزی و دستهی چوبی داشتند و سبک هم بودند. با همهی این ها هنوز هم آوردن دواتهای فلزی از روسیه و اروپا به ایران، یکی از پیشکشها و رهآورد (:سوغات)های دستودلبازانهی مسافران بود.
روزگار میرزابنویسهای ما با همان قلمهای فلزی میگذشت تا آنکه فرنگیها خودنویس را اختراع کردند و ما هم این ابزار نوشتن را که خیلی هم شیک و پُزدادنی بود، شناختیم. چیزی نگذشت که خودنویس جای قلمهای فلزی را گرفت. اما خودنویس کم دردسر نداشت. یکی اینکه گران بود؛ بهویژه خودنویسهایی که از آمریکا میرسیدند. دیگر آنکه کاغذی که با خودنویس نوشته شده بود، نیاز به خشک کردن داشت و این کار زمان میبُرد. بگذریم از اینکه هر بار باید خودنویس را پُر از جوهر میکردند و این هم دشواری حوصلهبَر دیگری بود. ما هم تا بخواهیم تنبل و آسانطلب!
خودمان که هیچ؛ چشم به راه ماندیم تا فرنگیها ابزار نوشتن سادهتری بسازند و سختی نوشتن را آسان کنند. حالا چرا خودمان فکر نکردیم و ایدهای نداشتیم؟ حساب کردیم و دیدیم چه کاری است فکر کردن؟ وقتی فرنگیها زحمت میکشند و کار دنیا را ساده میکنند، ما چرا فکر کنیم؟ حیف وقت و روزهای ما نیست که با فکر کردن تلف بشود؟! همین شد که دست روی دست گذاشتیم و چشم به راه ماندیم تا راه تازهای به فکر فرنگیها رسید و ابزاری برای نوشتن ساختند که به آن «خودکار» میگفتند. قلمی که نیاز به پُر کردن جوهر و خشک کردن کاغذ نداشت. اینجا بود که برق از چشمانمان پرید و به خیال افتادیم که خودکار را به ایران بیاوریم. این یک کار را دیگر بَلد بودیم. کیفمان را پُر از پول کردیم و کارخانهاش را آوردیم!
شناخت خودکار
در دههی سی خورشیدی خودکارهایی که میشد در بازار ایران پیدا کرد همانهایی بودند که به نام کارخانهی سازندهشان شناخته میشدند؛ مانند: پلیکان، کروز و سناتور. تا اینکه یکی از مغازهداران بازار تهران، به نام علیاکبر رفوگران، به فکر افتاد که امتیاز فروش یکی از خودکارهای شناخته شدهی آن زمان را خریداری کند. خودکاری که او می خواست امتیازش را به دست بیاورد مارک پُرآوازهی «بیک» بود. رفوگران در بازار به کار خرید و فروش ماشین تایپ (ماشین تحریر) و ابزارهای دیگر نوشتن، سرگرم بود.
او برای برآوردن خواستش شرکتی بازرگانی بنیانگذاری کرد. در این کار پدر و برادرش نیز همراه او بودند. سپس راهی فرانسه شد و از صاحب امتیاز کارخانهی بیک فرانسه، کسی به نام «مارسل بیک»، امتیاز فروش این خودکار را برای ده سال به دست آورد. اما رفوگران اندیشههای بلندپروازانهی دیگری در سر داشت و آرزویش این بود که خودکار بیک را در ایران بسازد.
زمانی که رفوگران ایدهاش را با مدیران کارخانه بیک درمیان گذاشت آنها از او خواستند نمونهای از خودکار بیک را بسازد و به آنها نشان بدهد. اگر کارش را پذیرفتند و تایید کردند اجازهی ساخت خودکار مارک بیک را به او خواهند داد. رفوگران بیدرنگ دست به کار شد. شرکتی به نام «قلم خودکار» را در محلهی تهران نو راهاندازی کرد و کارگران را به استخدام درآورد. اما پیش از آن ماشینآلات مورد نیازش را به تهران آورد. قالب بدنهی خودکار را از ایتالیا و ماشین تزریق پلاستیک خودکار را از آلمان خریداری کرد. یک هفته هم در کارخانهی نورنبرگ آلمان سرگرم کار و پرسوجو شد تا شیوهی ساخت خودکار را فرابگیرد. سرانجام پس از بازگشت به ایران، با سه ماه کوشش بسیار، نخستین خودکار بیک تولید ایران را ساخت و پروانهی تولید انبوه این خودکار را در آبان 1343 خورشیدی، از کارخانهی بیک فرانسه گرفت. بدینگونه برای نخستینبار در کشور کارخانهی ساخت خودکار راهاندازی شد. آنچه رفوگران و کارگران کارخانهی بیک ایران می ساختند بهراستی اگر نه برتر، همسان خودکارهای بیک فرانسه بود و تفاوتی با آنها نداشت.
بیک خودکاری انگلیسی است اما از سال 1950 میلادی تولید آن در فرانسه آغاز شد و از آن پس به کار خود ادامه داد و بهترین خودکارهای بیک را به سراسر جهان فرستاد. به همین سبب بود که کارخانهی تولید خودکار بیکِ رفوگران در آگهی تبلیغاتیاش برای برتر نشان دادن خودکارهای خود، بهدرستی مینوشت: «خودکار بیک از فلزی مخصوص است که هرگز ساییده نمیشود و جوهر پخش نمیکند»! جوهر پس ندادن، یکی از امتیازهای خودکار بیک بود.
قیمت یک عدد خودکار بیک ساخت ایران، پنج ریال بود. پهنای خودکارهای بیک برای نوشتن بسیار مناسب بود، نوک نرم و بدنهای داشت که به سادگی میان انگشتان جای میگرفت و کار نوشتن را آسان میساخت، بهویژه آنکه سبک بود. از همینرو، مردم از این خودکار استقبال کردند. بهگونهای که فروش شرکت خودکارسازی رفوگران از 500 هزا،ر در سال آغاز بهکار کارخانه، به 20 میلیون خودکار در دههی پنجاه رسید. خودکار بیک در سراسر ایران پخش میشد و در میان دیگر مارکهای خودکارِ بازار ایران بیهمتا بود.
کارخانهی بیک تا سال 1388 خورشیدی، به کار تولید خودکار ادامه داد، اما در این سال کارخانه بسته شد و داستان ساخت خودکارهای خاطرهساز بیک ایرانی به پایان رسید.
*با بهرهجویی از: تارنماهای «اقتصاد آنلاین»؛ «افکار نیوز»؛ «باشگاه خبرنگاران جوان» و نوشتهی امین رحیمی در تارنمای خبرگزاری «فارس».