جهان بیدرنگ و پُرشتاب روبه نو شدن دارد و نمیتوان در گذشتهها ماند. این قانون زندگی است. با این همه، چیزهایی که از سالهای دور به یادگار ماندهاند و امروزه کاربرد خود را از دست دادهاند، حسی را در ذهن ما بیدار میکنند؛ حسی از خوشبختی و افسوس ِ از دست رفتن یادهایی خوش و سُکرآور روزهای پیشین. آنها کششی دارند که توان پایداری در برابرشان نداریم؛ هر چند میدانیم که دیگر به کار نمیآیند و بهتر و نوتر آنها زندگی ما را پیش میبرند. زمانی هم که به گذشته مینگریم، حس میکنیم انگار همه چیز در خواب و خیالی گیجکننده گذشته است. همین است که وسایل و ابزارهای آن روزها اکنون در چشم ما ارج و ارزش مییابند. از تهماندههای روزگاران سپری شده یکی هم چراغهای نفتی و خوراکپزی بود که به آنها «پریموس» میگفتند. همان چراغهایی که قابلمهی خوراک را روی شعلهی آبیاش میگذاشتند و حوصله میکردند تا آرام آرام بپزد. پریموسها آشنای هر آشپزخانهای بودند؛ جدانشدنی و به کار آمدنی. چراغهای پریموس یکی از آنهایی است که گذشته را جان میدهند، حتا برای لحظهای و آن و دَمی!
در بساط عتیقهفروشها و آنهایی که ابزارهای آنتیک و کهنه را گردآوری میکنند، چراغ های نفتی پریموسی را میتوان یافت که گاه نزدیک به صد سال از ساخت آنها گذشته است. با این همه بهدرستی نمیدانیم که این چراغهای خوراکپزی از چه زمانی به خانههای ایرانیها راه یافتند. دیرینهترین نشانی که از چراغهای پریموس میتوان یافت به آگهیای در یکی از شمارههای اردیبهشتماه 1308 خورشیدی روزنامهی «اطلاعات» بازمیگردد. در آن آگهی مردم را تشویق کردهاند که از فرصت ارزان شدن چراغهای پریموس استفاده کنند و این چراغها را بخرند.
آگهی روزنامهی اطلاعات با جملههایی نوشته شده است که چهبسا اکنون در نگاه ما خندهآور باشد. خُردهای هم نمیتوان گرفت، سالهای آغازین آشنایی ما با آگهیهای فروش به شیوه و سبک نو بود. چیزی که هست هیجانی است که از سر تا پای آگهی فروش چراغهای پریموس روزنامه میبارد، با سطرهایی اینگونه: «استفاده از فرصت؛ اجاقجات (!) پریموس سوئدی ارزان شد. این موقع را از دست ندهید. همیشه این موقع پیش نمیآید! تا علت موجود است، رفع احتیاجات خود را از این اجناس بنمایید که اگر احیانا علت ارزانی مرتفع شد، پشیمان نشوید!». این آگهی خندهدار است. اجاقجات، علت موجود، مرتفع شدن علت ارزانی و واژههای دیگر آن، از نم کشیدن سواد آگهیکنندهاش خبر میدهد. با این همه، همین آگهی تبلیغی اکنون ارزش تاریخی دارد و نشان میدهد که از چه زمانی چراغهای نفتی پریموس به زندگی تهرانیها پیوسته است.
خوراکپزی با چراغهای پریموس
پریموسها ساخت کشور سوئد بودند. این اجاقهای سبک و کوچک را نخستینبار کسی به نام «فرانس ویلهلم لیندکویست» در سال 1892 میلادی ساخت. او با این نام طولانی و سختش نه دانشمند بود، نه ادعای نبوغ داشت. مکانیکی در شهر استکهلم بود که برای بهبود زندگی مردم دست به کاری ماندگار زد. بهراستی هم اختراع او بسیاری از کارها را ساده کرد.
سوخت پریموسها نفت سفید بود. برای روشن کردن آنها مشعل زیر اجاق را گرم میکردند و با استفاده از تلمبهای دستی و کوچک که به مخزن وصل شده بود، نفت سفید را از راه لولهای باریک به درون مخزن میریختند و بدینگونه اجاق را روشن میکردند. به همین سادگی و بدون دود! شعلهای که از روشن شدن پریموس برافروخته میشد آبی خوشرنگ و ملایمی بود.
چراغ پریموس هم به کار پختوپز میآمد و هم در روزهای سرد سال خانه را گرم میکرد. سهپایه داشت و مخزن نفت چراغ، برنجی بود. پریموسها دو دسته بودند. چراغهای کوچکتر برای پختن و آشپزی بود و چراغهای بزرگتر را در کارهایی دیگر، مانند نانوایی یا حتا مکانیکیها، استفاده میکردند.
هر اندازه پریموسها را بیشتر تلمبه میزدند، شعلهاش نیز خوشرنگتر و بادوامتر میشد. یک خوبی دیگر آنها سبکیشان بود. به سادگی میشد پریموسها را جابهجا کرد و هرجا که خواست، بُرد. برای همین بود که کوهنوردان و مسافران، پریموس را همیشه با خود داشتند. زمان گردش و تفریح و سیزده بدر و رفتن به اینسو و آنسو نیز پریموس وفادارترین ابزاری بود که مردم را همراهی میکرد. جای زیادی هم نمیگرفت و سبب دردسر نمیشد. اینها و خیلی بیشتر از اینها را وامدار آقای فرانس ویلهلم لیندکویست هستیم! هیچ فکر کردهایم که اگر آدمهایی مانند لیندکویست نبودند، آدمیزاد کجای جهان گرفتار شده بود؟ شاید در عصر حجر و روشن کردن آتش با سنگهای چخماق!
با اینهمه، خیلی هم باد به آستین لیندکویست نکنیم. چراغهای پریموس عیب و ایرادهایی هم داشتند. یکی اینکه اگر از دستمان درمیرفت و زیادی تلمبه میزدیم شعلهی چراغ خاموش میشد و بوی نفت همهی خانه را برمیداشت و به این سادگیها هم نمیپرید. وقتهایی هم پیش میآمد که تلمبه کار نمیکرد و با هیچ ضرب و زوری نمیشد پریموس را روشن کرد. تنها چارهاش این بود که خونسردیمان را حفظ کنیم و به جای کوبیدن چراغ به در و دیوار و مقصر دانستن زمین و زمان، لاستیک میلهای تلمبه را چرب کنیم و دوباره (و این بار در آرامش) تلمبه بزنیم. اما اطمینانی به روشن شدن دوبارهی پریموس نبود. اینجا دیگر حق داشتیم چراغ را با لگد خورد و خاکشیر کنیم!
در تهرانِ سالهای 1308 به اینسو، چراغهای پریموس در چندجا نمایندگی فروش داشت. یکی در خیابان ناصرخسرو و مغازهی ای به نام «یک کلام» بود؛ دیگری در خیابان لالهزار و مغازهی «خجسته»، سومی هم در بازار شترگلو در جنوب خاوری ارگ. این را از همان آگهی روزنامهی اطلاعات میدانیم.
از زمانی که پریموسها وارد زندگی ما شدند، یک رقم جدانشدنی جهاز عروسها همین چراغها بود. حتا داشتنش را به رُخ هم میکشیدند. روزگارِ الکی خوش ما ادامه داشت تا اینکه در سال 1332 نخستین اجاقهای گاز تک شعلهای در ایران ساخته شد و پریموسها کم و بیش از رده بیرون گذاشته شدند، بجز در روستاها و شهرهای دور افتاده که شاید هنوز هم از پریموس استفاده میکنند. در سال 1340 نیز اجاق گازهای فِردار چهار و پنج شعلهای به بازار آمد و پریموسهای خدمتگذار بشریت را از چشم انداخت!
برای اینکه بدانیم پریموسها چه اندازه در زندگی ما آدمها نقش داشتهاند و همهجا پا به پای همهجا گردیهای ما آمدهاند، همین اندازه بسنده است بگوییم زمانی که «رویال انگلبرت گراونینگ» نروژی (نام اسکاندیناویها چرا این همه طولانی است؟) در 14 دسامبر 1911 به قطب جنوب رسید، یکی از همین چراغهای پریموس همراهش بود. زمانی هم که «سِر ادموند هیلاری» انگلیسی و همراهش «تنزینگ نورگی» نپالی برای نخستینبار قله ی اورست را در 29 می 1953 فتح کردند، باز یک عدد چراغ پریموس همراهشان بود. با این حساب، آیا درست است چراغهای پریموس را و خدمتی که به انسانها کردند، فراموش کنیم؟ نه، درست نیست. حقشناس باشیم!
*با بهرهجویی از: تارنمای «موزه و اسناد صنعت نفت ایران» و نیز تارنمای «نگاه».