آسمان تیره شد آن سبز چو بر خاک افتاد
شیون و همهمه در گنبدِ افلاک افتاد
باغ بیمار شد و لاله درآمد به کسوف
لرز در ناربُن و تب به تنِ تاک افتاد
«مویهی زال» شد آن زمزمهی «سرو سهی»
و آتشِ صاعقه در بیشهی ادراک افتاد
مطربان، «کین سیاووش» سرودند به کوی
کان قد و قامتِ افراخته بر خاک افتاد
موبدان، زمزمهگر بر دَرِ آتشکدهها
کاتَشی در جگر خلق شررناک افتاد
مادرانْ مویهکُنان، مویکَنان، جامهدران
کاین چه شومی است که مان کار به ضحاک افتاد؟
برج و بارویِ نشابور کهن یافت خَلَل
زان زلازل که ازین واقعه در خاک افتاد
یک پاسخ
بسیار زیبا و دلنشین از استاد گرانقدر شیعی کدکنی .