زمانی که خواستیم نوگرا بشویم باید اندکی خویشتندارتر و بردبارتر میبودیم، نه آنکه به گذشتهی خود پشت پا بزنیم. این را زمانی بیشتر از همه آزمودیم که نخستین ارکستر سمفونیک تهران شکل گرفت و بانی آن دستور داد تارها و سازهای دیگر ایرانی را به انبار ببرند و پشت درهای قفلزده پنهان کنند، چون گمان میبُرد که موسیقی ایرانی چیزی جز آواهایی بومی (:محلی) نیست و برای نوازندگان آموزشگاه موسیقی، ارزش پرداختن و نواختن ندارد! با این همه، بنیانگذاری ارکستر سمفونیک ایران گامی مهم در تاریخ موسیقی ماست. آنها توانستند گوش ایرانیان را با موسیقی کلاسیک جهان آشنا کنند و نسلی را پرورش بدهند که برترین قطعههای موسیقی باخترزمین را مینواخت و از شنیدن آن بهره میبُرد. این کار، برای نسلی که جز ساز و آواز ایرانی نشنیده بود، به ظاهر گامی بلند و غرورآفرین بود.
هنگامی دستهای از سازهای گوناگون که چهبسا با هم همگون نباشند، نواخته میشوند، قطعههایی شکل میگیرد که به آن «ارکستر» میگویند. ارکسترها فراهم آمده از سازهای زهی، بادی چوبی، بادی برنجی و سازهای ضربی است. بزرگترین ارکسترها را «ارکستر سمفونیک» مینامند و در آن کموبیش همهی سازهای باخترزمینی نواخته میشود.
هر چند از میانهی پادشاهی قاجار شماری از سازهای باخترزمینی را شناختیم، مانند پیانو و ویولون، اما از اجرای نوازندگان نظامی دربار که بگذریم، چیزی به نام ارکستر در ایران وجود نداشت. استادی که ما را با ارکستر آشنا کرد و نُتنویسی را به هنرجویان یاد داد، کلنل علینقی وزیری بود. او که درس خواندهی آموزشگاههای موسیقی فرانسه و آلمان بود، در سال 1302 خورشیدی مدرسهی موسیقی را بنیان گذاشت و با آموزش هنرجویان آموزشگاه، شماری از آثار موسیقی جهان را اجرا کرد. این کار گستردگی چندانی نداشت و باید گسترش اجراهای کلاسیک و افزودن به شمار هنرجویان را نتیجهی کوششهای جانشین او «غلامحسین مینباشیان» دانست.
نخستین ارکستر سمفونی تهران
مینباشیان نخستین ارکستر بزرگ ایران را در سال 1312 خورشیدی بنیانگذاشت. اگر بخواهیم باریکبینانهتر بگوییم، در 13 آذرماه 1312. نام آن را هم «ارکستر بلدیه» گذاشت. نام عجیبی است. ماجرای آن به روزی بازمیگردد که کریمآقا بوذرجمهری، رییس بلدیه (شهرداری) تهران، کارمندان برجستهی اداره را فرامیخواند و در حالی که دستهای را پشت خود گره زده بود و اتاق را بالا و پایین میرفت، به آنها میگوید که تصمیم دارد ارکستر بلدیه را شکل بدهد و باید هر چه زودتر این کار انجام بشود. کارمندان بلدیه که تا آن روز نام ارکستر را هم نشنیده بودند، هاج و واج به هم نگاه میکنند و میپرسند: «ارکستر؟ این دیگر چیست؟». زمانی که معنی آن را میفهمند، چهرههایشان وامیرود و میگویند: ارکستر را میخواهیم چه کار؟ مگر ساز و ضرب مطربهای خودمان چه اشکالی دارد؟! رییس بلدیه اعتنایی به خُرده گیریهای آنها نمیکند و نشست را پایان میدهد و زمینهی شکلگیری ارکستر بلدیه را فراهم میسازد.
اما بهراستی بلدیه (شهرداری) تهران ارکستر را برای چه کاری میخواست؟ در حقیقت آنها میخواستند با اجرای برنامه و فروش بلیت، درآمدی برای گسترش شهر و هزینههای شهرداری به دست بیاورند؛ کاری که در اروپا به فراوانی انجام میشد و هم برای مردم سرگرم کننده بود و هم برای شهرداریها درآمدزا. به هرروی شکل دادن به ارکستر بلدیه، بر دوش غلامحسین مینباشیان گذاشته شد.
مینباشیان ذهن و اندیشهای یکسره باخترزمینی داشت. به این سبب که درس خوانده و آموزش دیدهی مدرسهی عالی موسیقی (کنسرواتوار) برلین، در آلمان، بود. سازهای ایرانی را به هیچ میگرفت و ویولون را که ساز تخصصیاش بود، رساتر از هر ساز دیگری گمان میبُرد.
زمانی که مینباشیان به ایران بازگشت، شش ماه در دانشکدهی افسری آموزش نظامی دید و افسر شد. این آموزش، روحیه و رفتار مینباشیان را نظامیوار و سختگیرانه کرد. پیامدش، سپستر در سال 1313 خورشیدی آشکار شد. در این سال، او سرپرستی و ادارهی مدرسه موسیقی دولتی را برعهده گرفت و در گام نخست نام آن را «هنرستان عالی موسیقی» گذاشت. اندکی پس از آن بود که «ارکستر بلدیه» را شکل داد.
مینباشیان با آموزش سازهای ایرانی در هنرستان موسیقی مخالف بود. اجازهی این کار را نمیداد و همانگونه که پیشتر اشاره کردیم، موسیقی ایران را آواهای بومی میدانست که در سنجش با موسیقی اروپایی، ارزش چندانی ندارد! حتا سختگیرانه و نظامیوار دستور داد سازهای ایرانی را به انبار هنرستان ببرند و از دسترس هنرجویان دور نگهدارند. کار را به جایی رساند که استادان برجستهی موسیقی ایران را که در مدرسهی موسیقی سرگرم آموزش هنرجویان بودند، خانهنشین کرد. هیچکس توان ایستادگی در برابر او را نداشت، به این سبب که نظامی بود و تندخو!
مینباشیان دست به کارهای مهمی زد. برای نمونه، نُتهای موسیقی برای سازهای ارکستر نوشت؛ کاری که به آن «پارتیتور» میگویند. سپس نُتها را در اختیار ارکستر هنرستان گذاشت. برنامههای اجرایی را هم درپیش گرفت که همگی برگرفته از کنسرواتوارهای ژنو و برلین بودند.
یک کار دیگر مینباشیان، آوردن 10 نوازنده از کشور چکسلواکی به ایران و استخدام آنها برای بازهی زمانی سهساله بود. رهبری ارکستر را هم به یکی از آنها، بهنام «رودلف اوربانتس» سپرد. آنها تا سال 1320، کنسرتهای دوازدهگانهای را از آهنگسازان موسیقی کلاسیک جهان، اجرا کردند. مینباشیان با استخدام موسیقیدانان اروپایی، بر قدرت ارکستر تهران افزود. در همان زمان هم با «سازمان پرورش افکار» که نهادی دولتی برای کارهای هنری و فرهنگی بود، همکاری کرد.
نخستین اجرای ارکستر سمفونیک تهران در جشن شاهنامه
در سال 1313 خورشیدی به بهانهی هزارمین زادسال فردوسی، جشن باشکوهی در تهران برگزار شد و شمار فراوانی از برجستهترین خاورشناسان و شاهنامهپژوهان جهان، به همراه استادان ایرانی، در این جشن باشنده بودند. ارکستر سمفونی تهران به رهبری غلامحسین مینباشیان نیز به همین بهانه برنامهای باشکوه اجرا کرد. 40 نوازنده اجرای خود را در آدینه 13 مهرماه همان سال در تالار سینما هُما، بر روی صحنه بردند. سینما هما در خیابان فردوسی، نزدیک به خیابان نادری جای داشت و از سینماهای قدیمی تهران بود. این سینما در دههی 60 در آتش سوخت و از میان رفت.
به هرروی، در آن روز مینباشیان قطعهای از ساختههای خود به نام «سه داستان شاهنامه» را اجرا کرد. در این کار، گروه خوانندگان کُر به سرپرستی نیکول قلندریان او را همراهی میکردند. قلندریان از نخستین سرپرستان گروه کُر (آنسامبل) در ایران بود.
اجرای دوم کنسرت بلدیه در سوم اردیبهشتماه سال 1314 انجام گرفت. در این اجرا، افزون بر قطعهی «سه داستان شاهنامه»، قطعاتی از موسیقی کلاسیک باخترزمین نیز اجرا شد؛ آثاری از بتهوون، شوبرت، ژرژ بیزه (موسیقیدان فرانسوی)، مودست موسورگسکی (آهنگساز روسی)، ادوارد گریک (آهنگساز نروژی) و دیگران. میتوان تصور کرد که اجرای این قطعات برای تهرانیها در آن سالها تا چه اندازه گیرا و شنیدنی بوده است. مینباشیان دو ارکستر کوچک نیز پدید آورد و سرپرستی و رهبری آن دو را به حسن رادمرد و علیمحمد خادم میثاق، هر دو آهنگساز و نوازنده، سپرد.
سرانجام غلامحسین مینباشیان در سال 1320 خورشیدی، از کار رهبری ارکستر سمفونیک تهران کنار گذاشته شد. در این سال ایران نیز مانند همهی کشورهای جهان، درگیر جنگ جهانی دوم شده بود. یکی از پیامدهای این رویداد، پایان کار هنرستان موسیقی و ارکستر آن بود. نوازندگان خارجی نیز به کشورهای خود بازگشتند. این درنگ (:وقفه) تا سال 1324 ادامه یافت تا آنکه چهار سال پس از آن، با پایان یافتن جنگ و سامان دوبارهی اوضاع کشور، هنرستان موسیقی (کنسرواتوار تهران) به کوشش پرویز محمود، بازگشایی شد و ارکستر سمفونیک تهران کار خود را از سر گرفت. محمود، دانشآموختهی کنسرواتوار بروکسل، در کشور بلژیک، بود.
پاگرفتن نخستین ارکستر سمفونی تهران رویدادی برجسته در موسیقی ایرانی است. این کار را وامدار کوششهای مینباشیان هستیم. هر چند ستیز مینباشیان با موسیقی سنتی ایران، سبب آزردگی موسیقیدانان ایرانی شد، اما داوری پایانی دربارهی او را باید همان سخنی دانست که استاد روحالله خالقی، موسیقیدان و آهنگساز برجسته، گفته است: «کارهای مینباشیان برای موسیقی، هم زیان داشت و هم سود»!
تهرانیها در آغاز سدهی چهاردهم خورشیدی با شیوهای از اجرای موسیقی آشنا شدند که برای آنها تازگی داشت. تا آن زمان جز اندکشماری از اروپارفتگان، کسی با سازهای ارکستر باخترزمین آشنایی نداشت. شنیدن سازهای اروپایی، آن هم در ارکستری باشکوه، شاید روشنفکران و درسخواندگان تهرانی را بسیار شگفتزده کرده باشد؛ اجراهایی که آن را یک نمونه از نوگرایی و تجدد ایرانیان میدانستند.
*با بهرهجویی از: تارنمای «هفت هنر»؛ گزارش خبرگزاری «ایرنا»؛ «ایران آنلاین»؛ «ویکجو»؛ «ویکی پدیا».