زرتشت
برایمان چه آوردهای؟
مگر از فراز کدام کوه میآیی
که اینچنین
کفشهای پر از خستگیات
شوق خانه را گام مینهد
در کنار کدام جویبار
دستانت را از اینهمه بغض
از این همه کین
و از اینهمه دروغ وخوابهای سوگوار شستهای
چگونه جیبهایت را
پراز شکوه بهار میکنی
وقتی که راهزنان
طلوع خورشید را
به تاراج نشستهاند
مگر هیچ نمیدانی
سینهی تمام مادران
بر گاهوارههای خالی از فرزند
خشکیدهاند
اینجا کسی صدایی از اتفاق
صدایی از عشق
صدایی از بستر شهوت و نطفهی مانده در راه
نمیشنود
دست کدام معجزه را بر سرمان خواهی فشرد
تا کجای این حکایت
خانههامان پراز بامداد خواهد شد
خانههامان هنوز گرماند
نه از آتش
از آههای بی حصاری
که نبود تو را حسرت میکشند
خورشید به اعتدال آمده و نیمروز فروردین
از میان آن همه سکوت
خبری در هوا پراکنده است
برایمان چه خواهی آورد؟
که اینچنین جامهایمان از سنگ و
شرابهایمان از آب مینماید
کدام خاطره را
بر سنگفرش روزهایمان گستردهای
با اینهمه کفن پوسیده در باور آسمان
چه خواهی کرد؟
صدایمان پراز فریادیست
که گوش هیچ رسالتی
جز تو نخواهد شنید
هزار سال گذشت
آیا باز خواهی گشت…؟
دختری در رودخانهای
انتظار آبستن تو را
آبتنی میکند
اما ….
بگذار تمام مردان و
تمام زنان این قوم
آبستن ظهور تو باشند
بگذار….
3 پاسخ
خجسته باد
درود بر سفیر انسانیت بنیانگذار عشق ،صلح و دوستی اشوزرتشت بزرگ❤