لوگو امرداد
یادداشت به قلم بابک شهریاری

غریبانِ این سرزمین قریب

babak1همکیش: الو آقای شهریاری دیشب باهاتون تماس گرفته بودم. متاسفانه مادر خانمم فوت کرد، بیمارستان می‌گه با آمبولانس می‌برن بهشت‌زهرا
بابک شهریاری: نگران نباش گوشی را بده خودم باهاشون صحبت می‌کنم.
مسوول بیمارستان: الو، سلام ما اینجا دستورالعمل داریم از هر ملیتی که باشند اول تماس می‌گیرم می‌فرستند بهشت‌زهرا بعدش شما از اونجا اقدام کنید.
شهریاری: الو، درود بر شما ببینید خانم ما خودمان آمبولانس داریم و نیازی به تماس شما نیست آرامستان زرتشتیان در قصر فیروزه است.
مسوول بیمارستان: عرض کردم خدمتتون نمی‌شه باید اول اعزام بشه بهشت‌زهرا من بارها با این موارد برخورد داشتم.
شهریاری: از توضیحات شما متشکرم، اما بنده هم مدت‌ها است این وظیفه را به عهده دارم و با آمبولانس رسمی و قانونی این کار را انجام می‌دهیم شما زحمت نکشید.
مسوول بیمارستان: نه نمی‌شه ما دستورالعمل داریم الان با بهشت زهرا تماس می‌گیرم آمبولانس بفرستند، اصلا شما از کجا تماس می‌گیرید.
شهریاری: بنده شهریاری هستم از انجمن زرتشتیان تهران با شما صحبت می‌کنم، ظاهرا اطلاعات شما کافی نیست. آمبولانس را خودم هماهنگ می‌کنم شما زحمت نکشید.
مسوول بیمارستان: نه آقای عزیز نمی‌شه بنده وظیفه دارم با بهشت زهرا هماهنگ کنم خدا حافظ
به نظر می‌رسید این خانم سوپروایزر نمی‌دونست زرتشتی‌ها کی هستند و برای همین لازم بود قبل از اینکه مرحوم را بفرستند بهشت زهرا و مجبور بشویم دوباره از آنجا حملش کنیم قصر فیروزه یک کاری بکنم توی این فکرها بودم که دوباره تلفنم زنگ زد.
نوه‌ی آن روانشاد: الو، آقای شهریاری پدرم با شما صحبت کرده بود من الان بیمارستان سورنا هستم خانم سوپروایزر به من می‌گه شماره تلفن کنسولگری را بده تا بهشون توضیح بدم …. هق هق گریه. پدرم بیرون رفته و من نمی‌دونم چه کار کنم اگر مادر بزرگم را بفرستند بهشت‌زهرا ، شما از اونجا می‌آریدش قصر فیروزه؟
بقول امروزی ها چند لحظه هنگ کردم با خودم تکرار کردم شماره کنسولگری! یادم افتاد اون خانم در مورد اینکه از هر ملیتی باشند داشت به من توضیح می‌داد. بعد از چند لحظه تازه فهمیدم که مشکل چیه. مشکل از اونجایی نبود که اون خانم نمی‌دونست زرتشتی کیه بلکه مشکل خیلی عمیق‌تر بود اون خانم اصلا نمی‌دونست زرتشتی چیه! احتمالا یک فرد زرتشتی را شبیه به یک فرد اوگاندایی می‌پنداشت و همانطور که باید در چنین مواردی کنسولگری اوگاندا را در جریان بگذارند در این مورد هم لابد باید کنسولگری زرتشت را مطلع کنند.
البته قبلا هم در دوران خدمت با این مشکل مواجه شده بودم یادم می‌آد سرگروهبان اصلا سر در نمی‌آورد این موضوع زرتشتی بودن چه ارتباطی به عدم شرکت من در نماز جماعت داره. خدا پدر و مادر مرتضی را بیامرزه وسط توضیحات من پرید و گفت سرگروهبان، شهریاری میگه ارمنیه، و اینجوری شد که از دست سرگروهبان نجات پیدا کردم. بگذریم از اینکه بعدها مجبور شدم به سرگروهبان توضیح بدم که این ماجرای آتش روشن نکردن روزهای شنبه ربطی به ما ارمنی‌ها (زرتشتی‌ها) نداره و کلیمی‌ها با ارمنی‌ها فرق می‌کنند و البته هیچوقت حتا به مرتضی هم نتوانستم توضیح بدهم که ارمنی یک ملیت محسوب می‌شه و در خود کشور ارمنستان ممکنه با افرادی برخورد بکنید که اگرچه ارمنی هستند ولی مسلمانند . ظاهرا کمتر کسی اطلاع داره که ارمنی‌های ساکن ایران مسیحیانی هستند که به دلایلی به ایران مهاجرت کرده‌اند و نسل‌ها است ساکن این سرزمین هستند و به همین دلیل ارمنی خوانده می‌شود. در واقع پذیرش اینکه هر ارمنی لزوما مسیحی نیست و هر مسیحی لزوما ارمنی نیست برای خیلی‌ها امکان ندارد.
البته ذکر یک نکته را هم ضروری می‌دانم که با رشادت‌هایی که خصوصا از صدر مشروطه تا امروز از ارمنیان در راه ایران دیده‌ایم قطعا ارمنی‌های ایران اگر ایرانی‌تر از خیلی از ایرانیان نباشند کمتر از بقیه هم ایرانی نیستند.
ما زرتشتی‌ها هیچوقت ادعا نکردیم و ادعا نداریم که به‌خاطر قدمت چند هزارساله‌ای که در این سرزمین داریم ایرانی‌تر از بقیه ایرانی‌ها هستیم و اتفاقا همواره بر این واقعیت پافشاری کرده‌ایم که به اندازه‌ی هر ایرانی دیگری ایرانی هستیم. همچنین خود من شخصا توقع ندارم که سایر ایرانیان اوستا را مطالعه کرده باشند و بدانند که زرتشتیان چه احساسی نسبت به دماوند دارند یا یک زرتشتی چه نگاهی به دریاچه ارومیه و سرزمین آذرآبادگان دارد و چگونه است که زرتشتی بودن از ایرانی بودن قابل تفکیک نیست و من توقع ندارم برای همه قابل فهم باشد که یک زرتشتی نمی‌تواند ایرانی نباشد هرچند هزاروچهارصد سال در هند بسر برده باشد.
اما به راستی دلم می‌شکند وقتی می‌بینم هزار صفحه کتاب درسی از دبستان تا دبیرستان به هزینه‌ی ایران چاپ می‌شود و در هیچکدام آنان به معرفی ایرانی نمی‌پردازند، شاید اگر یک صفحه، شاید اگر حتا یک پاراگراف، در کتاب تعلیمات‌اجتماعی یا تاریخ یا فارسی حتا در قالب درس زبان انگلیسی یا عربی در مورد قومیت‌ها و مذاهب ایرانی نوشته شده بود و از زرتشتیان نام برده شده بود، این خانم سوپروایزر، زرتشتی را با اوگاندایی اشتباه نمی‌گرفت و نوه‌ی اون خدا بیامرز غریبانه در این سرزمین قریب نمی‌گریست .
بابک شهریاری – شهریور 1400

 

 

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

5 پاسخ

  1. در نوشتار آمده: “و من توقع ندارم برای همه قابل فهم باشد که یک زرتشتی نمی‌تواند ایرانی نباشد هرچند هزاروچهارصد سال در هند بسر برده باشد.”
    من می خواستم بگویم همه زرتشتی ها ایرانی هستند حتی اگر صد میلیون سال هم در کهکشانهای دیگر زندگی کرده باشند!!!! زرتشتیان از هر کس دیگر در ایران ایرانی تر هستند و هر کس این را نداند ایران را نمی شناسد.
    ولی بخشی از عدم آگاهی مردم از زرتشتیان گناهش به گردن خود زرتشتیان است که از مردم فاصله می گیرند و خود را به آنها نمی شناسانند و می گویند به ما گفته شده که نباید دین خود را تبلیغ کنیم وگرنه برایمان دردسر می شود.
    پاسخ این گرامیان این است که شاید به شما گفته شده که نباید تبلیغ کنید و دیگران را به دین خود فراخوانید ولی اطلاعات و آگاهی دادن از دین خودتان به دیگران که به معنی پذیرفتن دیگران در دین خودتان نیست. گمان کنم برخی برادران زرتشتی حوصله این کار را ندارند و هنگامی که با پیآمدهای این کم کاری روبرو می شوند هم دلخور می شوند.
    البته ناآگاهی در میان بسیاری از مردم هست و گناهی هم ندارند و برای نمونه من که خودم از آذربایجانی های ایران هستم بارها به کسانی از غیر آذری ها برخورد کرده ام که گمان می کردند آذربایجانی ها ایرانی نیستند!!!! :))

  2. با درود و سپاس از جناب شهریاری عزیز . . . . حتی شوربختانه کسانی هم هستند که تا نام اشو زرتشت را می شنوند آتش پرست بودن زردشتیان در ذهنشان مجسم می شود و این ناشی از صدها سال سختگیری و همچنین تهمتِ کافر نامیدنِ یکتا پرستان و راستی پویان زرتشتی از سوی افراطیان جامعه بوده است. اما هنوز جای خوشبختی است که زادروز اشو زرتشت در سالنامه ها ثبت شد و چنانچه مسئولان زرتشتی کشور، تلاش خود را ادامه دهند بلکه در تلویزیون، برنامه هایی مربوط به زندگی و کیش این پيامبر عزيز، پخش گردد.

  3. آفرین بر شما جناب آقای شهریاری با نوشته های پر مغز و معنا و شیرینتان.

  4. همه چیز ازجمله دین ها با تبلیغ نمودن، در جامعه ها جا می افتند و طرفدار پيدا می کنند. یک متن و نوشته و کتاب باید تبليغ شود تا طرفدار و خريدار پيدا کند. درست است که کیفیت بهتر از کمیت است اما کميت هم بسیار مهم است. کیش زرتشتی در ایران که زادگاه این دین است ( بنا به هر دليلي که الان که نباید دنبال دليل و مقصر باشیم ) کم طرفدار شده و بایسته است موبدان و استادان اين دين در راستای تبليغ و گسترش آن همت گمارند حال اگر در ايران مثلا اگر گفته شود تبليغ هر دينی جرم است پس چرا در هندوستان که بيش از هزار سال است که زرتشتيان ( بنا به هر دليلي که الان که نباید دنبال دليل باشیم و مقصر ) در آنجا حضور دارند جمعيتشان اينقدر کم است. چرا موبدان در آنجا و ديگر نقاط جهان تلاش نمي کنند که کميت را زياد نمايند چرا تلاش نميکنند که پيروان کيش های غيرالهی در هند را با کيش يکتاپرستی زرتشتي آشنا و خداشناس و زرتشتيشان نمايند. و همينطور چرا در اروپا و آمريکا و جاهای ديگر؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1403-02-06