لوگو امرداد
یادداشت به قلم بابک شهریاری

وظیفه‌ی اجتماعی ما

babak1داشتم قدم می‌زدم مثل همیشه سکوت بود و سکوت، فضای آرامگاه همیشه همین‌طوره ساکت و آرام. کسانی که اونجا هستند هر کدام قصه‌ای دارند و ماجراهایی را پشت سر گذاشتند اما امروز همه آرام خفته‌اند و سکوت پیشه کرده‌اند. چشمم به سنگ نوشته‌ای افتاد که من را بُرد به بیش از سی سال پیش اون روزها خیلی‌ها قهرمان بودند شجاعت‌های بی‌نظیری را شاهد بودیم که امروز بشریت به احترام اون رشادت‌ها کلاه از سر بر می‌دارد. راستش من خیلی آدم شجاعی نبودم، خوب، همه قهرمان نبودند مخصوصا که مرگ ترس داشت و موضوع هم خیلی جدی بود به هرکسی فقط یک جان عطاء شده و باید یک‌جوری این یکی را حفظ کنیم. من هم بهانه‌های زیادی داشتم و آرزوهای دور و درازی که باعث می‌شد زندگی را به مرگ ترجیح بدم این روزها زیاد از مرگ نمی‌ترسم اگر ادعا نباشه باید بگم که اصلا نمی‌ترسم شاید بخاطر این باشه که همه اون کارهایی را می‌خواستم انجام دادم و دنیا بیشتر از این چیزی نداره که بتونه به من بده فقط یک چند تا آرزوی کوچولو مونده مثل سفر به دور و دنیا و بردن جایزه نوبل ادبی و نوبل فیزیک و البته جایزه صلح نوبل، یک توک پا هم اگر تا کره ماه برم و برگردم دیگه پاهام به گور درازه و آماده‌ام که مرگ را در آغوش بگیرم.
برگردیم به اون سنگ نوشته، نامی که بر روی اون درج شده بود یکی از دوستان دوره نوجوانی من بود که بعد از دیپلم در کنکور موفق نشده بود. یادم می‌آد که برادر بزرگترش چند سال پیش از انقلاب بطور ناگهانی فوت کرده بود و لذا پدر و مادر به شدت نگران این تنها پسر باقی مانده بودند و البته جنگ هم شوخی نداشت و به ناچار پسر را در خانه حبس کردند. یکی دو ترم اول دانشگاه بودم که شنیدم پدرش فوت کرده، به احترام برای بدرقه آمده بودم قصر فیروزه اما ظاهرا مادر از حضور پسر در مراسم جلوگیری کرده بود. در واقع این رفیق من در طی این مدت حتی برای خرید نان از منزل خارج نشده بود که مبادا توسط دژبان دستگیر بشه چند سال بعد بود که مادرش هم فوت کرد. من نمی فهمیدم مایحتاج زندگی را چگونه تهیه می‌کنه لابد یک کاری می‌کرد، تاریخی که روی سنگ درج شده چند سال بعد از پایان جنگ را نشان می‌دهد. خوب یادم هست علت فوت را نارسائی کلیه اعلام کرده بودند. علت فوت بر اساس واقعیت های پزشکی اعلام شده بود و تاریخ درج شده روی سنگ هم واقعیت داشت اما هیچکدام حقیقت ندارد ! به باور من تاریخ حقیقی مرگ این دوست همان روزی است که در خانه حبس شده بود و علت حقیقی مرگ این بود که ایشان هرگز زندگی نکرده بود، زندگی نکرده بود که مرده باشد.
از آنجا که ایستاده بودم چشمم به سنگ قبر فرهاد افتاد، فرهاد هم امروز در بین ما نیست اما چگونه نبودنی؟ حقیقتا فرهاد هست.
تا چند سال دیگه نه من و نه شما نیستیم که دیگران را قضاوت کنیم اما حتما دیگرانی هستند که ما را قضاوت کنند. اصلا دیگران هستند یا نیستند، قضاوت می‌کنند یا نمی‌کنند چندان مهم نیست شاید این روان ما باشد که تا ابد به قضاوت زندگی گیتوی ما می‌نشیند. البته لزومی ندارد تا انتظار بکشیم تا پس از مرگ به قضاوت خود بنشینیم حتما بارها و بارها این فرصت را درزندگی داریم تا قاضی خود باشیم. آیا آسایش خود را بر آرامش روانمان برگزیده‌ایم یا با دست شستن از آسایش زودگذر دنیوی به آرامش همیشگی و جاری در زندگانی دست خواهیم یافت.
قدم‌زنان و اشک‌ریزان از دوست قدیمی خودم خداحافظی کردم و مثل همیشه بر سر مزار ارباب کیخسرو حاضر شدم، شاهرخ سال‌ها پیش از تولد من و دوستم و فرهاد و… از این جهان رخت بر بسته اما بی شک هنوز از خیلی‌ها زنده‌تر است، سوال اساسی این است: آیا من زنده هستم؟
ارباب کیخسرو بنیانگذار انجمنی است که امروز بیش از صد سال قدمت دارد و در طی این سال‌ها تاثیرات عمیقی نه تنها در پیشبرد جامعه زرتشتی داشته بلکه جامعه ایران را تحت تاثیر قرارداده از انجمنی سخن میگویم که عضویت در آن افتخاری است که لیاقت می‌خواسته و می‌خواهد.
گردش این دوره انجمن رو به اتمام است شاید این افتخار به مدد شما یکبار دیگر نصیب من بشود شاید هم نشود اما همین یکبار هم کافی است که در پیشگاه رشن و اشتاد سرفکنده نمانم، خواهم گفت که گرچه به هزار دلیل موجه و غیرموجه جوایز نوبل را به جامعه خود اهدا نکردم و پا بر کرات دیگر نگذاشتم اما این فرصت را به خودم دادم که به مردم خدمت کنم و به زندگی خود معنا ببخشم.
شما هم این فرصت را دارید، حتما بهتر و بیشتر از من توان خدمت دارید می‌توانید به زندگی خود معنای تازه‌ای ببخشید. می‌توانید در خانه بمانید و چند سال بعد مثل این دوست من، دوستی به ملاقات شما بیاید و افسوس زندگی نکرده شما را بخورد یا مثل کیخسرو تاریخ‌ساز باشید انتخاب با خود شماست.
اگر این نوشتار من در شما تاثیر گذاشته باشد و به عنوان کاندیدا در انتخابات انجمن زرتشتیان تهران شرکت کنید، بر مزار این دوستم خواهم رفت و فریاد خواهم کشید که ای رفیق مرگت بیهوده نبود.
امیدوارم با شرکت پرشور در انتخابات انجمن به خدمات ارباب کیخسرو و به جامعه خودمان و از همه مهمتر به خود ارج بنهیم.
ایدون باد – بابک شهریاری آبان 1400

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

12 پاسخ

  1. با درود، چرا بیش از نیمی از داستانهای آقای بابک شهریاری از آرامگاه قصر فیروزه آغاز می شود و یا در آنجا روی می دهد؟ آیا در این شرایطی که این همه سختی و افسردگی هست بهتر نیست کمی بکوشند که انرژی مثبت بدهند؟

  2. درود بابک جان. امیدوارم این دعوت شما به نمایندگی از تمام اعضای هیات مدیره به ویژه هیات رییسه باشد و نشانه جدیت آن ها به واگذاری مسئولیت به دیگران باشد. مسلما با همت و تشویق همه هموندان، همکیشان نام نویسی خواهند کرد و دوره فترت کوتاه تری خواهید داشت.

  3. فرید جان دوتا علت داره یکم اینکه داستان نيست یعنی اینکه در فضای ذهني نمی‌نویسم بلکه رخداد واقعی را پیرایش میکنم دویم اینکه بنده‌ از طرف انجمن زرتشتيان تهران‌ سرپرستی آرامگاه را به عهده دارم به‌ همین‌ دليل وقت زیادی را آنجا میگذارنم دليل صفرم هم اینه که آرامگاه راز آلود ترين مکان دنياست

    1. با درود بر شما استاد شهریاری و با سپاس از پاسخ خوب شما! من چندگاهی است که نوشتارهای شما را پی می گیرم و هنر نویسندگی شما را ستایش می نمایم. شما در پاسختان به گرداننگی آرامگاه و نیز رازآلود بودن آنجا اشاره داشتید و باید بگویم نخست اینکه هر چند گرداننده آنجا هستید و بیگمان بهترین کوشش های خود را در گرداندن آنجا بکار می برید ولی شاید نیازی نباشد که در همه نوشته های شما گفتارهایی در باره مرگ باشد و در مورد رازآلود بودن آنجا نیز بیگمان چنین است و هر جایی از حیاط یک دبیرستان تا یک پارک و بوستان هزاران رویداد به خود دیده اند و هزاران راز نهفته در دل دارند ولی آرامستان از آن گذشته است و باید به آینده و با نگاهی گسترده و جهانی نگریست. شاید بسیاری از تنش ها درونی که شما بدان اشاره دارید فرجام همین تنگ کردن دیدگاه در درون گروه است که انرژی همگان را صرف تنش های آن می کند و اگر دیدگاه همگانی بر پایه برنامه هایی در اندازه جهانی و رو به آینده بود بیگمان بسیاری از این گرفتاری ها یا پدید نمی آمدند و اگر هم می آمدند با همان شتاب به پایان می رسیدند زیرا آرمانی بزرگتر در میان بود که این رویدادهای کوچک در برابر آن دیده نمی شدند. بسا گروه های دینی که دیدگاهی جهانی داشتند و توانایی آنها فراتر از مرزهای سرزمینی رفت که باشنده در درون آن بودند.

  4. رستم جان همینجوره يعنی اینکه از طرف هیت مدیره و خصوصا رياست انجمن وظيفه ساماندهی به‌ دعوت‌ هازمان برای شرکت در انتخابات به‌ عهده‌ من گذاشته شده

  5. بادروداین دعوت نشانه ی دلسرد بودن از همه چیز میباشد.‌ پس موانع را از سر راهش بردارید تا ایشان این راه را ادامه دهند. چون انتخاب عده ای دیگر فقط وقت تلف کردن است و مشکلی به مشکلات اضافه شدن میباشد.‌مثل انتخابات ۴ ساله ی کشوری است تا متوجه موضوعات میشویم ۴ سال تمام شده است.

  6. آقای شهریاری با درود

    مطالب را به شیوایی کنار هم پیوند می دهید و نتیجه ی دلخواه را می گیرید و می آموزید

    مدتها درگیر چند پرسش هستم

    چرا از 120 سال پیش تاکنون تنها به اندازه انگشتان دست چهره شاخص در انجمن داریم ؟

    آنان کِشتند ما خوردیم، ما برای آیندگان چه ارمغانی داریم؟

    کدام نام نویسی را می فرمایید؟؟ انجمن تاریخ تمدید نام نویسی فراخوان دوم را اعلام نکرده

    چرا همین اعضای کنونی نام نویسی نکردند؟؟ چرا فراخوان اول در مجمع اول را همین هیات مدیره 43 دور زد تا انتخابات انجام نشه؟

    رییس گردش 43 در مجمع تیرماه فرمودند که خرد جمعی هیات مدیره بوده که انتخابات شهریورماه انجام بشه برای همین هیچکس نام نویسی نکرده و قول دادند که تا پایان شهریور انتخابات را برگزار کنند

    آیا گردش 43 با اخلال در انتخابات به عواقب کار فکر کرده؟

    تازه وارد به هیات مدیره چگونه می تواند به زیر و بم کارهای انجام شده احاطه پیدا کند؟ کارهایی که شفاف سازی نشده در سیستم اداری ثبت نشده و اطلاعات مانند 120 سال پیش شفاهی نقل میشه و هر کسی از ظن خود اطلاعات را بازگو میکنه مخصوصا این دوره که کرونا برای گردش 43 فرصت پیش اورد جلسه ها را همه غیرعلنی در گروه مجازی داشته باشه و علنی ها هم غیررسمی و دوستانه برگزار کنه و شنیده ها حاکی از تصمیم گیری های خارج از هیات مدیره است

    این کارهایی که تبدیل به کلاف سردرگم شده با حلقه های گم شده و گره های کور چرا گردش 43 به انجام نرسانده. مسایلی که مجمع به مجمع مطرح شد ولی پاسخی نگرفت

    اعتماد رفته را چگونه می توان برگرداند؟

    آیا ما میراث داران خوبی بودیم؟

    گردش 43 مسوول برگزاری انتخابات هست و باید این کارشکنی را پاسخ دهد

  7. با درود . به نظر من از اول تا به آخر داستان شما قضاوت کردن در مورد دیگران بود.

  8. سپاس از شما جناب بابک شهریاری.
    بله ، زندگی یک بخشش و می شود گفت یک سرمایه ای است که خداوند به ما هدیه نموده است حال این ما هستیم که باید بگونه ای این سرمایه را بکار بریم و خرج نماییم که بهترین گونه باشد
    میشود از این سرمایه بعنوان وسیله ای برای خدمت به خود و مردم ، استفاده نمود
    و یا می شود بعنوان وسیله و سرمایه ای برای آبادنمودن جهان .
    و یا اینکه از این سرمایه بعنوان آزار به خود و دیگران و جهان ، بهره برد.
    اما بالاخره، در درون انسان دادگاهی تشکیل میشود و این وجدان است که سرزنش می نماید اگر از این سرمایه بد استفاده نموده باشیم .
    و خوشا به حال کسی که از این بخشش و سرمایه بگونه بسیاربهینه و نیکو ، بهره بَرَد که هم خود و هم خدا (صاحب سرمایه) را خشنود و خرسند نماید .

  9. کاش زودتر وارد عمل می شدید و از طرف ریاست مسئولیت به شما واگذار می شد ولی همین الان هم مغتنم است و امیدوارم همگی همت کنیم و شما هم موفق باشید.

  10. آشنای گرامی، فکر کنم منظور شما گردش فعلی یعنی گردش 44 باشد.

  11. درود
    گردش 44 سه مجمع تشکیل داده. دو مجمع، (مجمع اول و سوم) آقای اسفندیار خسروی رییس مجمع بودند مجمع اول تکلیف برای هیات مدیره مشخص شد که طی یکسال می بایست انجام شود و همانا حسابرسی یکی از آنان بود که تکلیف انجام نشد. مجمع دوم آقای پوررستمی رییس مجمع بودند که خواستند تکلیف بگذارند که با مخالفت رییس انجمن روبه رو شدند که این مورد تکلیف، در دستور جلسه نیامده. مجمع سوم رییس آقای اسفندیار خسروی بودند انتخابات گردش 45 که در دستور جلسه بود را با درخواست رییس انجمن انجام ندادند و به پایان شهریور و یا در نهایت به مهر موکول شد
    حال آقای خسروی رییس مجمع و مهرداد پوررستمی جانشین رییس و دیگر ناظران که صورت جلسه مجمع تیرماه را امضا کردند برپایه ی «وظیفه اجتماعی» پاسخگو باشند
    آقای شهریاری همه ما در جایگاهی که هستیم «وظیفه اجتماعی» برعهده داریم. تشکیل مجمع یک دورهمی دوستانه برای اجرای دستور رییس انجمن است یا انجام یک «وظیفه اجتماعی» برای بهبود و آینده اندیشی؟؟
    بازرسان هم برپایه «وظیفه اجتماعی» باید پاسخ دهند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1403-01-30