لوگو امرداد

نقش دهقانان در سده‌های نخستین دوران اسلامی

نقش دهقانان در سده‌های نخستین دوران اسلامیدهقانان در سده‌های نخستین دوران اسلامی نقش سیاسی، اجتماعی- فرهنگی مهمّی در ایران داشته‌اند. فداکاری‌ها و از خودگذشتگی‌های آنان از سویی و تدابیر خردمندانه آنان، از سوی دیگر، موجب جلوگیری از خونریزی‌ها و تخریب‌های تازیان در بسیاری از نقاط ایران شد. وطن‌دوستی و علاقه‌مندی آنان به آداب و رسوم و زبان ایران بود که فرهنگ این سرزمین پایدار و مستقل ماند و زبان فارسی جای خود را به زبان عربی نسپرد و تعهّد آنان به حفظ روایات کتبی و شفاهی ایران باستان بود که ضامن دوام و بقای داستان‌های حماسی، تاریخی و عشقی ایران باستان شد. تاریخ ایران دِین فراوانی به این مردانِ غالباً ناشناخته یا کم شناخته شده دارد. این مقاله فشرده که خلاصه کتابی است که نگارنده در دست تدوین دارد، به روان بزرگواری تقدیم می‌شود که میهن‌دوستی خردمندانه و خدمت به فرهنگ ایران با وجود او عجین بود.

دهقان صورت عربی شده کلمه پهلوی دهگان (dehgan) یا صورت قدیم‌تر دهیگان (dehigan) به معنی «منسوب به ده یا زمین»، «زمین دار»، است که از طریق سریانی1 به عربی و از آنجا به فارسی راه یافته. دهقان در اواخر دوره ساسانی به طبقه‌ای از نجبای زمین دار درجه دوّم اطلاق می‌شده است 2 که از نظر اهمیت پایین‌تر از طبقه آزادان و بزرگان3 و کد خدایان4 قرار داشته‌اند. به روایت مسعودی، 5 دهقانان در دوره ساسانی از نظر مقام پس از شهریگان (شهریج) قرار داشته‌اند. اداره امور محلی ارثاً به آنان می‌رسیده و در این کار نقش مهمی بر عهده داشته‌اند و روستاییان موظّف به اطاعت از آنان بودند. 6 امّا املاک زراعی آنان، در مقایسه با املاک نجبای درجه اول زمیندار، چندان وسعت نداشت. این طبقه در حقیقت نماینده دولت در میان روستاییان بودند و به نظر می‌رسید که وظیفه اصلی‌شان جمع‌آوری مالیات بوده است.7 دهقانان بنا بر اهمیت مرتبه اجتماعیشان خود به پنج گروه تقسیم می شدند و لباس های آنان براین اساس متفاوت بود8. عنوان دهقان را در اسناد رسمی اوایل دوره ساسانی نمی‌بینیم بلکه آن را گاهگاه در کتاب‌های پهلوی زردشتی، که تدوین نهایی آنها در قرون نخستین دوران اسلامی است، می‌یابیم و نیز در منابع دوران اسلامی، که وضع اجتماعی و سیاسی دوران متأخر ساسانی را منعکس می‌سازند، مکرراً بدان برمی‌خوریم. بنابراین می‌توان احتمال داد که این کلمه به صورت «عنوان» یک طبقه اجتماعی از ابداعات دوره خسرو انوشروان (531 تا 579م) و پیدایی آن نتیجه اصلاحات ارضی او باشد.9 این پادشاه به شاهان دیگر توصیه می‌کرد که به همان اندازه که از شاهی پاسبانی می‌کنند، از طبقه دهقانان نیز پاسداری کنند، زیرا این دو به منزله برادرند.10 امّا در منابع پهلوی11 و آثار دوران اسلامی،12 که بیشتر بر خدای نامه پهلوی و ترجمه‌های عربی آن متکی هستند، برای اهمیت دادن به طبقه دهقانان، اصل آنان به ویکرد یا ویکرت 13، برادر هوشنگ شاه افسانه‌ای بازمی‌گردد، گرچه در بعضی روایت‌ها خود هوشنگ 14 یا منوچهر15را مُبدع این طبقه دانسته‌اند، همان گونه که مُبدع طبقات چهارگانه ساسانی جمشید شاه پیشدادی به شمار آمده است.16 در دوره ساسانی دهقانان و اهلال بیوتات17 در روز دوّم نوروز به حضور شاه بار می‌یافتند18 و جشن خرّم روز یا خرّه روز یا نَوَد روز، که در نخستین روز از ماه دی برگزار می‌شد، جشن خاص دهقانان بود. در این روز شاه متواضعانه با دهقانان و کشاورزان می‌نشست و می‌خورد و می‌نوشید.19

اعراب در نخستین تجاوزهای پراکنده خود به ایران در زمان ابوبکر (11تا13ه ق) قلمرو دهقانانِ نواحی مرزی را که از ثروت برخوردار بودند غارت می‌کردند.20 بعد در زمان عمر (13 تا 23ه ق) و جانشینانش، که به حمله‌های شدیدتری دست زدند و نواحی گوناگون را فتح کردند، و با پاشیده شدن قشون و از میان رفتن نجبای طراز اول ساسانی، دهقانان نقش سیاسی- اجتماعی عمده‌ای در تعیین سرنوشت ناحیه یا شهر و روستای خود داشتند. بعضی از آنان با تسلیم و پرداخت جزیه به سرداران مسلمان، قلمرو خود را از تهاجم اعراب وخونریزی و غارت حفظ می‌کردند مانند دهقان زوابی (درعراق) که با عُروة بن زید سردار عرب مصالحه کرد که به وی در ازای هریک از افراد خویش چهار درهم بپردازد،21 یا بسطام دهقان بُرس که با زَهره پیمان بست و برای او پل‌ها زد.22 هم‌چنین هنگامی که سپاه اعراب به ناحیه مَهروذ نزدیک بغداد رسید، دهقان این ناحیه با هاشم بن عُتبه قرار گذاشت که در برابر پرداخت یک جریب درهم، وی کسی را از اهالی نکشد.23 به روایت طبری،24 شیرزاد دهقان ساباط (قریه ای نزدیک مداین) توانست جان یک صد هزار کشاورز را که در محاصره اعراب افتاده بودند، نجات دهد. در نواحی دیگر ایران نیز وضع به همین گونه بود. ربیع بن زیاد درسال 30ه ق از سوی عبدالله بن عامر روانه سیستان شد و به ناحیه زالق که دژی استوار بود، رسید و دهقان آن را اسیر کرد. دهقان در برابر مقداری زر و سیم جان خود را خرید و ربیع عهد کرد که خون او را نریزد.25 هم چنین عبدالله عامر با دهقان هرات به پنجاه کیسه درم صلح کرد.26 چون قتیبه بن مسلم باهلی از طرف حجّاج بن یوسف امارت خراسان یافت، دهقانان بلخ در طالقان به خدمت وی رفتند و در رکاب او از رود گذشتند.27

امّا دهقانانی نیز بودند که تن به مصالحه نمی‌دادند و مقاومت می‌کردند و مرگ را بر زندگی مذلّت بار ترجیح می‌دادند و کُشته می‌شدند یا فرار می‌کردند، مانند شهریار یکی از دهقانان ناحیه تیسفون که جنگید و سرانجام کُشته شد،28 یا دهقان دَسکَره (شهرکی نزدیک دجله) که متّهم به خیانت شد و به فرمان هاشم بن عتبه به قتل رسید.29 عتبة بن غَزوان چون به دشت میشان رسید و دریافت که اهالی آنجا قصد مقابله با اعراب را دارند، به جنگ پرداخت و دهقانان آن جا را کشت30 بعدها نیز دهقان میسان (میشان) که از اسلام روی برگردانیده و کافر شده بود، به فرمان مُغیرة بن شُعبَه والی بصره کُشته شد.31

در آخر سال 15 و آغاز سال 16 هجری هنگامی که عتبة بن غزوان از بصره به سوق الاهواز حمله برد، دهقان آنجا به جنگ او آمد. سپس در برابر مالی با او آشتی کرد. امّا پس از چندی دهقان عهد شکنی کرد و ابوموسی که از جانب عمر به جای مغیره والی بصره شد، در سال 17 هجری سوق الاهواز و نواحی نهرتیری را به جنگ فتح کرد.32 ابوموسی با مردم شوش جنگ کرد و سرانجام دهقانِ آنان طلب صلح کرد و برآن شد که دروازه شهر را بگشاید بدین شرط که ابوموسی صد تن از اهل وی را امان دهد. ابوموسی پذیرفت و عهدی بسته شد. ابوموسی آن صد تن را رها کرد، امّا خود دهقان را کشت.33 موسیبن عبدالله خازم سُلَمی به ترمذ که دژی استوار بود، رفت. نخست دهقان او را پذیرفت و بعد که با او به توافق رسید، دهقان به ترکستان گریخت.34 از این روایات و روایات مشابه چنین برمی‌آید که، درآن دوران دشوارِ جنگ و خونریزی، دهقانان ایران دوست ایرانی توانسته‌اند با تدبیر و صلاح دید جان بسیاری از مردم خود را از مرگ برهانند و قلمرو خود را از غارت و ویرانی به دور نگاه دارند. حتی برای یزدگرد سوّم آخرین پادشاه ساسانی دهقانان تنها ملجاء و پناه بودند. وی پس ازگریختن از تیسفون و پس از جنگ نهاوند، به اصفهان رفت و دهقان آنجا به نام مطیار35 که به سبب مبارزه با اعراب اعتباری به دست آورده بود، نخست به شاه وعده کمک داد، امّا به عللی به این وعده وفا نکرد. آنگاه یزدگرد به کرمان گریخت و از دهقان آنجا کمک خواست، امّا نتیجه‌ای نگرفت سپس به مرو رفت و از ماهویه دهقان آنجا یاری طلبید و سرانجام در همان جا کشته شد.36

همچون دوره ساسانی، در دوران اسلامی نیز وظیفه دهقانان جمع‌آوری مالیات از رعایای خویش بود. علاوه بر آن، پرداختن به کار آبادانی و راهنمایی ابن سبیلان را بر عهده داشتند و ضیافت کسانی که بهره ور از فَئ (غنائم جنگی) بودند، خصوصاً در میان آنان موروثی بود.37 امّا زمین‌های دهقانانی که در حمله اعراب به نواحی سواد (عراق) اسلام می‌آوردند، به فرمان عمر خلیفه به آنان واگذار می‌شد و از جزیه معاف می‌شدند. بلاذری38 نام تنی چند از این دهقانان را ذکر کرده است.

از روایات مختلف بر می‌آید که در اوایل دوره اسلامی، خصوصاً در شرق ایران، بعضی از دهقانان، در عمل، امرای کوچک محلی بوده‌اند و گاه هر شخصِ با ثروت و مکنت و اعتبار اجتماعی دهقان نامیده می‌شد. گاهی دهقان معادل عنوان مرزبان به کار رفته است به گونه‌ای که در یک منبع شخصی دهقان به شمار آمده و در منبع دیگر همو مرزبان خوانده شده است. مثلاً در روایتی از طبری39 اشخاصی به عنوان مرزبان کرمان و مرزبان مرو یاد شده و در روایتی دیگر از همین تاریخ‌نویس همان اشخاص با عنوان دهقان ذکر گردیده‌اند. بلاذری40 از دهقان شوش یاد کرده، در حالی که دینوری41 بدو عنوان مرزبان داده است. در روایتی از تاریخ سیستان42 ابرویز پسر رستم یک بار با عنوان شاه سیستان و بار دیگر با عنوان دهقان ذکر شده و همین شخص در روایت بلاذری43 مرزبان سیستان به شمار آمده است. دیواشتیچ (Dewastic)، آخرین فرمانروای پنجکنت که در اسناد سغدی کوه مغ با لقب سروریا شاه همراه است، در تاریخ طبری44 لقب دهقان دارد. نویسنده حدودالعالم45 تعدادی از دهقان‌های نواحی ماوراء النهر را یاد می‌کند و در اشعار فارسی تا قرن ششم هجری نیز دهقان در مفهوم حاکم و امیر و سرور، خصوصاً در شرق ایران (خراسان و ماوراء النهر)، به کار رفته است.46 سوزنی چندین تن از امرای محلی را با عنوان دهقان مدح گفته است و یکی از آنان لقب عین الدهاقین داشته است.47 همچنین دهقانان گاه همراه با «ملک زادگان»، «بزرگ زادگان»، و «مهتران»48گاه همراه با «ملوک ودانشمندان»49 و گاه همراه با «ملوک و مرزبانان»49 و گاه همراه با «اَسواران و جند سالاران» یاد شده‌اند.50

اهمیت و نفوذ محلی دهقانان سبب می‌شد که اینان گاه در حوادث سیاسی و اجتماعی طرف شور فرمانروایان عرب نواحی قرار می‌گرفتند51 و گاه خود در اختلافات میان حکّام عرب به طرفداری یکی از متخاصمان برمی‌خاستند، مانند جانبداری دهقانان فاریاب و مرو و غیره از حارث بن سُرَیج در برابر عاصم بن عبدالله در سال 116 هجری.52 سهل بن سنباط که بابک خرّم دین را در قلعه خویش پناه داد وسپس او را به حیله تحویل افشین داد، از دهقانان بود.53 همچنین، ابن شروین طبری، که ماموریت بردن عبدالله برادر بابک را به بغداد برعهده داشت، دهقان بود و عبدالله در راه از وی خواست که به روش دهقانان با او رفتار کند و ابن شروین بدو شراب داد.54 دهقانان در دربار سامانیان از اهمیت و احترام برخوردار بودند. رودکی(متوفی 329/330) در قصیده‌ای در توصیف مجلس بارنصربن احمد امیر سامانی (301 تا 331ه ق) مکان پیرصالح دهقان را در صف آزادان در مقابل صف امیران و بلعمی وزیر ذکر کرده است.55 بسیاری از رجال سیاسی مهم قرون نخستین اسلامی در شرق ایران از زمره دهقانان بوده یا نسب آنان به خاندان‌های دهقانان می‌رسیده است مانند احمدبن سهل بن هاشم از امیران معروف عهد سامانی که از دهقانان جیرنج (مرو) و از نوادگان یزدگرد سوّم ساسانی به شمار می‌رفته است.56 همچنین، پدر نظام المللک وزیر معروف سلجوقی از دهقانان متموّل ناحیه بیهق به شمار آمده است.57

دهقانان با نقل روایاتی می‌کوشیدند که حتی بعضی از پادشاهان ساسانی را نیز از نسل دهقانان بدانند مانند داستانی که بر طبق آن مادر خسرو دوم دختر دهقانی از تخمه فریدون به شمار آمده است. 58

دهقانان که بازمانده طبقات اشراف دوره ساسانی بودند، در دوره اسلامی نیز می‌کوشیدند به همان روش زندگی کنند. جاحظ 59 درمورد آداب غذا خوردن دهقانان مطالبی می‌آورد که خود بازتابی از ذوق اشرافی زمان ساسانی در این مورد است. وی می‌نویسد که دهقانان بلعیدن یک باره غذا و به دندان کشیدن استخوان را برای جدا کردن گوشت آن و مکیدن استخوان را برای بیرون آوردن مغز آن ناپسند می‌دانند. غذا را با چنگال 60 می‌خورند و گوشت را با کارد می‌برند و زیر لب زمزمه می‌کنند.61 درمورد پوشش و آرایش زنان دهقان (دهقانه) ماوراء النهر بلاذری62 آورده است که سعیدبن عبد العزیز والی خراسان در زمان یزید دوم (101 تا 105ه ق) ملقب به خُذینه63 بود، زیرا همانند زنان دهقان جامه ای رنگین به تن می‌کرد و موی خود را فرو می‌هشت. هم چنین وی کمربند داشت و کاردی برآن می‌بست و در اطراف خود بالش‌های رنگین داشت. دهقانان در جشن‌های نوروز و مهرگان همچون دوره ساسانی برای خلفا یا امرای محلی پیشکش می‌آوردند. طبری 64 از هدایایی که دهقانان در سال 120ه ق به مناسبت مهرگان در شهر بلخ برای اسدبن عبدالله قسری حاکم خراسان آوردند به تفصیل یاد می‌کند.

در کتاب‌های عربی و فارسی قرون نخستین اسلامی داستان‌های کوتاه لطیفه آمیزی درباره دهقانان نقل شده که همه حکایت از ظرافت طبع و لطافت ذوق آنان دارد. مثلاً آمده است که دو مرد عرب از قبیله بنی اسد به سوی اصفهان روانه شدند و در راوند، شهرکی میان اصفهان و کاشان، دهقانی با آنان دوست و همراه شد. یکی از آن دو مرد عرب درگذشت و مرد دیگر به همراه دهقان بر سر گور او می‌رفت و هر دو جامی شراب می‌نوشیدند و جامی برگور او می‌افشاندند و سرانجام دهقان نیز درگذشت و آن مرد عرب برگور آن دو تن حاضر می‌شد و شعر می‌خواند. 65 ابن فندق66 روایتی را می‌آورد که بر طبق آن هارون خلیفه عباسی (170 تا 193هق) بر سر راه خود به طوس در دهی از دهات بیهق بیمار شد و در آنجا چهار ماه میهمان دهقانی بود که از خلیفه به خوبی پذیرایی کرد و خلیفه با هدایای گرانبهایی از آنجا خارج شد. این روایت مانند بعضی روایات دیگر دلالت بر ثروتمندی بعضی ازدهقانان دارد.

دهقانان، علاوه برنقش سیاسی-اجتماعی، نقش فرهنگی مهمّی نیز داشته‌اند. اینان از همان قرن اول هجری و استقرار حکومت عرب در مناطق مختلف ایران، به دارالخلافه‌ها و دارالاماره‌ها و بعداً به دربارهای شاهان سلسله‌های ایرانی شرق ایران به عنوان دانشمندان و خردمندانی که از تاریخ و فرهنگ ایران قدیم آگاه بودند، راه یافتند. بیهقی67 می‌آورد که زیادبن ابیه (متوفی56 ه ق) والی اموی عراق، در بصره سه تن از دهقانان کسری (خسرو پادشاه ساسانی) را در خدمت خود داشت که برای او از دولت ساسانی و عظمت و شکوه آن سخن می‌گفتند به گونه‌ای که وی از این جهت حکومت عرب را کمتر و کوچکتر از حکومت ساسانیان می‌یافت. در تاریخ سیستان68 سخنان حکمت آمیزی، همانند اندرزهای پهلوی، از قول رستم بن هُرمزد زردشتی که با عنوان دهقان یاد شده، نقل گردیده است. وی این سخنان را به خواست عبدالعزیز بن عبدالله، والی سیستان، از سوی عبدالله بن زبیر، بیان کرده است. فردوسی غالباً این گونه سخنان را از دهقانان نقل کرده است.69 جاحظ بعضی اطلاعات عمومی عصر خود را که گاه جنبه فرهنگ مردم (فولکلور) دارد، از دهقانان نقل می‌کند.70 در کتاب‌های عربی و فارسی دوران اسلامی به نام‌های دانشمندان و ادبای بسیاری برمی‌خوریم که از قرن سوم و چهارم با عنوان دهقان یاد شده‌اند یا از خانواده دهقانان بوده‌اند و در میان آنان به دانشمندان علوم دینی اسلامی نیز برمی‌خوریم.71 بعضی ازآنان نیز حامی علوم دینی بوده‌اند. ابن فندق72 از دهقان ثروتمندی از اهالی قصبه سبزوار یاد می‌کند که در سال 418 ه ق برای ابن ابی الطیب که از زاهدان و مفسّران بود، مدرسه‌ای بنا کرد. بسیاری از آنان مشوّق فرهنگ و ادب ایرانی و زبان فارسی بوده‌اند. رودکی در قصیده‌ای آورده است که دهقانان نامور بدو سیم و مرکب می‌داده‌اند.73 فرّخی در خدمت دهقانی از دهاقین سیستان بود و هرساله از او مستمری دریافت می‌کرد.74 فردوسی نیز به روایتی خود از دهاقین طوس بود.75

دهقانان حافظ روایات حماسی و تاریخی و داستان های عشقی ایران پیش از اسلام بوده‌اند. ابو منصور معمری گردآورنده شاهنامه ابومنصوری (تألیف شده به سال 346ه ق) در مقدّمه‌‌ای که اکنون ازآن در دست است، آورده که برای تألیف اثر خویش دهقانان شهرهای گوناگون را پیش خود خواند.76 درهمین مقدّمه گفتار دهقانان که بازماندگان شاهان قدیم به شمار آمده‌اند، مأخذ معتبر این شاهنامه ذکر شده است.77 فردوسی در موارد مختلف مأخذ روایت خود را دهقان ذکر کرده است،78 و احتمالاً منظور او روایات شفاهی آنان بوده است. شاعران دیگر نیز به روایت های دهقانان اشاره کرده‌اند مانند اسدی طوسی،79 ایرانشاه80 و نظامی.81 از این رو، یکی از معانی دهقان در فرهنگ های فارسی «تاریخ دان» است. علاقه دهقانان به فرهنگ ایران و ایران دوستی آنان موجب تحوّل کلمه دهقان در مفهوم «ایرانی» خصوصاً «ایرانی اصیل» درتقابل با «عرب» یا با «ترک» و «رومی» و غیره و عموماً «خارجی» و «غیر ایرانی» شده است. طبری 82 درمورد مَروَزان حاکم یمن در زمان خسرو انوشروان می‌نویسد که وی دو پسر داشت یکی به نام خُرّه خسرو که زبان عربی را دوست داشت و شعر عربی می‌خواند و دیگر که اَسوار بود، به فارسی سخن می‌گفت و بر روشِ دهقانان می‌زیست (یتدهقن).83 فردوسی و دیگر شاعران قرن چهارم و پنجم مکرّراً این کلمه را دراین مفهوم به کار برده‌اند.84 گاهی نیز دهقان در مفهوم «زردشتی» در تقابل با «مسلمان» به کار می‌رفته است.85 به سبب شناختی که دهقانان از شراب و انواع آن داشتند و به تهیه و فروش آن نیز می‌پرداختند، دهقان در ادب عربی86 و اشعارفارسی87 به معنای تشخیص دهنده شراب و تهیه کننده آن به کار رفته است.

با گسترش سیستم اقطاع از قرن پنجم هجری و انحطاط طبقات زمین دار، به تدریج اهمیت و اعتبار دهقانان کاستی گرفت و واژه دهقان به تدریج از معنی «خرده مالک و مالک» به معنی «روستایی، زارع و کشاورز» یعنی معنایی که در اصل داشته بود تحوّل یافت،88 گرچه در قرن ششم و هفتم هنوز این کلمه در معنی «مالک» به کار می‌رفت.89*

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

*این مقاله را زنده یاد دکتراحمد تفضّلی دو سال پیش از مرگ نابهنگام خویش برای درج در شماره ویژه ایران نامه به یاد دکتر غلام حسین صدیقی نگاشته بود.

پانوشت‌ها:

1. ن. ک. به:

J. P. Margoliouth, Supplement to the Thesaurus Syriacus of R. Payne Smith, S. T. P., Oxford, 1927, P. 84a.

اگر کلمه مستقیماً از پهلوی به فارسی رسیده بود، بایستی به صورت دهگان می بود. معنای اصلی کلمه ظاهراً «منسوب به ده، روستایی» بوده است یعنی ترکیب ده + گان (نسبت) مانند بازرگان.

2. مجمل التواریخ، به کوشش بهار، تهران، 1318، ص 420.

3. زند وَهمَن یسن، به کوشش انکلساریا(B. T. Anklesaria)، بمبئی، 1957، فصل 4، بند 7 و 54، ص 18 و 33.

4. ارداویرافنامه (ارداویراژنامه) به کوشش هوگ و وست (M. Haug and E. W. West)، بمبئی و لندن، 1872، فصل 15، بند10، ص40؛ به کوشش ژینیو(Ph. Gignoux)، پاریس، 1984، فصل 15، بند 5، ص 66 و ترجمه و تحقیق ژاله آموزگار، تهران، 1372، ص 5؛ به کوشش فریدون وهمن، لندن، برگ 19 س 6، ص 112 و 113.

5. مسعودی، مروّج الذهب، به کوشش پلا(Ch. Pellat)، ج 1، بیروت، 1965، ص 327، بند 662. یعقوبی شهریج را رئیس ناحیه (رئیس الکور) معنی کرده است. ن. ک. به: نعقوبی، تاریخ، به کوشش هوتسما (M. Th. Houtsma)، لیدن، 1883، ج 1، ص 203. نیز ن. ک. به:

 A. Christensen, L' Iran sous les Sassanides, Copenhagen, 1944 , P. 140.

 6. طبری، تاریخ، به کوشش دوخویه (De Goeje) ، یکم، لیدن، 1879-1901، ص 434؛ بلعمی، تاریخ، به کوشش بهار و گنابادی، تهران، 1341، ص 345؛ ابن البلخی، فارسنامه، به کوشش گای لیسترانج و نیکلسون (G. Le Strange, R. N. Nicholson)، لندن، 1921، ص 37.

 7. کریستن سن، همان، ص 112 و 113.

8. مسعودی، همان جا.

9. درکتیبه های اوایل دوران ساسانی مانند کتیبه شاپور در کعبه زردشت یا کتیبه های کرَتیر(کردیر) و کتیبه نرسی در پایکلی و نیز درمنابع خارجی همزمان با این کتبیه ها چنین عنوانی نیامده است.

 10. ثعالبی، غرر، به کوشش زوتنبرگ(Zotenberg)، پاریس، 1900، ص 6.

 11. دینکرد، به کوشش مدن (D. M. Madan)، بمبئی، 1874-1928، ص 438، 594، 688.

 12. بیرونی، آثارالباقیه، به کوشش زاخو(E. Sachau)، لایپزیگ، 1878، ص 220 و 221، 225؛ ثعالبی، همان جا. نیز ن. ک. به:

 A. Christensen, Les types du premier homme et du premier roi dans l' histoire legendaire des Iraniens, I, Stockholm, 1917, PP. 68, 134, 151, 156.

 و ترجمه فارسی آن: احمد تفضلی، ژاله آموزگار، نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانه ای ایرانیان، ج 1، تهران، 1363، ص 139، 165 و غیره.

 13. Wekard/t, Waykard/t.

14. ثعالبی، همان جا.

 15. طبری، همان جا؛ ابن البلخی، همان جا.

 16. ن. ک. به: کتاب مذکور از کریستن سن، ترجمه فارسی، ج 2، تهران، 1368، ص 434 و 435 و مراجع مذکور درآنجا.

 17. در پهلوی واسپوهرگان .(Waspuhragan).

 18. بیرونی، همان، ص 218.

 19. بیرونی، همان، ص 225؛ مقایسه کنید با قانون مسعودی، ج 1، حیدرآباد، 1954. ص 264؛ گردیزی، زین الاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1347، ص 239 و 245؛ قزوینی، عجائب المخلوقات، به کوشش وستنفلد (F. Wustenfeld)، لایپزیگ، 1848، ص 83.

20. دینوری، اخبارالطوال، به کوشش گیرگاس(V. Guirgass)، لیدن، 1888، ص 116 و 117.

 21. بلاذری، فتوح البلدان، به کوشش صلاح الدین منجد، قاهره، 1956-61، ص 307.

 22. تاریخ طبری، یکم، ص 2421؛ بلاذری، همان، ص 318.

 23. تاریخ طبری، یکم، ص 2461؛ بلاذری، همان، ص 324.

24. تاریخ طبری، یکم، ص 2426.

25. فتوح البلدان، ص 484.

26. زین الاخبار، ص 102.

 27. فتوح البلدان، ص 516.

 28. تاریخ طبری، یکم، ص 2421 تا 2423.

 29. فتوح البلدان، ص 324.

 30. فتوح البلدان، ص 420.

 31. فتوح البلدان، ص 422.

32. بلاذری، همان، ص 464.

 33. فتوح البلدان، ص 466، مقایسه کنید با اخبارالطوال، ص 140.

 34. فتوح البلدان، ص 514.

 35. اصل ایرانی آن احتمالاً مهریار بوده است.

 36. تاریخ طبری، یکم، ص 2875 تا 2877.

37. تاریخ طبری، یکم، ص 2470.

38. فتوح البلدان، ص 325.

 39. تاریخ طبری، یکم، ص 2872 تا 2877؛ مقایسه کنید با اخبارالطوال، ص 148: عامل مرو؛ زینالاخبار، ص 102: سالار و دهقان مرو.

 40. فتوح البلدان، ص 466.

 41. اخبارالطوال، ص 140.

 42. تاریخ سیستان، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1314، ص 81.

 43. اخبارالطوال، ص 485.

 44. تاریخ طبری، دوم، ص 1446.

 45. حدودالعالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1340، ص 82، 83، 100 و 114.

 46. مسعود سعد، دیوان، به کوشش رشید یاسمی، تهران، 1318، ص 374؛ ناصرخسرو، دیوان، به کوشش مجتبی مینوی و مهدی محقّق، تهران، 1353، ص 107.

 47. سوزنی، دیوان، به کوشش ناصرالدین شاه حسینی، ص 200، 224، 436، 485، 311 و 326.

 48. نرشحی، تاریخ بخارا، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، چاپ دوّم، تهران، 1351، ص 9 تا 13، 54، 84 و 85.

 49. مجمل التواریخ، ص 328.

50. تاریخ طبری، یکم، ص 3249؛ فتوح البلدان، ص 505 که درآنجا به جای جند سالاران، ده سلاران (رؤسای ده ها) آمده است.

 51. مثلاً ن. ک. به: تاریخ طبری، دوم، ص 1420.

52. تاریخ طبری، دوم، ص 1569.

 53. مجمل التواریخ، ص 357.

 54. تاریخ طبری، سوم، ص 1231.

 55. تاریخ سیستان، ص 319.

 56. زین الاخبار، ص 151.

 57. ابن فندق، تاریخ بیهق، به کوشش احمد بهمنیار، تهران، 1317، ص 73 و 78.

 58. مجمل التواریخ، ص 73.

59. جاحظ، البخلاء، به کوشش فان فلوتن (Van Vloten) ، لیدن، 1900، ص 71. نظیر همین روایت درمورد غذاخوردن اشراف ایرانی در کتاب العرب ابن قتیبه دینوری، چاپ در رسائل البلغاء، به کوشش محمدکردعلی، چاپ چهارم، قاهره، 1374ه./1954م، ص 363 نیز آمده است. نیز ن. ک. به: جلال همایی، «شعوبیه،» مهر، سال 2، شماره 12، 1314، ص 1297.

 60. در متن عربی بارجین شاید به معنی «قاشق» نیز باشد.

 61. اشاره به زیرلب خواندن باج یا دعای سفره زردشتیان.

 62. فتوح البلدان، ص 524، مقایسه کنید با تاریخ طبری، دوّم، ص 1417 و 1418.

 63. خذینه به معنی خاتون یا بانوست.

 64. تاریخ طبری، دوّم، 1635 تا 1638.

 65. یاقوت حموی، معجم البلدان، به کوشش وستنفلد(F. Wustenfeld) ، لایپزیک، 1866-1873، ج 2، ص 740؛ ابوتمام، دیوان الحماسه با شرح تبریزی، ج1، قاهره 1331ه ق/1913م، ص 362. مقایسه کنید با فتوح البلدان، ص 398 و 399. نیز ن. ک. به: مجتبی مینوی، «دهقانان» سیمرغ، شماره 1، اسفند 1351، ص 11 و 12.

 66. تاریخ بیهق، ص 47 و 48.

 67. ابراهیم بن محمّدبیهقی، المحاسن و المساوی، به کوشش شوالی(F. Schwally) و گیسن (Giessen)، 1902، ص 299.

 68. تاریخ سیستان، ص 106.

 69. مثلاً شاهنامه، چاپ مسکو، ج 9، ص 211 بیت 3380.

 70. جاحظ، کتاب الحیوان، به کوشش عبدالسّلام هارون، ج2-1، قاهره، 1385ه ق/1965م، ج1، ص 115؛ ج 2، ص 125.

 71. تاریخ بیهق، ص 116 و 149.

72. همان، ص 185.

73. رودکی، آثار منظوم، به کوشش عبدالغنی میرزایف، دوشنبه، 1958، ص 458.

 74. نظامی عروضی، چهارمقاله، به کوشش محمدمعین، تهران، 1333، ص 58.

 75. همان، ص 75.

 76. «مقدّمه شاهنامه ابومنصوری،» به کوشش محمد قزوینی، در هزاره فردوسی، تهران 1322، ص 164 و 165.

 77. همان، ص 170؛ نیز بلعمی، تاریخ، ص 7 و 8.

78. مثلاً شاهنامه، چاپ مسکو، ج 1، ص 28 بیت 1؛ ج 2، ص 170 بیت 15؛ ج 3، ص 6 و 7 بیت 8 و 19؛ ج 4، ص 302 بیت 19 و 20؛ ج 6، ص 167 بیت 25.

 79. گرشاسب نامه، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، 1317، ص 21، بیت1.

 80. ایرانشاه، بهمن نامه، به کوشش رحیم عفیفی، تهران، 1370، ص 17.

 81. نظامی گنجوی، شرفنامه، به کوشش وحید دستگردی، تهران، 1316، ص 436 و 508.

 82. تاریخ طبری، یکم، ص 1040.

 83. همان ، سوم، ص 1227.

 84. شاهنامه، چاپ مسکو، ج 1، ص 21، بیت 128؛ ج 9، ص 307، بیت 7، ج 9، ص 319، بیت 105 و 106؛ ناصر خسرو، دیوان، ص 83، 156 و 288؛ فرخی، دیوان، ص 274، 282 و 314؛ ابوحنیفه اسکافی به نقل تاریخ بیهقی، به کوشش علی اکبر فیاض، تهران، 1370، ص 856؛ عنصری، دیوان، به کوشش محمد دبیر سیاقی، تهران، 1342، ص 137 و 239.

 85. شاهنامه، چاپ مسکو، ج 9، ص 97، بیت 1483، ج 9، ص 134، بیت 2

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1403-01-09