لوگو امرداد
در امرداد 457 چاپ شد:

بازنویسی یا بازآفرینی

p04ساده‌نویسی ادبیات کهن برای کودکان‌ونوجوانان به دو شیوه انجام می‌شود: بازنویسی و بازآفرینی. هر دو شیوه زیرمجموعه‌هایی نیز دارند. بازنویسی، وفاداری تام‌وتمام به اثر کلاسیک است. اما در روش بازآفرینی، نویسنده دست به آفرینش اثری نو برپایه‌ی متنی کلاسیک می‌زند و با تخیل و پسندهای خود بخشی از داستان کهن را دگرگون می‌کند. اکنون پرسیدنی است که در نوشتن داستان‌های شاهنامه برای کودکان‌ونوجوانان کدام شیوه درست‌تر است: بازنویسی و وفاداری به متن؟ یا بازآفرینی و دست‌بُردن در داستان‌ها و سرنوشت قهرمانان شاهنامه؟

امرداد این پرسش را با آتوسا صالحی، محمدرضا یوسفی و محمدناصر مودودی، از نویسندگان نامدار ادبیات کودکان‌ونوجوانان، در میان گذاشته است. هر سه نویسنده آثار دل‌آویز و خواندنی‌ای از داستان‌های شاهنامه برای کودکان‌ونوجوانان بازآفرینی و بازنویسی کرده‌اند. بی‌گمان آن‌ها سهم‌دار آشنایی فرزندان ایران‌زمین با فرهنگ و پیشینه‌ی تاریخی خود هستند. پاسخ‌های پیش رو ن‌هاآ می‌تواند سرآغاز گفت‌وگوهایی دامنه‌دار‌تر در این‌باره باشد.

بازنویسی همان اندازه ارزش دارد که بازآفرینی

آتوسا صالحی: فکر می‌کنم نمی‌شود یکی از این دو را انتخاب کرد؛ چون انتخابی نیست و دو موضوع جدا از هم هستند. مثل این می‌ماند که بگوییم بهتر است شعر را انتخاب کنیم یا نثر را؟ یا بپرسیم بهتر است داستان باشد یا نمایش‌نامه؟ هم بازنویسی لازم است و هم بازآفرینی. در کنار آن دو، اقتباس یا حتا نوشتن رُمان‌هایی براساس چهره‌های شاهنامه یا اسطوره‌ها هم اهمیت دارد. این‌ها در کنار هم مجموعه‌ای را پدید می‌آورند و جهانی را شکل می‌دهند. غربی‌ها هم اسطوره‌های‌شان، چه ایلیاد و چه ادیسه را بازنویسی و بازآفرینی‌های گوناگون و اقتباس‌های سینمایی می‌کنند و رُمان‌هایی می‌نویسند که تنیده شده در لایه‌ی بیرونی اثر است.

بازآفرینی دشوارتر و هنرمندانه‌تر از بازنویسی است

محمدرضا یوسفی: شمار بازنویسی‌ها بسیار است. گمان می‌کنم اگر آماری از بازنویسی‌هایی که از دوره‌ی قاجار تا کنون از ادبیات کهن ایران شده است فراهم کنیم دستِ کم هزار کتاب خواهیم یافت. اما کتابی که در بخش بازآفرینی جای بگیرد، بسیار اندک است؛ البته با تعریفی که من از بازنویسی و بازآفرینی دارم و به آن اشاره خواهم کرد. اگر به نمایشگاه کتاب امسال رفته باشید در بخش کتاب کودک‌ (یا حتا بزرگ‌سالان) آثار بازنویسی و ساده‌نویسی فراوانی را می‌توانستید بیابید. اما آثار بازآفرینی اندک‌شمار بود.
در بازنویسی تخیل تازه‌ای از هنرمند نمی‌بینید. نویسنده‌ای داستان رستم‌وسهراب یا رستم‌واکوان دیو یا هر داستان دیگری را برمی‌گزیند و بازنویسی می‌کند.

در نوشتن داستان‌های شاهنامه برای کودکان‌ونوجوانان باید به شاهنامه وفادار بود

محمدناصر مودودی: به گمان من بستگی به خود نویسنده دارد که داستان‌های شاهنامه را بازنویسی کند یا بازآفرینی. الگوی من در کتاب «شاهنامه‌ی کودک‌ونوجوان» خودِ فردوسی بود. این‌گونه به کارم نگاه کردم که فردوسی به متنی که در اختیار داشته بسیار وفادار بوده است. به این وفاداری هم در پایان داستان کاموس کشانی اشاره می‌کند. با آن که در بیت‌های پایانی داستان خستگی و ماندگی او را می‌توان دریافت، باز می‌گوید که حتا پشیزی از متن را کنار نگذاشته است: «سر آوردم این رزم کاموس نیز/ درازست و نگشاد ازو یک پشیز». آنچه فردوسی را خسته کرده بود جزییات داستان بود. او می‌توانست به پسند خودش آن جزییات را کنار بگذارد یا فراز و فرودی به آن بدهد، اما این کار را نکرده و به متن وفادار بوده است.

آنچه در بالا آمده است بخشی از گزارشی‌ست با عنوان «بازنویسی یا بازآفرینی»، از گروه شاهنامه، در گفت‌و‌گو با سه نویسنده‌ی نام‌دار ادبیات کودک و نوجوان که در تازه‌ترین شماره‌ی امرداد چاپ شده است.

متن کامل این نوشتار را در رویه‌ی سوم (مردم) شماره‌ی 456 امرداد بخوانید.

«امرداد» شماره‌ی 457  از ‌‌سه‌شنبه، 21 تیرماه، 1401 خورشیدی، در روزنامه‌فروشی‌ها و نمایندگی‌های امرداد در دسترس خوانندگان قرار گرفت.

خوانندگان می‌توانند برای دسترسی به هفته‌نامه‌ی امرداد افزون‌بر نمایندگی‌ها و روزنامه‌فروشی‌ها از راه‌های زیر نیز بهره ببرند.

فروش اینترنتی هفته‌نامه امرداد شماره‌ی 457

اشتراک ایمیلی هفته‌نامه امرداد

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

4 پاسخ

  1. سلام دوستان
    گذشته از آنچه دوستان فرموده اند؛ به نظرم اگر آفرینش است نباید کالنامه انشایی بیبار باشد. باید شور بر انگیزد و با وَشتَن گلواژه ها، شکوه و شگرفی در سر و دل ریزد چنان، که خواننده هر لحظه سبکباری را تجربه کند.* و از صمیم قلب بگوید:
    همه در نغمه و شور است هَزارش
    جوانی می کند هر دم چنارش
    شگرف نغمه ها در دست او مُوم
    به حافظ می رسد گویی تبارش!1

    1 – تذکری برای همیشه – هر گاه بیت یا ابیاتی نوشتم و در گیومه قرار ندادم، یعنی از آنِ این آدم کوچک است.

    * اصل کهن واژه ی سَبُک در زبان مادر(پهلوی) سَپُوک sapuk(با اوی بلند کهن ایرانی، مثل خورداد، اَموردات، فریبورز، خورسند و …) است.

    این واژه از زبان های آریایی مادی وارد فارسی شده. زیرا با قاعده ی تالشی شمالی شکل گرفته. در تالشی شمالی مانند آلمانی حرف رِ یا اِر را می خورند. مثال: سهند(تالشی شمالی) = سَر هند(تالشی جنوبی، شکلِ کامل واژه) = سر وند = سر یا قله دارای آبگاهِ آتشفشانی – مانند همان آبگاه که همینک بر بالای سَوَلُون = سبلان = سر لانه ی برف، دیده می شود.

    تفسیر سبلان دقیق و درست است، ولی از آن این خدمتگزار کوچک فرهنگی نیست؛ کار دکتر رضایتی است.

    اصل و شکل کامل آن در تالشی جنوبی سَرپُوک sarpuk است.
    سر پوک = سرِ آزاد، سرِ خالی، دارای سری که سنگین نیست. سری که در سبکی پَر کاهی را مانَد، و با خود هیچ گره و اندوه و دشواری و سنگینی ندارد. پوک = خالی، بی وزن، رها.
    پس پوکی در فرهنگ کهن ایرانی فقط بار منفی ندارد. ولی در حال حاضر مفهوم تقریبن منفی آن در جامعه جاریست. و از این دست متضاد در جهان زبان کم نیست.

    مثال: نَنگ = نَه اَنگ = بی اَنگ = بی لکه = شرف و ناموس و زیبایی. همینک این مفهوم در فارسی دری افغانستانی بکار می رود. ولی در فارسی دری ایرانی مفهوم منفی دارد و برابر است با زشتی و رسوایی.

    * «سَبُک – پهلوی(sapuk)، خفیف، کم وزن، ضد گران و سنگین. و به معنی چست و چالاک، چابک و شتابان(عمید ص 715)

    «نَنگ – پهلوی(nang)، شرم و حیا، آبرو و حرمت. به معنی زشتی و رسوایی نیز می گویند.»(عمید ص 1172)

    نَنگ واژه ای ست مثل تفنگ(تف اَنگ) = تپ اَنگ = صدا نشان. یا قشنگ = غشنگ = خش اَنگ(تالشی ماسالی و به سکون خ) = خوش اَنگ(با اوی بلند کهن ایرانی) = آنچه از زیبایی اَنگ یا نشانه دارد. یا پَلَنگ(تالشی ماسالی) = پَلَه اَنگ = تکه نشان. پَلَه = پهلَه = تکه = تکه ای از کره ی زمین = اِران = ایران. پهلوی = زبان ایرانیان. پهلوان = پَهلَه بان = نگهبان پَهلَه = نگهبان ایران زمین. آرش کمانگیر یک پهلَه بان است.
    پس چرا به انسان های قوی نیز پهلوان گویند؟
    زیرا یکی از ویژگی های اصلی پهلوانان(نگهبانان پهَلَه = نگهبانان میهن) زورمندی و ورزیدگی آن هاست. در اکثر داستان های شاهنامه ی جاودان فردوسی بزرگ این ویژگی پهلوانان ایرانی در کنار خردورزی شان برجسته شده است. ولی معنی اصلی و واقعی آن واژه نگهبان پَلَه = ایران زمین است.
    این موضوع را کمی بسط دادم، زیرا دیده ام بعضی از روی کم دانشی و یا عمد طوری وانمود می کنند که گویا ایران از اول نبوده و بعد ایران شده. این نظر سطحی نگری ست و هیچ بُن علمی و تحقیقی و تاریخی ندارد.
    بژی ایران! جاوید بژی!

  2. جوانی می کند هر دم چنارش

    بعضی از درختان جوان گرا اند و ره پیری(سپید شدن، کهنه شدن) با خود ندارند. از آن جمله است چنار و اَلّاش یا راش. چنار پیوسته پوست اندازی می کند و در نتیجه تنه اش همیشه جوان دیده می شود. این واژه ی تالشی کمی دِگر شده است. اصل آن چین نار = چینار، است که اشاره دارد به میوه ی پر چین آن. و هم تن درخت کهنسال چنار چین دار می شود. چینار واژه ای ست مثل کُنار = کونار = کوه نار. واژه ای مثل کوکونار(تالشی و دری افغانستانی) = خشخاش.
    کدام تفسیر درست است. انتخاب دشوار است؛ ولی به احتمال قوی نامگذار به چین میوه ی پر چین آن درخت بی نهایت زیبا نظر داشته است.

  3. درود بر امرداد که به ما آگاهی داد کتاب هایی که به نام شاهنامه و با بهره بردن از نام پهلوانان یا پادشاهان و… شاهنامه در بازار کتاب وجود دارند، که شاید هیچ ربطی به شاهنامه و اسطوره ها و داستانهای اصیل آن نداشته باشند. اما ای کاش در دیباچه کتاب ها، پشت جلد کتاب ها یا بهر روی در یک بخشی از کتاب حتی با خط ریز در زیرنویس برگه ای می نوشتند که من ای که یه آدم عادی هستم هرچند دانشگاه رفته و تحصیل کرده هرچند بدبختانه فرهنگی ولی با مفهوم پشت واژه های بازنویسی و بازآفرینی آشنایی ندارم هم بدانم ک کتابی که برای بچه ها میخرم، شاهنامه نیست.
    بازافرینی به چم نوشتن و داستان های شاهنامه به زبان کودکانه نیست. یادم هست سال پیش در نشست شاهنامه البته آقای سلامتی نبودند و نشست گفتگو آزاد و پرسش و پاسخ بود از موبد فروهری درباره درستی روایت کتاب جشن سده و کتاب های دیگر با نام شاهنامه نوشته محمدرضا یوسفی بود از انتشارات خانه ادبیات، پرسیدم که ایشان گفتند ندیده اند و نمی دانند. میخواستم هفته بعدش از آقای سلامتی هم بپرسم ولی با خودم گفتم یک کتاب می خواهی بخری یا بخر یا نخر دیگه هی از این شخص و آن شخص پرسیدن ندارد. ای کاش پرسیده بودم و می دانستم. بدبختانه ندانسته چندین و چند کتاب از همین نویسنده و نشر به نام شاهنامه و با پنداشت اینکه داستان های راستین شاهنامه هستند را برای بچه‌ها خریده ام. با آرمان آشنایی کودکان با شاهنامه به زبان ساده. چون جلد سخت و زیبایی داشتند گول خوردم که هدیه خوبی می توانند باشند.
    باز هم درود بر امرداد که ما را با تفاوت واژه های بازنویسی و بازآفرینی آشنا کرد. البته اگر براستی این واژه ها را بر روی جلد کتاب بنویسند و مهمتر آنکه به درستی هم بنویسند! باز هم درود بر امرداد که به ما گفت که همچین نوشته هایی به نام شاهنامه هم هستند ک به راستی شاهنامه نیستند! و لابد همچنین درباره کتاب های دیگر بزرگان مانند سعدی و کیکاووس بن وشمگیر و…

  4. جمعه هفته پیش ۲۴ تیرماه در برنامه نردبان که به بررسی فیلم های مستند می پردازد، مجری گفت مثلاً فلانی( نامش را فکر کنم نبرد) یک مستند ساخته درباره کسی که فلان توانایی‌ها و استعداد ها را دارد و فلان کارها را کرده ولی سرایدار یه مدرسه است و زندگی بدبختی در یک زیرزمین دارد… مجری گفت من می دانم که این فیلم حقیقی نیست چون آن فرد نشان داده شده در فیلم را میشناسم که بازیگر است و دوست خودم است ولی تماشاگران دیگر چه؟ من هی منتظر بودم که کارگردان یک جایی در فیلم در فیلمی که به نام فیلم مستند، عرضه شده بگوید که این نمایشی است و واقعی نیست و ماجرا تخیلی و غیرواقعی است و این بازیگر است ولی نگفت!
    آقای مثلاً کارشناس برنامه نردبان ب مجری گفت نه! من فیلم یاسر را دوست دارم و شما نمی توانید جای اون تماشاگر تصمیم بگیرید!!!

    خب جناب کارشناس جناب کارگردان، من تماشاگر فکر می کنم واقعی است چون نام مستند روی آن فیلم کذایی گذاشته شده چون به نام مستند نمایش داده می شود و به خورد من تماشاگر داده می‌شود. مستند که به هر حال قرار است واقعیت باشد! اتفاقاً تو کارشناس تو کارگردان اشتباه میکنید ( خشمگین ام دلم میخواد بگم بی جا می کنید) ک به جای من تماشاگر من آدم عادی تصمیم می‌گیرید که نگویید دروغ ساخته اید! تا تنها من آدم عادی از همه جا بی خبر را متاثر کنید؟! ببخودی سر کارش بگذارید؟! و به گفته عامیانه اسکول اش کنید؟! خب اگه قصد فریب مردم را ندارید بنوبسید و بگویید فیلم داستانی یا فیلم تلویزیونی ساخته اید و داریم می‌بینیم.

    خلاصه که دیگر به هیچ مستندی در صدا و سیما و ساخته کارگردانان معروف و غیر معروف و دانشجو و… نباید اعتماد کرد. هیچ اعتمادی.
    یه فیلم مستند هم نمایش دادن از یک کارگردان به نظرم انگلیسی آمریکایی ولی به هرحال گفتگوها به زبان انگلیسی بود با زیرنویس فارسی ک وودی آلن بازی کرده بود به عنوان گونه ای از همین مستند جعلی! مثلاً تایید آن جناب کارشناس باشد! ولی من اکنون در این زمان، نام وودی آلن را شنیده ام البته به چهره نمیشناسم ولی در زمان سال ساخت فیلم( سده پیش میلادی) همه با چهره وودی آلن آشنا بودند و می دانستند این بازیگر است و در نتیجه این مستند واقعیت ندارد و و جعلی است.

    خلاصه که این نوشته در زمینه ادبیات را خواندم دیدم یا نمیگن یا آگاهی ام کمه بسیار کم ک نمیدونم در ادبیات و زمینه نوشتارها هم مدلی از جعلیات هست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1403-01-30