از زمانی که کتاب «چنین گفت زرتشت» را به هوای آنکه از اندیشههای شناختهشده مرسوم در کتاب گاتها و ادبیات اوستایی، روبهرو خواهم شد خواندم و شوربختانه چیزی نفهمیدم و دستگیرم نشد، زمان زیادی گذشته ولی پرسشی را برای همیشه در ذهن من بهجا گذاشت که اینها چه ربطی به هم داشتهاند؟ و چرا ارادهی انتخاب این نام، یعنی زرتشت؟
بارها خودگویی کردهام که آیا این پرسش را تاکنون چند دههزار تن از خود پرسیدهاند و به چه پاسخهایی رسیدهاند؟ بهجز اندکی که جواب خویش را در کتابها و مقالهها نگاشتهاند، نمیدانم که دیگران تا کجا توانستهاند قانع شوند به اینکه جواب خیر یا آری خود را گرفتهاند. من هم در شمار همان اکثریتی هستم که در راه پیدا کردن پاسخی منطقی همهی کوشش خود را کردم و البته این کار زمان برد.
در این راه بر آن شدم که کتاب (چنین گفت زرتشت) نیچه را که کتابی بسیار شناختهشده بود و سبب این پرسش، دوباره و بارها با دقت بخوانم و همچنین آن را با ادبیات گاتایی و اوستایی باهم بخوانم و مقایسه کنم. در اینجا ناگزیرم یادآوری کنم که در واپسین خوانشها، این کار با توجه تمام به مفهوم تازه مانترهی گاتایی زرتشت اسپنتمان که نگارنده، آن را در تارنمای امرداد منتشر کرده، یعنی (اهونور)، انجام پذیرفته. خواننده میداند که دنیای نیچه با دنیای زرتشت، سدهها فاصله داشته است و میتواند به همین اندازه تفاوت نگرش باشد. پس کوشش کردم هر نوشتهای از نیچه و یا درباره نیچه را بخوانم و در حد توانایی خودم، جان کلام را دریابم.
“کاری بس گرامی و بس دشوار”. !
داریوش آشوری مترجم کتاب «چنین گفت زرتشت»، در دیباچه کتاب چنین آورده است که:
“یک نکته برای خوانندگان این کتاب کنجکاوی برانگیز است، وجود نام (زرتشت) بر این کتاب است. چه گونگی نسبت (زرتشت) نیچه با زرتشت ایرانی را باید بهجای خود روشن کنم، اما اینجا همین میتوانم گفت که زرتشت در این کتاب یک شخصیت نمادین است که نیچه از زبان او، که زبان شاعرانه و پیامبرانه و حکیمانه است، معنا و ماهیت هستی و نسبت انسان را با آن از دیدگاه خود بازمیگوید. گذار از انسان به اَبَرانسان برای او یک معنای بنیادی هستیشناسیک دارد که با کاویدن آن معنای نسبت خدا و انسان و دین و اخلاق و فلسفه و علم و تمامی وجه معنوی انسان در این اثر طرح میشود”.
اروین د. یالوم، در کتاب معروفش به نام (وقتی نیچه گریست) چنین میگوید:
“نیچه آفریننده و نیچه جوینده نزدیک به صدسال پیش گفته است، اگر چرای خویش را برای زندگی داشته باشیم با هر چگونهای خواهیم ساخت”.
“ولی نیچه چرایی نو و مجموعهای نوین از ارزشها طلب کرد که نه بر ارزشهای ماورایی، بلکه بر تجربه انسانی بنیاد نهاده شده بود”.
و اینک آنچه نگارندهی مقاله را به اینجا کشاند و بهعنوان دیدگاه وی، موجب نوشتن آن شد.
اول آنکه آقای داریوش آشوری در دیباچه کتب گفته بودند:
“میخواهم به آنانی که هنوز نمیدانند خواندن چنین کتابی یعنی چه و آن را چگونه باید خواند، بگویم که این یک کتاب فلسفی یا ادبی به معنای عرفی آن نیست که بشود مانند یک دفتر شعر خواند و با آن (حال کرد). حال را با این کتاب کسی میتواند کرد که به معنای تودرتوی (قال) آن راه برد”.
دوم اینکه هرکس کتاب چنین گفت زرتشت را، برخلاف تاکید مترجم، حتی سرسری بخواند در بخش یکم، مبحث (درباره هزار و یک غایت) با اولین جملهی صریحی درباره ایران و زرتشت روبهرو میشود که روشنی معنی و صراحت آن، چون و چرا ندارد، با این عبارت:
“بهراستی برادر، با شناختن نیاز و سرزمین و آسمان و همسایه یک ملت است که به قانون چیرگیهایش، پی توانی برد و به اینکه چرا از این نردبان بهسوی امیدهایش، بر میشود”.
“(راستگویی و تیزچنگی در کمانگیری): این هر دو در چشم ملتی که نام من از ایشان است، گرامی بود و دشوار: نامی که مرا هم گرامیست هم دشوار”.
با توجه بهروشنی نوشتههای بالا، میتوان گفت که نیچه آلمانی به هر دلیل، سرزمین ایران و شخصیت زرتشت و بالاتر از آن، قانون چیرگیهایشان را با تمام جزئیات، بهخوبی میشناخته و از آن با ژرفنگری ویژه خود، بهره برده است.
از این بازگویی نیچه که به زیبایی برای شناساندن ملتی و مردم بهکاربرده، اکنون من هم از آن برای بیان مقصودم بهره میبرم میگویم که بیانش در این پاراگراف، “هم گرامیست هم دشوار”.
در ادامه به مطالبی از متن گاتها و نیز چنین گفت زرتشت، اشاره خواهد شد که شاید بتواند بیشتر بیانگر همگرایی فکری زرتشت و نیجه و چرایی آن باشد.
اشتود گات، یسنا هات43، بند 10
“…….. اینک بپرس از ما و بدانسان که میخواهی ما را بیازمای، چراکه پرسش و آزمون تو، رهبران را نیرومندی و برتری میبخشد”.
همان بند 11
“ای مزدا اهورا:”
“ترا پاک شناختم آنگاهکه منش نیک نزد من آمد و من نخستین بار از گفتار تو آموختم و دریافتم که بردن پیام تو به میان مردمان دشوار است، اما من آنچه را که به من گفتی بهترین است، به سرانجام خواهم رساند”.
در این بندهای شامل سرودههای زرتشت در دومین بخش گاتها، ضمن دیدن یک شناخت کامل از مردم آن زمان، با یک اراده بسیار نیرومند که اطمینان دارد کارش را به انجام خواهد رساند، روبهرو هستیم. که نیچه آنها را، یعنی شناخت خودش از مردم و داشتن اراده را در کتابش، بخش دوم، مبحث (درباره نجات) اینگونه بیان میکند:
“دوستان من، بهراستی گشتوگذارم در میان آدمیان چنان است که پندارید در میان پارههای تن و دست و پای ایشان میگردم.
آنچه در چشم من هولناک است، آدمیان را پارهپاره و ازهمپاشیده یافتن است، چنانکه در میدان کارزار و در کشتارگاه”.
“اراده آزادیبخش است. من با آموزاندن اینکه(اراده آفریننده است)، شما را از این نغمههای افسانهای دور کردم.
(چنان – بود) همه پارهپاره است و معما رخداد هولناک، تا آنکه اراده آفریننده بگوید: (من اما آن را چنین میخواهم! من آن را چنین خواهم خواست)”.
“با آدمیان زیستن دشوار است، زیرا خاموش ماندن بسی دشوار است، بهویژه بهر بسیار گو”.
اینجاست که کمکم متوجه میشویم چرا آقای آشوری گفته:
“کتاب چنین گفت زرتشت نیچه، کتابی نیست که یکبار خواند و از دست فروگذاشت. کتابی ست که از یک جان شعلهور که با” “ژرفترین مسائل انسان و جهان و روان و تاریخ، سروکار دارد و تا کسی خود را به روی آن نگشاید و در افق جان با آن همنوا” “نشود، خود را به روی او نخواهد گشود”.
نیچه گفته است که:
“آنکه در شناخت سرچشمههای کهن استاد شده است، سرانجام به جستجوی چشمههای آینده و سرچشمههای آن تازه، برمیخیزد”.
“زمینلرزه، چشمههای تازه آشکار میکند. در زمینلرزهی ملتهای کهن، سرچشمههای تازه سر میگشایند”.
“و آنکس که بانک برمیدارد: “هان اینجاست چاهی برای بسی تشنگان، دلی برای بسی مشتاقان، خواستی برای بسی ابزاران”، پیرامون او ملتی گرد میآید، یعنی بسی آزمایندگان”.
“جامعه بشری، آزمون است، من چنین میآموزانم! جستوجویی ست دراز. باری، او در جستوجوی فرماندهان است”.
“برادران، آزمون است نه قرارداد! بشکنید، بشکنید این کلام نرمدلان و ناتمامان را”.!
اهنود گات، یسنا، هات 28 بند 3
ای مزدا اهورا!
“تو و اشه و منش نیک را (سرودی نوآیین) میگویم تا شهریاری مینوی پایدار و آرمئیتی، در من افزونی گیرد”.
اهنود گات، یسنا هات 30، بند 9
“ای مزدا:”
“ما خواستاریم از آن تو و اهوراییان باشیم که هستی را نو میکنند”.
بند 11
“این است آن دو فرمان آموخته (مزدا): خوشی و ناخوشی”.
“رنج و زیان دیرپای، فریفتگان دروج را، و رستگاری، رهروان راه اشه را است”.
“بیگمان در پرتو این، به رستگاری و بهروزی خواهید رسید”. (ابر انسان)
تفاوت گویش و ابراز مطالب فقط در شورشی بودن و عصیان زدگی نیچه است که انسانی از دوران دیگر است و این خود میتواند از جذابیتهای ماهیت نگاهها باشد و یکی از دلایلش فاصله زمانی زندگی زرتشت و نیچه بوده درحالیکه میبینیم که جان کلامش و نگاهش به هستی واکنشی ازلی، با زرشت یکیست. البته باید توجه داشت که زرتشت هم بنا بر سرودهی خودش در هات 28 بند 3، در زمان خود، (سرودی نوآیین) سر داده.
یکی دیگر از شوندهای همگرایی نگاه و بینش این دو انسان بزرگ که هیچگاه سخنانشان در تاریخ گم نشد، از دید نگارنده این است که مهمترین و بنیادیترین دیدگاه و جهانبینی زرتشت، فلسفه وجودی شناخت او از (هستی هوشیار واکنشی)، مبحث دو گوهر همزاد یعنی نیکی و بدی یا خیر و شر است.
اهنود گات، یسنا هات 30 بند 3
“در آغاز آن دو مینوی همزاد و در اندیشه و گفتار و کردار، یکی نیک و دیگری بد با یکدیگر سخن گفتند”.
“از آن دو، نیک آگاهان، راست را برگزیدند نه دژ آگاهان”.
همان بند 4
“آن گاه که آن دو مینو به هم رسیدند، نخست زندگی و نا زندگی را بنیاد نهادند. و چنین باشد به پایان هستی”..
نیچه در بخش یکم، مبحث (درباره هزار یک و غایت) چنین میگوید:
“زرتشت سرزمینهای بسیار دید و ملتهای بسیار، و اینگونه (نیک و بد) ملتهای بسیار را کشف کرد. زرتشت بر روی زمین قدرتی شگرفتر از (نیک و بد) نیافت”.
“هیچ ملتی بی ارزیابی نتواند زیست. اما اگر در پی پاییدن خویش باشد نباید آنگونهای ارزیابی کند که همسایهاش میکند”.
بازهم بهصورت بنیادی، همگرائی فکری , و دیدگاه هستی شناسانه را در والاترین روی نیروهای ازلی، یعنی نیک و بد که واکنش و هوشیاری هستی به آنهاست و بدین شکل نظام خود را تغییر میدهد و میسازد، در زرتشت و نیچه، دیده میشود. این نشان میدهد که وقتی “هستی واکنشی هوشیار” ، خودش را به کسی میشناساند همانگونه که برای زرتشت و نیچه بااینهمه اختلاف زمانی، ملیتی، فرهنگی ،و… فهمیده و قابل درک شد چقدر نگاهها به هستی و قوانین ازلی “اشا” به هم نزدیک میشود. از آن مهمتر اینکه با چه نیروی شگفتانگیزی، انسانها را به هم نزدیک میکند که حتی میتوان نام خود را از دیگری وام گرفت.
نیچه در پیش گفتار خود میگوید:
“هان از فرزانگی خویش به تنگ آمدهام و چون زنبوری،انگبین بسیار گرد کرده، مرا به دست هائی نیاز است که به سویم دراز شوند”.
اهنود گات، یسنا هات 28، بند 4
“من روانم را با منش نیک به فراترین سرای خواهم برد، چه از پاداشی که مزدا اهورا برای کردارها بر نهاده است، آگاهم”.
“تا بدان هنگام که توش و توان دارم، مردمان را میآموزم که خواستار اشه باشند”.
همان بند 5
“ای اشه……بدین مانتره مهمتر، با زبان خویش، گمراهان را به برترین راه رهنمونی خواهم کرد”.
پیش گفتار نیچه
“برکت ده جامی را که سرازیر خواهد شدن، تا آنکه آب از آن زرین جاری شود و بازتاب شادمانیات را همه سو برد”.
اهنود گات یسنه هات28 بند 6
“…… ما را نیروی مینوی و شادمانی بخش تا بر ستیزه و آزار دشمنان چیره شود”.
پیش از آنکه به نوشتن ادامه دهم، لازم است این توضیح را بدهم که در ادبیات عرفانی مرتبتی هست که “شطح” نامیده میشود. هانری کوربن آن را در کتاب شرح شطحیات، اثر شیخ روزبهان بقلی شیرازی اینچنین توضیح میدهد:
“شطح یعنی حرکت و جوششی که حالت وجد در سر عارف پدید میآورد. وقتی عرفا در پی بیان این حالت برمیآیند از سخنانی چنان غریب بهره میگیرند که شنونده حیران میشود. اما چنانچه شنونده زبان به انکار و ملامت این سخنان بگشاید، نشان از آن دارد که در دامی افتاده که خود از وجود آن بیخبر است. ولی میتوان گفت از این دام بهسلامت رسته است اگر،بهجای انکار با استمداد از شخصی که عالم به علم شطح است، در پی فهم معنای نهفته این سخنان غریب برآید”.
نگارنده به دانش “شطح” آشنا نیست فقط چیزهایی خوانده ولی با همین هم میتوان گفت در بسیاری موارد، نیچه به شرح شطحیات پرداخته و برای همین آقای آشوری، مترجم کتاب میگوید: “کتابی برای همه کس و هیچ کس”.
چنین گفت زرتشت، بخش دوم مبحث (درباره فرومایگان)
“بهراستی زرتشت تند بادی ست همه پستیها را. و چنین اندرز میگوید دشمنانش را و همه آنانی را که آب دهان پرتاب میکنند: (در باد تف نکنید)”.
اهنود گات یسنه، هات 31 بند 20
“تیرگی ماندگارِ دیرپای، و کورسویی، و بانک دریغایی، بهراستی چنین خواهد بود زندگی دروندان که دین و کردارشان، آنان را بدان جا خواهد کشاند”.
میدانم که اگر خواسته باشم هنوز به نوشتههای زرتشت و نیچه استناد کنم، گفتهها بسیار است و مطلب طولانی خواهد شد. و طبیعتا هر کس که تشابه بنیان فکری “اشونی” را بخواهد از دو برنوشته گاتها و چنین گفت زرتشت، بیابد باید به ریشه جهانبینی این دو اشراف داشته باشد.
در پایان به دو نکته دیگر اشاره میکنم که خالی از لطف نیست.
زرتشت در گاتها اهنود گات یسنه،هات33 بند4 از مزدا میخواهد که…..همکاران از فریب نزدیکان، و یاوران از نکوهندگان، رهایی یابند و جهان از رهبران بد بیاساید”
چنین گفت زرتشت، بخش یک، مبحث (درباره بت نو)
“این نشانه را به دست شما میدهم: هر ملت با زبان (نیک و بد) خویش سخن میگوید اما دولت به همه زبانهای (نیک و بد) دروغ میگوید و هرچه بگوید دروغ است و هرچه دارد دزدی است.
“آنجا، جایی که دولت پایان میگیرد، انسانی آغاز میکند که زاید نیست. آنجا سرآغاز سرور انسان بایسته است”.
و اما نوشته خود را با متنی از نیچه به پایان میبرم که او آن را در ابتدای کتاب برای شناساندن خود نمادینش نوشته با عنوان “پیش گفتار”
“پیرمرد با زرتشت چنین گفت: این آواره به چشمم بیگانه نیست. سالها پیشازاین، ازاینجا گذشت. نام اش زرتشت بود اما دگر گشته است. آن زمان خاکسترت را به کوهستان بردی و امروز سر آن داری که آتش ات را به درهها ببری. از کیفر آتشافروزی نمیهراسی؟ ”
“آری زرتشت را میشناسم. چشمانش پاک است و در دهانش هیچ تهوعی نهان نیست”.
“زرتشت دگر گشته است! زرتشت کودک شده است! زرتشت بیدار شده است: اکنون ترا با خفتگان چه کار؟”
2 پاسخ
درود ، بر زرتشت ، ؤ آیین کهن نیاکانمان
درود بر پیام آور راستی حضرت آشو
درود بر زرتشت پیامبر پاک ایرانی
دین و آیین او هرگز از بین نخواهد رفت ??❤❤??
آیین زرتشت بهترین و پاک ترین آیین است.