خبر فروریختن دیوار آرامگاه یعقوب لیث صفاری در روزهای پایانی امردادماه 1398 خورشیدی که در زمان انجام مرمت سازه رخ داد همچون پتکی بر جان ایراندوستان فرود آمد. بازتاب خبر و تحلیلهای گوناگون چنان داغ شد که شبکههای مجازی را درنوردید. در این میان این پرسش مطرح است که چرا یادمانهای باستانی و تاریخی ارزشمند ما از هیچ پشتوانهای برای نگاهداری برخوردار نیستند و یکبهیک در پی سیل و آتشسوزی و ناآگاهی و ناکارشناسی در حال ویران شدن هستند؟ آیا عمدی بودن یا نبودن بخشی از آرامگاه (اگرچه اتاقکی پیوسته به این سازهی تاریخی باشد) توجیهی بر کمکاری میراث فرهنگی است؟ این ندانمکاریها سرنوشت داشتههای فرهنگی ما را به کدام سو میبرد؟
علی ملکی از آگاهان بومی که در زمان مرمت از آرامگاه یعقوب لیث بازدید کرده بود به امرداد گفت: در زمان بازدید از آرامگاه که همزمان با انجام عملیات مرمت بود خرسند شدم که میراث فرهنگی به اندیشهی مرمت آرامگاه یعقوب لیث صفاری که سالها به حال خود رها شده بود افتاده است. به باور من و برپایهی آنچه دیدم در بسیاری از بخشها و درون آرامگاه و سقف کار مرمت به خوبی پیش رفته است اگرچه شوربختانه بخشی از دیوار بیرون آرامگاه که البته اتاقی است که به آرامگاه پیوست (:الصاق) شده به خاطر سادهانگاری و بیتوجهی پیمانکار و کارگران فرو ریخته است. از سویی باید از میراث فرهنگی سپاسگزار بود که پس از سالها اقدام به مرمت این یادمان تاریخی ارزشمند کرده است و از سویی این نقد بر میراث فرهنگی روا است که چرا بدون کارشناسی مرمت را انجام داده یا کار را به کارناشناسان سپرده است. به هر روی پافشاری من بر این است که بیتوجهی و کوتاهی پیمانکار ونبود نظارت به چنین آسیبی انجامیده است. مشکل اینجاست که پیمانکاران کارشناس و با رتبهی مرمت بسیار اندک هستند و در کارهای مرمت بیشتر پیمانکاران معمولی در این حوزه بهکار گرفته میشوند. هماکنون هم مرمت در این سازهی تاریخی و بخش فروریخته ادامه دارد.
وی افزود: از بازتاب گستردهی این خبر و توجه چشمگیر مردم به این اثر خوشحال شدم چرا که این توجه تلنگری است به میراث فرهنگی تا در نگاهداری اینگونه یادمانها بکوشد ولی از سویی امیدوارم بازتاب اینگونه خبرها بازار شایعه و دروغپراکنی را گرم نکند که برآیندی جز بهرهجویی دشمنان یکپارچگی ایران به ویژه جداییخواهان خوزستان را در پی نخواهد داشت. در فضایی که ایرانستیزی روزبهروز بیشتر دامناین بخش از خاک میهن را گرفته اینکه میراث فرهنگی یادمانی که نشانهی هویت تاریخی ایرانیان است را مرمت کرده کاری بزرگ و خاری در چشم دشمنان هویت ایرانی است که شوربختانه در رسانههای رسمی برای پیشبرد هدفهای خود تریبون دارند.
آرامگاه یعقوب لیث صفاری، در روستای شاهآباد در ده کیلومتری دزفول و جاده دزفول به شوشتر جای دارد. در کنار این آرامگاه بازماندههای شهر گندی شاپور دیده میشود.
گنبد بلند دندانه دار سفید رنگ و شکوه ساختمان آرامگاه از دور جلوهای چشمگیر دارد. پیرامون آرامگاه، گورستان گستردهای است که در آن وجود سنگ گورهای کهن نشانگر تاریخ کهن این سازه است.
یعقوب لیث «رادمان پسر ماهک سیستانی» یکی از پادشاهان ایران و از دودمان صفاری بود. یعقوب لیث صفار نخستین کسی بود که زبان پارسی را ۲۰۰ سال پس از ورود اسلام به ایران، به عنوان زبان رسمی ایران اعلام کرد و پس از آن دیگر کسی حق نداشت در دربار او به زبانی جز پارسی سخن بگوید.
دکتر محسن ابوالقاسمی در کتاب «تاریخ زبان فارسی» آورده است: در سال ۲۵۴مهی (:هجری قمری)، یعقوب لیث صفار، دولت مستقل ایران را در شهر زرنج سیستان بنیادگذاری کرد و زبان فارسی دری را زبان رسمی کرد که این رسمیت تا کنون ادامه دارد. او کوشش کرد خلافت عباسی را سرنگون کند و حتا تا نزدیکی بغداد نیز پیش رفت، ولی روزگار به او امان نداد و در ماه شوال ۲۶۵ مهی به بیماری قولنج مبتلا و در سرانجام در گندیشاپور درگذشت.
بنا به گفتهی مردم بومی نزدیک به ۲۰ تا ۲۵ سال پیش کتیبهای بر روی دیوار گنبد به خط عربی کهن وجود داشته و در آن اسم یقعوب لیث سردار بزرگ و نخستین شهریار ایرانی (پس از اسلام) به روشنی نوشته شده بود. آرامگاه یعقوب لیث صفاری سالها وضعیت مناسبی نداشت و در ضریح آهنی آرامگاه از چوب صندوق میوه برای اتصال بخشهای گوناگون استفاده شده بود. روی آجرها و دیوار قدیمی آرامگاه نیز میخهایی زنگ زده و تار عنکبوت جلب توجه میکرد. سازهی آرامگاه از یک ورودی برخوردار است و محوطهی داخلی آرامگاه را از محوطهی بیرونی آن جدا میکند. سازه اصلی از خشت خام ساخته شده است و نقشهای برجسته و ملات گچ و خاک دارد.
گزارش تصویری این خبر را اینجا بخوانید
یک پاسخ
از خبر های ملی تون ممنونم