ماه امرداد سال 1308 خورشیدی برای شاعر بزرگ ایران، ملکالشعرای بهار، خوشآیند نبود. او در یکی از روزهای این ماه گرم تابستانی گرفتار داغودرفش شهربانی کشور شد و به گناه کوششهای سیاسیاش به زندان افتاد؛ همان زندانی که خود دربارهاش سروده بود: «روز عیشم سیه نموده چو شب» و فریاد برمیآورد: «چیست جرمم که اندرین زندان/ درد باید کشید و گرم و کرب» (کرب: اندوه، غم). شهربانی به این هم بسنده نکرد و پس از آزادی بهار، اندکی سپستر او را به اصفهان تبعید کرد.
در آن سالهای زندان و تبعید، یگانه همدم بهار چاپی از شاهنامهی فردوسی بود که در بمبئی هند انتشار یافته بود. بهار، در زندان و تبعید، بارها این کتاب را خواند و هرگاه نکتهای به ذهنش رسید در کنار بیتها، با خطی خوش و زیبا، نوشت. بهار این حاشیهنویسیها را پس از سالهای تبعید نیز ادامه داد؛ به اندازهای که رویههای شاهنامهی او پُر از یادداشتهای ریز و درشت شد. آن یادداشتها دربردارندهی معنی واژگان و بیتها، نکتههای دستور زبانی و شیواسخنی (بلاغی)، دریافتهای ادبی و تاریخی و سبکشناسی است.
سالها سپری شد و سرانجام استاد بهار در بامداد روز نخست اردیبهشتماه 1330 خورشیدی در خانهی مسکونیاش چشم از جهان فروبست. شاهنامهی او نیز در نزد خانواده و در کنار دیگر کتابهای بهار، بهیادگار ماند. تا آنکه دختر استاد بهار، پروانه بهار، که در آمریکا زندگی میکرد، این شاهنامه را با خود به آن دیار بُرد.
بسیاری از دوستداران میراث ادبی ملکالشعرای بهار میدانستند که چنین شاهنامهای با یادداشتنویسیهای فراوان استاد بهار، بهیادگار مانده است و در آرزوی دیدن و خواندن آن بودند. یکی از آنها دکتر علی میرانصاری، از استادان و پژوهندگان فرهنگ ایران، بود. میرانصاری از خانوادهی بهار خواهش کرد که شاهنامهی استاد را به ایران بازگردانند. آنها نیز چنین کردند. چندی پس از آن میرانصاری شاهنامهی بهار و یادداشتهای کنار رویههای آن را به شکل عکسی در سال 1380 چاپ کرد و در اختیار همگان قرار داد. این شاهنامه، تنها یکی از یادگارهای ماندنی و ارجدار استاد بهار دربارهی حماسهی ملی ایران است.
بهار و دلبستگی بسیار به خواندن شاهنامه
بهار خود گفته بود که دوازدهبار شاهنامه را از آغاز تا پایان، بیتبهبیت، خوانده و هیچگاه آن را از خود دور نکرده است. بهار حتا در دورهی بیماری و بر روی تخت بیمارستان نیز اغلب سرگرم خواندن شاهنامه بود. دکتر سجاد آیدنلو در اشاره به همین نکته و پشتکار بهار و سنجش آن با بیگانگی درسخواندگان کنونی با شاهنامه است که با افسوس مینویسد: «فارغالتحصیلان دورههای عالی و استادان ادبیات دانشگاههای روزگار ما حتا یکبار نیز شاهنامه را بهطور کامل و دقیق نخواندهاند»!
بهار شاهنامهخوانی را از هفتسالگی و در نزد پدر دانشمند و شاعرش، کاظم صبوری، آغاز کرد. هرگاه نیز به دشواریای در فهم بیتهای شاهنامه برمیخورد آن را از پدر میپرسید. بدینگونه او ژرف و نکتهبینانه با شاهنامه آشنایی یافت و این خواندن را ادامه داد تا بدانجا که سپستر در سالهای سالخوردگیاش نوشت: «شاهنامه به طبع و ذوق من در فارسی و لغت و تاریخ ایران کمک بینظیری کرد که هیچوقت فواید آن را از خاطرم نمیتوانم بُرد».
در سال 1314 خورشیدی مجلهی ادبی و پُرآوازهی «مِهر» پرسشی را با استادان و ادیبان ایران در میان گذاشت و پاسخ آنان را انتشار داد. پرسش مهر چنین بود: از دید شما چه کسی بزرگترین شاعر ایران است؟ بهار در جُستاری خواندنی، فردوسی را بزرگترین شاعر ایران نام بُرده بود و سببهای بسیاری برای این گزینش و برتر دانستن فردوسی در سنجش با دیگران، یاد کرده بود.
استاد بهار در سراسر زندگی علمی پُربارَش از نوشتن دربارهی شاهنامه دست نکشید. همهی آن نوشتهها را محمد گلبن، پس از درگذشت بهار در کتابی به نام «فردوسینامهی بهار» گردآوری کرد و انتشار داد (1345 خورشیدی)؛ جُستارهایی با عنوانهایی مانند: شرح حال فردوسی از روی شاهنامه، خط و زبان پهلوی در عصر فردوسی، فلسفهی فردوسی و نوشتههای دیگر.
این نکته را باید دانست که در زمانی که ملکالشعرای بهار به پژوهش دربارهی شاهنامه میپرداخت هنوز متن ویرایششدهای از این اثر گرانبها در دست نبود و پژوهشهای شاهنامهشناسانهی ایرانیان در آغاز راه بود، اما شگفت است که دریافتهای علمی و ادبی بهار دربارهی شاهنامه و بیتهای آن، به گواه استادان ادبیات فارسی و شاهنامهشناسان، درست و سنجیده و دانشورانه است. از اینروست که شاهنامهشناسان بهار را از «پیشگامان شاهنامهپژوهی علمی و نوین در ایران» میدانند و بر اهمیت یادداشتها و نوشتههای او پافشاری میکنند.
در کنار پژوهشهای استاد بهار دربارهی شاهنامه و فردوسی، قصیدهها و بیتهای پُرشمار او را هم که همگی در ستایش از فردوسی و اثر اوست، باید یاد کرد؛ همانند قصیدهی «فردوسی» که در آن بهار در رودررویی خیالی با فردوسی و گِلهمندی از زمانهی ناساز خود، به سخنور بزرگ ایران چنین میگوید: «بزرگوارا، فردوسیا، بهجای تو، من/ یک از هزار نیارست گفت از آنچه رواست… ثنا کنیم تو را که زندهایم به دهر/ که شاهنامهات، ای شُهرهمرد، مُحیی ماست» (مُحیی: زندهکننده).
یاد استاد بهار پایدار و ماندگار
*یارینامه: جُستار «شاهنامهی فردوسی به تصحیح ملکالشعرای بهار» نوشتهی علی آلداوود- مجلهی نامهی فرهنگستان (شماره 19- اردیبهشت 1381)؛ جُستار «کارنامهی شاهنامهپژوهی ملکالشعرای بهار» نوشتهی دکتر سجاد آیدنلو- مجلهی کتاب ماه ادبیاتوفلسفه (شماره 6- فروردین 1383)؛ کتاب «شهر شعر بهار» گردآوری محمدعلی سپانلو (1378).
با دیگر پیشگامان شاهنامهشناسی در پست زیر آشنا شوید: