لوگو امرداد

آیین‌های نوروزی؛ شادی‌آفرین و زندگی‌بخش

ایران سرزمینی با تاریخی کهن و آیین‌های بسیار است. آیین‌هایی ریشه‌گرفته از فرهنگ دیرسال ایرانی که سرشار از نشانه‌ها و نمادهایی است که هر کدام درخور نگرش بسیار و شایسته‌ی پژوهش و بازشناخت‌اند. بازشناسی آیین‌های ایرانی یکی از راه‌هایی است که ما را با فرهنگ این مرزوبوم بیش‌ از پیش آشنا می‌کند.

«آیین» به شیوه‌ها، سنت‌ها و قانونی اجتماعی گفته می‌شود. آیین را می‌توان سامان و کیش نیز معنی کرد. آیین‌ها در جشن‌ها و سوگواری‌ها پدید می‌آیند و به اصلی اجتماعی تبدیل می‌شوند. مردمان یک کشور (یا قوم) نیز پای‌بندی خود را به انجام بی‌کم‌وکاست‌ آن‌ها نشان می‌دهند. با این همه، در گذر سده‌ها، آیین‌ها یا دستخوش فراموشی می‌شوند یا دگرگونی‌هایی (متناسب با زمانه) می‌یابند. از سوی دیگر، آیین‌ها نشانه‌های کهن فرهنگی و تاریخی را درون خود نگه می‌دارند و چه‌بسا باورهایی را که کاربرد اجتماعی خود را از دست داده‌اند، به شیوه‌ای نمادین حفظ می‌کنند. آیین‌ها ممکن است همگانی باشند (مانند جشن نوروز) و انجام آن‌ها مرزهای سرزمینی را درنوردد و ریشه‌های بسیاری بگیرد؛ ممکن هم هست که در گستره‌ای کوچک و میان یک قوم انجام پذیرد و در میان دیگر قوم‌ و تیره‌ها معنای بایسته‌ای نداشته باشد.

در دنباله به یادآوری برخی آیین‌های نوروزی در جای‌جای ایران می‌پردازیم.

arosgoleh

عروس گولی؛ نمایش تک‌پرده‌ای نوروزی

«عروس گولی» آیینی شاد در میان مردم گیلان است که با نام‌های دیگری هم شناخته می‌شود؛ مانند: عروسی گوله، عروس گولک یا عروسی غوله. گوله همان گُل است. این آیین نمایش‌نامه‌ای شاد و سرگرم‌کننده است و ریشه‌هایی دور و دراز دارد.

نمایش میدانی عروس گوله، سه نقش‌پرداز اصلی دارد: یکی پیربانو است، دیگری غولی که کلاهی از ساقه‌های خشک بر سر دارد و سومی ناز خانوم. این نقش را پسر جوانی که لباس زنان بر تَن کرده است، بازی می‌کند. همه‌ی داستان نمایش جنگ و دعوای پیربانو و غول بر سر نازخانوم است، اما در پس ِ این نمایش معنایی نهفته است؛ بدین‌گونه که غول نشانه‌ای از زمستان و برف ‌و بوران است و پیربانو نمادی از باغبانی مهربان است و عروس گولی هم شاید اشاره‌ای است به طبیعت و زیست‌بوم. شگفت است که در این کشمکش، غول پیروز می‌شود و در پایان نمایش با ناز خانوم بنای شادی و جست‌وخیز می‌گذارد. در نمایش عروس گوله، دیگران هم نقش‌ورزی‌های کوتاهی دارند؛ مانند: فانوس‌دار و بارکش و نوازنده و کاس‌خانوم.

در آیین عروس گوله چهره‌ی غول نمایش از همه ترسناک‌تر است. او صورتش را با زغال سیاه کرده و کلاه دو شاخی بر سر گذاشته است و ریش پُرپُشتی دارد که چهره‌اش را ترسناک می‌سازد. گاه نیز از ابزارهای دیگری برای هول‌آورتر نشان‌دادن غول استفاده می‌کنند تا نشان داده باشند که سیاهی زمستان تا چه اندازه سخت و دشوار است.

از نیمه‌های اسفندماه است که نمایش عروس گولی در روستاهای گیلان آغاز می‌شود. گاه زمان انجام آن تا یک ماه نیز به‌درازا می‌انجامد. نمایش‌دهنده‌ها در پایان تآتر خود، پیشکش‌هایی از مردم دریافت می‌کنند و کوله‌بار خود را با برنج و تخم مرغ و شیرینی و خوراکی‌های دیگر پُر می‌سازند. اگر هم پول به آن‌ها داده شود، با سپاسگزاری از بخشش مردم، می‌پذیرند.

خواندن شعر و ترانه‌ی این نمایش بر دوش کسی است که به آن «سرخوان» می‌گویند. او راوی نمایش هم هست. نوازندگان، ساززن‌هایی هستند که سُرنا و دایره و نقاره می‌زنند. چند تَن نیز با دو تکه چوب، آهنگی را اجرا می‌کنند. آن‌ها را «کترازن» می‌گویند. بدین‌گونه است که نمایش عروس گوله نه تنها مردم را سرگرم می‌کند بلکه آیینی برای به پیشواز رفتن نوروز و سال نو می‌شود. به‌راستی هم دیدن چنین نمایش شادی، در کنار طبیعت سرسبز گیلان و هوایی که رو به بهاری‌بودن می‌رود، دل‌انگیز است.

می‌توان آیین عروسی گوله را نمایشی سیار دانست که با استوره‌های کهنی که درباره‌ی نوروز و آمدن سال نو هستند، هم‌پیوند است. در این نمایش است که نمادهای نو و کهنه با هم به ستیز می‌پردازند. افسوس که چنین نمایش کهنی رو به فراموشی می‌رود و گویا اکنون تنها در روستاهای اندک‌شماری از گیلان اجرا می‌شود. در گذشته‌های نه‌چندان دور، در گیلان و مازندران، به‌ویژه در دیلمان، سیاهکل، لاهیجان، صومعه‌سرا، رودسر، جفرود، خمام، تنکابن، لشت‌نشا و چند جای دیگر، نمایش عروس گوله برگزار می‌شد و مردم را به سوی این نمایش و آیین می‌کشید.

این را نیز بگوییم که درباره‌ی پیشینه‌ی عروس گوله گفته‌اند که برگرفته از افسانه‌ای کهن است. بدین‌گونه که در روزگاران پیشین، غاری در میان جنگل بود که غولی در آن زندگی می‌کرد. در نزدیکی آن غار کلبه‌ای وجود داشت که جای زندگی پیربانو بود. 20 روز مانده به نوروز، غول از غار بیرون می‌آید و نامزد پیربانو را می‌دزدد و پیربانو برای رهایی نامزدش با غول می‌جنگد. این جنگ و ستیز همواره ادامه دارد!

تَکم‌گردانی؛ آیینی برای ستایش نوروز و شادی‌های آن

در گستره‌های آذری‌نشین ایران، در استان‌های آذربایجان غربی، آذربایجان شرقی، اردبیل و برخی جاهای دیگر، آیینی برگزار می‌شود که آن را «تَکم‌گردانی» می‌نامند. تکم‌گردانی جشنی برای به پیشوار نوروز رفتن است.

عروسکی که همه‌ی آیین تکم‌گردانی با به بازی‌ درآوردن آن انجام می‌شود، تَکم نام دارد. تکم واژه‌ای تُرکی است و «بُزِ من» معنی می‌دهد. این عروسک به شکل بُز است و آن را چوبی به اندازه‌ی 30 سانتی‌متر نگه می‌دارد، بدان اندازه که تکم‌گردان می‌تواند چوب را بچرخاند و بازی دهد تا دیگران از دیدن حرکت‌های آن شادی ببرند! پوشش عروسک تکم از پارچه‌های رنگین است که از فرش و گلیم گرفته شده است. تکم، منجوق (:آرایه‌ی روی لباس) و آینه هم دارد. بر روی سر عروسک نیز پَری از مرغ یا خروس می‌چسبانند و بدین‌گونه آرایش‌اش می‌دهند تا دل‌پسندتر به چشم بیاید.

با به حرکت درآوردن چوب، تکم به رقص و بازی‌گوشی می‌پردازد و تکم‌گردان با تکان دادن دستش، پیچ‌وتابی به تکم می‌دهد. تکم که جامه‌ی رنگین (و بیش‌تر قرمزرنگ) دارد با آهنگ و ترانه‌ای که تکم‌گردان می‌خواند، دیگران را سرگرم می‌کند. اما هر بخش تکم نشانه‌ای است: رنگ سُرخ جامه‌اش نشانه‌ی شادی است و یادآور جشن‌های عروسی، آینه رمز و نشانه‌ی روشنایی است و زنگوله‌ای که به آن می‌بندند ابزاری برای آگاهی‌رسانی است و فراخوان به دیگران تا در جشن تکم‌گردانی باشنده باشند و بدین‌گونه به پیشواز نوروز فرخنده و جشن سال نو بروند.

آن‌هایی که درباره‌ی ریشه‌های تکم‌گردانی پژوهش کرده‌اند، این جشن را در بنیاد ویژ‌ه‌ی دامداران می‌دانند که سپس‌تر در میان دیگر مردم نیز رواج یافته است. حتا برای این آیین ریشه‌هایی باستانی نیز شناخته‌اند و می‌گویند تکم‌گردانی آیینی بازمانده از آوازخوانان و دوره‌گردانان باستانی ایران است.

تکم‌گردانی در نیمه‌های اسفندماه (نزدیک به چهارشنبه‌سوری) در میان روستاییان آذربایجان انجام می‌شود. تکم‌گردان سینی‌ای از نُقل‌ونبات در دست دارد و شمع و آینه‌ای همراه اوست. در دوره‌گردی‌های تکم‌گردان، آن‌چه بیش از همه به‌گوش می‌رسد آواز و ترانه‌های بومی آذری است که با صدایی خوش خوانده می‌شوند. این اشعار نویدبخش آمدن نوروز است. از این‌روست که تکم‌گردان‌ها را پیک نوروزی نیز می‌نامند. سروده‌های آن‌ها نه تنها نویدرسان آمدن نوروز است بلکه آرزوی خوشبختی و شادمانی برای مردم هم هست. خودِ تکم‌گردان‌ها نیز مانند عروسک همراه‌شان، جامه‌ای رنگین و شاد بر تَن می‌کنند و در ازای کار شادی‌بخشی که انجام می‌دهند، پیشکش‌هایی از مردم دریافت می‌کنند. این پیشکش‌ها بیش‌تر خوراکی‌ها است و شیرینی و تخم مرغ. گاه نیز به نشانه‌ی سپاس‌گزاری از شادی‌آوری او، جامه‌ای (لباسی) به تکم‌گردان داده می‌شود. اگر هم پولی به آن‌ها داده شود همه را خرج خرید جامه‌های نوروزی می‌کنند یا خرید خوراکی‌های سفره‌ی هفت‌سین. این کار را دلیل برکت‌بخشی به سفره‌ی خود می‌دانند.

تکم‌گردان‌ها نه‌تنها در استان‌های آذری‌نشین، بلکه در گیلان نیز سرگرم شادی‌بخشی به مردم و برگزاری این جشن و آیین دیرپا هستند و هر کاری که برای شادی‌آورتر ساختن این آیین می‌کنند شُکوه و زیبایی نوروز را افزون‌تر می‌سازند. این نمایش آیینی، با ساختار ساده و بی‌گره خود، بیانگر رفتار دوستانه و مِهرورزانه‌ی مردمی است که می‌خواهند سال نو را با جشن نوروز آغاز کنند تا روزگاری پُرروزی و شاد پیش رو داشته باشند. تکم‌گردانی آیین و جشنی مردمی برای به پیشواز نوروز و سال نو رفتن است.

esbandi 450x300 1

آیین اسبندی؛ پیک بهاری کاشانی‌ها

جشن‌هایی که در روزهای پایانی سال در ایران برپا می‌شوند، پُرشمارند. این جشن‌ها یا بنیان گرفته‌اند تا به پیشواز نوروز رفته باشند یا الگو گرفته از جشن‌های ماه پایانی سال هستند. جشن «اسبندی یا اسفندی» کاشانی‌ها یکی از آن آیین‌های کهن است که همانندی‌هایی میان آن و جشن اسفندگان یافته‌اند.

مردم کاشان، برپایه‌ی سالنمایی بومی، باور دارند که بیست‌وپنجمین روز از ماه بهمن، نخستین شب اسفندماه است. آن‌ها این شب را گرامی می‌دارند و می‌گویند در این زمان است که نسیمی ملایم می‌وزد که کاشانی‌ها به آن «باد اسبند» می‌گویند و پیک بهاری‌اش می‌نامند. از این‌رو جشنی برپا می‌کنند که به آن جشن رعیتی یا زراعتی نام داده‌اند. این جشن، همان «آیین اسبندی» است.

کاشانی‌ها در جشن اسبندی دکان‌ها را چراغان می‌کنند و می‌کوشند شبی خوش‌وشادمانه را در کنار هم بگذرانند. آجیل آچار را که ویژه‌ی کاشانی‌هاست و با نمک و آبلیمو و زردچوبه بو داده شده است، درست می‌کنند و خوردن آن را در شب اسبندی باشگون می‌دانند. پذیرایی‌ از مهمانان به‌راه است و انداختن سفره‌ای آکنده از خوراکی‌ها، به‌ویژه پلوماهی دودی، رسم است. گاه چلو با کوکو می‌پزند و گاه کشمش‌پلو نوش جان می‌کنند. همه‌ی این خوراکی‌ها در شب اسبندی سفره‌ی مردم کاشان را تازگی و خوشمزگی می‌دهد! پنیر و ماست هم باید بر سر سفره باشد. اما خوردن تخم مرغ را در این شب درست نمی‌دانند و هرگز چنین کاری نمی‌کنند! چرا نباید در شب اسبندی تخم مرغ خورد؟ باوری‌ست که همه پای‌بند آن هستند. کاشانی‌ها در این شب تخم مرغ را کف دست می‌گیرند و می‌گویند: این سرمایه‌ی زندگی است و باید آن را نگه داشت تا سال پُرمایه و پُرسرمایه‌ای داشته باشیم!

صفه‌ی دکان‌ها در شب اسبندی به‌راستی زیباست. سبزی‌فروش‌ها پیازچه‌ها و تربچه‌ها را با رنگ‌های گوناگون می‌آمیزند و سکوی دکان خود را بدین‌گونه می‌آرایند. دیگران نیز هر کاری از دست‌شان برآید برای زیباتر ساختن دکان و مغازه‌ی خود انجام می‌دهند. اما هیچ‌جا به شلوغی آجیل‌فروش‌ها نیست. در این شب کار آنان رونقی بیش از همیشه دارد.

یک آیین دیگر در شب اسبندی، روشن‌کردن چراغ‌های خانه زودتر از هر شب است. به سخن دیگر، در حالی که هنوز روز به‌تمامی به پایان نرسیده و روشنی آفتاب تمام نشده است، کاشانی‌ها چراغ‌های خانه را روشن می‌کنند و این را نشانه‌ی روشنی سال پیش رو می‌گیرند. باور دارند که در شب اسبندی باید چراغ‌ها را زود روشن کرد تا اجاق خانه‌ها روشن‌تر از هر شب دیگری باشد و در دل آرزو می‌کنند که همه‌ی روزها و شب‌های سالِ پیشِ رویشان آکنده و سرشار از روشنایی باشد.

برخی هم‌زمانی آیین اسبندی با جشن سپندارمزگان را نشانه‌ی اثرپذیری جشن کاشانی‌ها با جشن کهن اسفندگان می‌دانند. همان‌گونه که در شب اسفندگان به بانوان پیشکش‌هایی به نشانه‌ی ارج‌گزاری از آنان داده می‌شود، در شب اسبندی نیز کاشانی‌ها پیشکشی به بانوان می‌دهند تا از رنج و کوشش یک‌ساله‌ی آنان و تلاش‌های‌شان سپاسگزاری کرده باشند.

یک آیین دیگر درست کردن خوانچه و بُردن آن به درِ خانه‌ی نوعروسان است. خوانچه را با نقل و نان قندی و ماهی‌دودی و میوه‌ها و پارچه‌های گران‌بها و سکه‌ی طلا آراسته می‌کنند و به خانه‌ی عروس می‌برند. این کار به‌ویژه در روستاهای کاشان رسم بود و از انجام آن دوری نمی‌کردند.

اسبندی جشن و آیین پُر از شادی‌ای است که روزهای پایانی سال را خوش آب‌ورنگ می‌سازد و کاشانی‌ها را آماده می‌کند تا به پیشواز نوروز و آغاز سالی نیکو بروند.

nooroozkhani

نوروزخوانان شمال ایران؛ میراث‌داران آیین سال نو

درست میانه‌های اسفندماه است که خُنیاگران (آوازخوانان) راهی روستاهای شمال می‌شوند و نوای شادی‌آفرین نوروزی خود را به گوش مردم می‌رسانند تا مژده‌رسان بهار و آرزوی سالی نیک و خجسته برای همگان باشند. آن‌ آوازخوانان را «نوروزی‌خوان» می‌نامند. نوروزی‌خوانی از آیین‌های کهن ایران است که در شمال کشورمان نیز ریشه‌هایی دیرینه دارد.

نوروزی‌خوانی را «بهارانه خوانی» نیز می‌توان نامید. از آن‌رو که آوازه‌خوانان هر آنچه می‌خوانند در وصف بهار است و زیبایی‌های نوروز. همراه با آوازهای‌شان نیز ساز می‌نوازند و همگان را به شادی و پایکوبی فرامی‌خوانند. این آیین در همه‌جای ایران ریشه دارد اما در استان‌های شمال کشور، مازندران، گیلان و گلستان پابرجاتر و ماندگارتر است. در البرز و سمنان نیز نشانه‌های نوروزی‌خوانی پیداست.

نوروزی‌خوانی برگرفته از موسیقی و نغمه‌های باستانی ایران است و آیینی است برای ستایش اهورامزدا (خدای یگانه) و توصیف بهار و نوشدن جان و تَن آدمی و ستایش نامداران روزگار. این کار را مردمان خوش‌آوازی انجام می‌دهند که بی‌هیچ مزد و درخواستی نغمه‌های نوروزی‌خوانی را ارمغان دیگران می‌کنند؛ هر چند مردم نیز ارزش کار آنان را می‌دانند و با دادن پیشکش‌هایی درخور، کارشان را ارج می‌گزارند.

نوروزی‌خوانی را گاه یک تَن و بیش‌تر چندتَن با هم انجام می‌دهند و بیت‌ها و سرودهایی را ترجیع‌وار تکرار می‌کنند. این سرودها هر کدام به زبان بومی‌های آن منطقه و گستره سروده شده است. اما درون‌مایه (:مضمون) آن‌ها یکسان است.

نوروزی‌خوانی چند بخش دارد. نخست خداوند ستایش می‌شود، سپس از بزرگان و نام‌آوران یاد می‌شود، آن‌گاه وصف بهار و نوروز به میان می‌آید و در پایان جامه‌ای (:خلعتی) و دستمزدی از سوی مردم به نوروزی‌خوان (یا نوروزی‌خوانان) داده می‌شود. اما گاه اگر دستمزد نوروزی‌خوان درخور توجهی نباشد، چه‌بسا فرد نوروزی‌خوان زبان به سرزنش باز کند. این کار با کنایه‌هایی نیش‌دار و بیت‌هایی زهرآگین به زبان آورده می‌شود.

در مازندران، گیلان و گلستان، به‌ویژه در دیلمان و تالش و اِشکِور، نوروزی‌خوانی هنوز هم پُرشور برگزار می‌شود. در روستاهای آرموت و اردکان دره‌ی طالقان، در استان البرز، نیز نام‌ونشان نوروزی‌خوان‌ها را می‌توان دید. نوروزی‌خوان‌ها با گویشی بومی در کوچه‌ها و خیابان‌ها به راه می‌افتند و با جامه‌هایی که قبا نامیده می‌شود و سپیدرنگ است و گیوه‌هایی که هم‌رنگ با جامه‌ی آن‌هاست، آمدن سالی نو را نوید می‌دهند. در دست آن‌ها نیز عصایی دیده می‌شود که هنگام خواندن بیت‌ها و سرودها، آن را تکان می‌دهند. سرودها بازمانده از روزگارانی کهن است که سینه‌به‌سینه و از نسلی‌به‌نسل دیگر تا به امروز در یادها مانده است. نوروزی‌خوانان خُنیاگرانی دوره‌گرد و گمنام هستند و سروده‌هایشان نیز ساده و بی‌پیرایه است. خود آنان موسیقی‌دانانی حرفه‌ای نیستند و روستاییان نیز سروده‌ها و ترانه‌های ساده و روان را دوست دارند. پس نوروزی‌خوانی یک موسیقی ساده‌ی آوازی است و بسیاری از بندهای آن بارها تکرار می‌شود.

برای مردم آمدن نوروزی‌خوان‌ها نشانه‌ی فال نیک است. حتا گاه از نوروزی‌خوان‌ها دانه‌ای خرما یا شیرینی می‌گیرند و آن را بر سر سفره‌ی هفت‌سین می‌گذارند و این را نیک و خجسته می‌دانند.

نوروزی‌خوانان مازندرانی از دهه‌ی دوم یا سوم اسفند تا فرارسیدن روز نخست سال (نوروز) آیین خود را برگزار می‌کنند.

آیین شاد و فرخنده‌ی نوروزی‌خوانی استان گلستان در سال 1396 خورشیدی در فهرست میراث ناملموس ایران ثبت شده است.

کوسه برنشین، جشن چوپانان

کوسه‌برنشین یکی از کهن‌ترین جشن‌های ایرانی است که در آستانه‌ی نوروز و آمدن بهار سرسبز، در روزگار باستانی ایران برگزار می‌شد. این جشن و آیین اکنون در کردستان به نام «کوسه‌وه‌وی» ماندگار شده است و ریشه‌هایی دارد که با آیین مهرپرستی (میتراییسم) گره می‌خورد، اما فصل انجام آن در زمستان است.
کوسه‌وه‌وی آیینی ویژه‌ی چوپانان (شوانان، در زبان کُردی) است. در چله‌ی سرد زمستانی است که کردستانی‌ها خود را پای‌بند به انجام این آیین می‌بینند.
در گذشته‌ها چوپانان گله‌های روستا را در فصل گرم سال به چرا می‌بُردند و از آن‌ها نگه‌داری می‌کردند. چوپانی کار و پیشه‌ای برای نیم‌فصل سال بود و آنان در نیمه‌ی دیگر سال بیکار می‌ماندند. روستاییان برای بی‌روزی نماندن چوپانان راهی یافته بودند؛ بدین‌گونه که هر خانوار در زمستان دستمزدی به اندازه‌ی توانش به چوپانان روستا می‌داد تا آنان تهی‌دست نمانند. این دستمزد در آیین کوسه‌وه‌وی به آنان داده می‌شد. دستمزدها به شکل دادن خواروبار بود؛ مانند: ریزه‌ی بلغور، شلغم، ترخینه (دوینه)، قورمه، روغن (رون)، نفت و مانند این‌ها. هر روستا به نسبت دام‌هایش، چوپانانی داشت. این خواروبارها میان آن‌ها پخش می‌شد.

آیین «جمعه آخر سال»؛ جشن مردگان

در برخی منطقه‌های ایران به‌ویژه منطقه‌ی زاگرس‌، ‌مردم در غروب واپسین شب آدینه‌ی سال با خوراکی‌هایی چون خرما، حلوا و شیرینی به دیدار مزار درگذشتگانشان  به ویژه تازه‌درگذشته‌ها می‌روند. پس از آن در همان شب در خانه سفره‌ای از خوراکی را پهن می‌کنند و گرداگرد آن می‌نشینند. آن‌ها بر این باورند که روان درگذشتگان در این شب به خانه بازمی‌گردند تا ببینند خانواده‌هایشان آن‌ها را فراموش نکرده‌اند. برپایه‌ی این باور درگذشتگان پس از آن با دعای خیر برای اهل خانه آنجا را ترک می‌کنند.

این آیین بازمانده‌ی جشن باستانی فَروَردینگان یا فرودوگ (بازگشت فروهر درگذشتگان) است.

آیین‌ها ژرف‌ساخت‌های کهن‌استوره‌ای دارند. با کنار هم گذاشتن نشانه‌های یک آیین است که می‌توان به چنان ژرف‌ساخت‌هایی پی بُرد و فرهنگ و باورهای یک ملت را بازشناخت. از این‌رو نگهداری و بررسی آیین‌ها از بایسته‌هایی است که به پایداری فرهنگ یک کشور و ملت می‌انجامد. از سوی دیگر، رمز و رازهایی که در آیین‌ها هست گاه چنان اندیشه‌برانگیزند که پژوهندگان را به شناسایی و رمزگشایی آن‌ها وامی‌دارند. برای نمونه، جشن نوروز و آیین‌های هم‌پیوند با آن، در هر گوشه‌وکناری از گستره‌ی کنونی ایران و مرزهای بیرون از ایران (که پهنه‌ی ایران فرهنگی را می‌سازند) دربردارنده‌ی عناصر زنده و مایه‌وری هستند که باید رمز و معنایی آن‌ها را بازشناخت.

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1403-02-13