تیرماه سالگرد سه رویداد در تاریخ زرتشتیان است: ۱. لغو جزیه، ۲. زادروز و ۳. کشتهشدن ارباب کیخسرو.
یک خط زمانی از سال زاده شدن میرزا تقیخان تا کشتهشدن میرزا کیخسرو رسم کنید. اگر نقطه صفر (مبدا زمان) را تولد میرزاتقیخان (سال ۱۱85 خورشیدی) در نظر بگیریم، نقطه پایان در ۱34 سال بعد (1319 خورشیدی) قرار دارد.
روی این خط زمانی، پنج چهره نامدار ـ مانند یک سلسله تاریخی ـ بهگونهای شگفت بر زندگی اجتماعی و سیاسی زرتشتیان تاثیر گذاشتند: امیرکبیر، مانکجی، محمدحسخان سپهسالار، ارباب جمشید و ارباب کیخسرو.
امیرکبیر
1. امیرکبیر
میرزا محمدتقیخان فراهانی (۱۹ دی ۱۱۸۵ – ۲۰ دی ۱۲۳۰ خورشیدی) نامور به امیرکبیر، نخستین صدراعظم ناصرالدینشاه بود.
امیرکبیر ۳۹ ماه (از ۲۸ مهر ۱۲۲۷ تا ۲۲ آبان ۱۲۳۰ خورشیدی) صدرات کرد. از کارهای اصلی او محدود کردن شبکه قدرت دربار بود. بنیان دارالفنون و انتشار روزنامه وقایع اتفاقیه در همین راستا بود. اجرای این هدفها باعث برانگیختن دشمنی افراد با نفوذ دربار با او شد. سرانجام هم جان بر سر اصلاحات خود گذاشت و خونش را در حمام فین کاشان ریختند.
پیش از او زرتشتیان در فشار بیسابقهای بودند، بهگونهای که شمار زرتشتیان به شدت کاهش پیدا کرده بود. سیاست امیرکبیر در زمان صدارت بر پایه «مدارای مذهبی و حق آزادی پرستش و تساوی حقوق اجتماعی» قرار داشت. انگلیسها او را «روشنفکر دینی» مینامیدند.
فریدون آدمیت در کتاب ارزشمند «امیرکبیر و ایران» مینویسد: امیر نسبت به وضع زرتشتیان علاقه خاص داشت و از میان خودشان کلانتر مخصوص گماشت که به کارهایشان رسیدگی کند. در پشتیبانی از مجوسان ضمن نامه ذیحجه 1265ه.ق/مهر 1228خورشیدی، به نایبالحکومه یزد نوشت: «از آنجا که رفاهیت طایفه مزبوره را اینجانب طالب است، میباید آن عالیجاه در هر باب مراقب و مواظب باشد که احدی به «ملا رستم» و کسان او بههیچوجه منالوجوه معترض و مزاحم نشود، که در کمال آسودگی و فراغت مشغول رعیتی و کاسبی خود» باشند. در همان نامه دستور داد: چون در زمان فترت گروهی به خانه مجوسان ریختند «مبالغی اسباب و اموال آنها را به نهب و غارت بردهاند، لهذا به آن عالیجاه قلمی میشود که در این باب نهایت اهتمام به عمل آورده، اموال آنها را تمام و کمال از مرتکبین گرفته به آنها برساند». دلجویی و مهربانی دولت سبب شد که هفت خانوار زرتشتی که در 1252 ه.ق/ 1215 خورشیدی، به بمبئی رفته بودند، به سفارش نزدیکانشان به ایران بازگشتند. در 1265 ه.ق/ 1228 خورشیدی، که موبد موبدان (موبد نامدار) به تهران آمد، امیر او را گرامی داشت، و از جانب شاه به او خلعت داده شد. (ص 436)
امیرکبیر در نقطه سال 45 روی خط زمان ما کشته شد.
مانکجی صاحب
2. مانکجی (1192 ـ 1269 خورشیدی)، در هفت سالگی امیرکبیر در هندوستان زاده شد. اجدادش از زرتشتیانی بودند كه در زمان صفویه از ایران به هندوستان مهاجرت كرده بودند.
به دلیل دلبستگی فراوان به آب و خاك اجدادیش چندین بار اراده کرد به ایران سفر كند و سرانجام در سن 41 سالگی، سه سال پس از کشته شدن امیرکبیر، همراه با میرزاحسینخان سپهسالار ـ سفیر کبیر دولت ایران در بمبئی ـ روانه بندر بوشهر شد.
هنگامی كه اعضای انجمن اكابر (انجمن بهبودی وضع زندگی زرتشتیان ایران) از هدف مسافرت مانكجی آگاه شدند، از او درخواست كردند كه در یزد برای ساختن دخمهای همت کند.
از آنجایی كه مانكجی صاحب به واسطه شغلش ـ صندوقداری دولت انگلیس ـ با صاحبمنصبان دولت انگلیس در هند از نزدیک ارتباط داشت، 4 سفارشنامه برای سفارتخانههای انگلیس در بوشهر، بغداد، استانبول و تهران همراه داشت که در آنها تاكید شده بود كه مسوولان در نهایت احترام او را دركارهایش همراهی کنند.
مانکجی پی برده بود که یکی از راههای پایهای پیشرفت زرتشتیان ایران، اصلاح امور داخلی جامعه است، از اینرو نامههای بسیاری به زرتشتیان نوشت و به دنبال این بود که آنان را از بیخبری و نادانی برهاند و بر آگاهیشان بیفزاید. او با خرافات به طور جدی جنگید. در این راه گامهای اساسی برداشت. به كارهای خیریه دست زد. به زرتشتیان یزد، كه بیشترشان فقیر و بیچیز بودند، كمکهای مالی کرد.
برای آنكه اختلافات داخلی جامعه زرتشتی به محكمههای عرف و شرع بیرون از جامعه راه نیابد، انجمن زرتشتیان یزد را پایهریزی كرد كه سنگ بنای استقلال حقوقی در احوالات شخصیه زرتشتیان به شمار میرفت.
بنا نهادن مدرسه در ایران را در شمار کارهای اساسی میدانست. تاسیس مدرسههای زرتشتی برای آموزش نونهالان و كودكان ایران راهی بود كه مانكجی برای مبارزه با بیسوادی زرتشتیان و غیرزرتشتیان در پیش گرفت.
از توان مالی و سیاسی خود بهره جست و توانست در دربار ناصرالدین شاه از اعتبار و جایگاه ویژهای برخوردار شود. نامههایش به دربار نشان میدهد که او علاوه بر نفوذ در دربار شاه قاجار توانسته بود بسیاری از درباریان را با خود همراه سازد. پس از 29 سال تلاش شبانهروزی در ایران و خرج هزینههای هنگفت توانست فرمان لغو حكم «جزیه» را از ناصرالدین شاه دریافت دارد.
زمانی كه مانكجی در تهران ساکن بود، زرتشتیان ایران 7000 نفر بودند كه مبلغ 9375 ریال در سال جزیه از ایشان گرفته میشد که به راستی بسیار زیاد و طاقتفرسا بود. اعضای انجمن اكابر پارسیان حدود 28 سال مبلغ جزیه را توسط مانكجی پرداختند، تا اینكه توانستند در تیرماه 1261 خورشیدی ناصرالدینشاه را راضی به الغای حكم جزیه کنند.
مانکجی 77 سال عمر کرد. زندگی پرمخاطره و پرزحمت او كه همه آن صرف بهروزی زرتشتیان ایران شد، در سال 1269 خورشیدی در تهران به پایان رسید و در دخمهای که خود ساخته بود و در سرزمینی که به آن عشق میورزید آرام گرفت.
میرزا حسین خان سپهسالار
3. میرزا حسین خان سپهسالار نامور به مشیرالدوله در 14 سالگی مانکجی و 21 سالگی امیرکبیر زاده شد. امیرکبیر با پدرش، روابط نزدیک داشت و میرزاحسینخان را برای تحصیل و فراگیری زبانهای فرانسوی و عربی به خارجه فرستاد. از ۱۸۴۸ تا ۱۸۵۱ م کارپرداز ایران در بمبئی بود.
در مهرماه ۱۲۵۰ خورشیدی، وزیر جنگ و یک ماه بعد صدراعظم شد. صدارت ميرزا حسينخان سپهسالار فرصت ديگري به مـانكجي داد تـا بخـت خـود را در حذف مهمترين مصيبت زرتشتيان، يعني جزيه، به آزمـون گـذارد. سپهسـالار كـه از زمـان نمايندگي در هند، به توصيه اميركبير، روابط مطلوبی با پارسيان داشت و حتي در مجالس و جشنهای آنها شركت ميجست با حمايت از مانكجی درصـدد برآمـد تـا عـزم خـود را در رعايت حقوق زرتشتيان عملي سازد.
فریدون آدمیت میگوید: هیچ وزیری مانند میرزاحسینخان مفهوم ملت را داخل عرف سیاست نکرد، همواره بعد از لفظ خدمت به دولت، ملت را میآورد.
سبب موفقيتهاي مانكجی يكی جلب حمايت انگليسیها و ديگری دوستی با ميرزاحسينخان سپهسالار بود.
بیگمان کارها و اصلاحات سپهسالار زمینهساز انقلاب مشروطیت بود.
او در ۳۰ آبان ۱۲۶۰ خورشیدی در مشهد درگذشت.
ارباب جمشید جمشیدیان
4. ارباب جمشید
در 1229 خورشیدی در یزد زاده شد. در یازده سالگی در شعبه تجارتخانه ارباب رستم مهر در بروجرد مشغول به کار شد. از بیست سالگی تجارتخانه کوچکی بنیان نهاد. با رونق یافتن کارش، در تهران، در سرای مشیرخلوت، به تجارت و صرافی پرداخت. او بهتدریج از تجار عمده و بنام شد و شعبههایی از تجارتخانه خود را در شهرهای داخل و خارج ایران تأسیس کرد. استخدام زرتشتیان و مشغول کردن آنان به تجارت، بهمنظور کاهش وابستگی آنان به کشاورزی سنتی، از اهداف اولیه ارباب جمشید در ایجاد مراکز تجاری بود. در اوج فعالیتهایش، 150 زرتشتی در شرکت مالی و تجاریاش کار میکردند. وی در ملک شخصی خود مدرسهای برای زرتشتیان بنا کرد که تحصیل در آن رایگان بود.
ارباب جمشید، بر اثر حسن شهرت، به دربار ناصرالدینشاه راه یافت و از این تاریخ به بعد تا پایان حکومت قاجار با دربار مراوده داشت. وی در دربار مظفرالدینشاه خدمات بسیاری کرد. در پی این خدمات، مظفرالدینشاه لقب «رییسالتجار» را به وی اعطا کرد.
ارباب جمشید، در پی گسترش دامنه فعالیتهای تجاری خود، بانک جمشیدی را تاسیس کرد. وی همچنین ریاست مخزن دولتی را بهعهده داشت و لباس قشون، اعم از قزاقخانه و سربازخانه، را تامین میکرد.
در نهضت مشروطه، او کمک مالی بسیاری به مشروطهخواهان کرد؛ تنها یک فقره از کمکهای او، پرداخت بیست هزار تومان بود. همچنین در اوج درگیریهای مشروطهخواهان، اسلحه و مهمات را در عدلهای پارچه و پنبه جاسازی میکرد و از بوشهر به تهران میفرستاد. این کالاها، به سبب حسن شهرت ارباب جمشید، از دستبرد راهزنان مصون میماند و در اختیار مبارزان تهران قرار میگرفت.
ارباب جمشید در زمان تحصن تجار در سفارت انگلیس برای حمایت از مشروطه، هشت هزار تومان برای تأمین هزینههای تحصن پرداخت.
پس از امضای فرمان مشروطیت، تجار و سپس زرتشتیان ارباب جمشید را به نمایندگی خود برگزیدند.
در 5 آذر 1285 خورشیدی؛ تجار عضو مجلس و خارج از آن، در اطلاعیهای قصد خود را برای تاسیس بانک ملی ایران اعلام کردند و ارباب جمشید خود از سهامداران عمده و از موسسان بانک ملی ایران بود.
ارباب جمشید در حدود سیزده میلیون تومان از بانک استقراضی و دو میلیون تومان از بانک شاهنشاهی وام گرفته بود. ابتدا بانک استقراضی و سپس بانک شاهنشاهی خواستار وصول مطالباتشان شدند. ارباب جمشید، که قادر به پرداخت سریع بدهیهایش نبود، اعلام ورشکستگی کرد و تقریبا تمام ثروتش را از دست داده بود.
وی در 16 دی 1311 خورشیدی درگذشت.
ارباب کیخسرو شاهرخ
5. ارباب کیخسرو؛
ارباب کیخسرو در سال ۱۲۵۴ خورشیدی در کرمان زاده شد. پیش از تولد پدرش را از دست داده بود. به همراه برادرش رستم که دو سال بزرگتر بود، در مکتبخانه ملامرزبان عموی پدرش درس خواند و کمی سواد پیدا کرد. دوازده ساله بود که نامهای به عموی خود میرزا افلاطون که در تهران زندگی میکرد نوشت تا آنها را به تهران ببرد.
او با برادرش چهار سال در مدرسه شبانهروزی آمریکایی بودند که وبا در تهران شایع شد و او به همراه برادرش در مریضخانه آمریکایی مشغول کار شدند و «با انعاماتی» که گرفته بود در شانزده سالگی به هند رفت و در «مدرسه عالی سِر جمشیدجی جیبایی» مشغول تحصیل شد. یک سال بعد با هدایت انجمن خیریه پارسیان هند به مدیریت مدرسه زرتشتیان کرمان انتخاب شد. او ده سال در کرمان مدیریت مدرسه را در دست داشت و سه مدرسه پسرانه و سه مدرسه دخترانه در آن شهر ساخت.
او بعد از ده سال فعالیت آموزشی در کرمان، درست در دوره مشروطیت به تهران آمد و در تجارتخانه ارباب جمشید جمشیدیان مشغول کار شد.
بعد از پیروزی مشروطه کیخسرو شاهرخ در سال ۱۲۸۶ خورشیدی عدهای از زرتشتیان تهران را گرد هم آورد و انجمن زرتشتیان تهران را در کاروانسرای «مشیر خلوت» بنیاد نهاد و خودش به عنوان رییس انجمن انتخاب شد.
او بعد از انقلاب مشروطه چندین مدرسه در تهران تاسیس کرد که از جمله میتوان به دبیرستانهای فیروزبهرام و انوشیروان دادگر اشاره کرد.
بهجز ساخت مدرسه، ساخت آتشکده تهران و آرامگاه زرتشتیان (قصر فیروزه) از کارهای اوست.
بعد از به توپ بستن مجلس و پایان دوره اول مجلس، ارباب کیخسرو از طرف زرتشتیان به عنوان نماینده انتخاب شد. او بعد از آن، تا زمان کشتهشدناش نماینده زرتشتیان در مجلس بود و حتی به گفته خودش «دوازده سال در اوقات فترتِ مجلس شورای ملی تمام مسئولیت آنجا را بر عهده» داشت. او کتابخانه، چاپخانه و موزه مجلس شورای ملی را تأسیس و راهاندازی کرد.
در دوره قحطی و گسترش بیماری تیفوس، در تهران که با جنگ جهانی اول همزمان شده بود، تلاش زیادی کرد تا با خرید گندم و توزیع آن از سوی دولت جلوی مرگومیر مردم بر اثر گرسنگی را بگیرد.
کیخسرو شاهرخ در سال ۱۳۰۹ خورشیدی، همزمان با مسئولیتهایی که داشت به عنوان سربازرس راه آهن منصوب شد.
او علاوه بر کارهایی که در سطح کشور انجام داد، توجه ویژهای نیز به همکیشان زرتشتی داشت و با تغییر آیین دفن از دخمه به خاکسپاری و گرفتن حکم تولیت موقوفات زرتشتی به نام انجمن زرتشتیان تلاش کرد تا حقوق اقلیتهای مذهبی مانند زرتشتیان در مجلس به رسمیت شناخته شود.
کیخسرو شاهرخ در دو سال پایانی عمرش حال و روز خوشی نداشت. دکتر ابراهیم باستانی پاریزی مینویسد: «در سالهای پایانی عمر (۱۳۱۷ خورشیدی) به علت شکست در امور اقتصادی آنقدر پریشان شد که بر طبق یادداشت خودش حاضر به مرگ و خودکشی هم بوده است، زیرا حقوق بازنشستگی هم نداشت.»
کیخسرو شاهرخ پیش از مرگش آن طور که خودش نوشته مورد غضب رضاشاه واقع شده بود. او سرانجام در حالی که ۶۵ سال بیشتر نداشت یازدهم تیر ۱۳۱۹ جسدش پس از شرکت در یک مجلس عروسی، در گوشه خیابان کاخ سر کوچه سزاوار پیدا شد.
منابع
1) اسنادي از زرتشتيان معاصر ايران، تهران: سازمان اسناد ملي
2) تاریخ زرتشتيان پس از ساسانيان، تهران: راستي.
3) سفرنامـه جكسن يا ایرانيان در گذشته و حـال، تهران: خوارزمي.
4) اميركبیر و ايران، تهران: خوارزمي.
5) تاریخ پهلوي و زرتشتيان، تهران: هوخت.
6) یادداشتهای ارباب کیخسرو، تهران: مازیار
۷)دانشنامه جهان اسلام
۸)فرزانگان زرتشتی، رشید شهمردان
6744
3 پاسخ
براستى اگر اين بزرگان نبودند امروز جز نامى از ما نبود. پس با سپاس اهورامزدا قدر بودنمان را بدانيم.
ای کاش ارزش زندگی انسانها فراتر از چیزی بود که همیشه و هر لحظه دنبالش میکنیم. وقتی به هر نوشته و مقاله ای از انسانهای شریف زمان گذشته میرسم متوجه چیزی میشوم که چقدر بزرگانمان با نداری ساختند و مقاومت کردند و دست یکدیگر را در دست داشتند و حتی یاری رسان خرد و کلان و جامعه ی ان روزگار بودند. اما اکنون با این درسها باید قدر همدیگر را بیشتر بدانیم به کمک کنیم و میهن و زمانه ی جدید را با همه چیز بسازیم و از اینهمه شکوه و جلال و افتخار یادبگیریم و بیاموزیم و درس پس دهیم. روح این عزیزان همیشه درایران پاینده و جاوید است و همیشه پشت و پناه همه ی ایرانیان میباشند. زندگی کوتاه است اما جاودانگی ابدی است. مردم به فکر هم باشید و به هم امید و نوید زندگانی خوبی را بدهید.
زرتشتیان در دوران صفویه اهل ذمه نامیده شدند و بطور سیستماتیک مورد قتل و کشتار و دریافت جزیه قرار میگرفتند و سرانجام با کوچ اجباری بسمت کویر و اسکان در یزد و کرمان از شرایط بسیار بد اجتماعی و زیستی روبرو شدند، تلاش های بزرگانی چون ارباب کیخسرو و دیگران برای باز گرداندن شرایط اجتماعی مناسب به زرتشتیان بسیار با ارزش و مورد ستایش بوده و هست.