هجدهم امرداد سال 1378 را خوب به یاد دارم؛ تو ستیغ آفتاب دو پسین، بستهی کاغذی تا شدهای توی یه کیسه تَلقی، که کمرش رو خم کرده بودن و کلهاش از صندوق پست بیرون مونده بود، از وسط کوچه توجهم رو جلب کرد.
در خونه که رسیدم کنجکاویم به نهایت رسیده بود. برای اولین بار بود که بستهی پستی رو میدیدم و اون رو نمیشناختم: امرداد!
همون دم در و زیر تیغ آفتاب، در اوج کنجکاوی سر کیسه رو خواستم باز کنم! اما بدمَصَب کیسهی بسته اونقدر بدقِلِق بود که مجبور شدم با دندون پاره کنم!
شماره یک هفتهنامه امرداد رو رایگان به در خونه کسانی فرستاده بودند که آدرسشون پیش انجمن تهران بود و خبرنامه انجمن رو میگرفتند! تا این رو از متن سخن اول بفهمم، فکرم هزار راه رفته بود، از جمله اینکه حتما سرانجام انجمن تهران هفتهنامه چاپ کرده بود! تو همون زمان کوتاه، این توهم منو سر شوق آورد که بالاخره از تو انجمن یه کار فرهنگی دیدم! اما نه، نبود؛ امرداد خودش بود، مستقل و استوار…
امرداد، زادروزت خجسته باد. و اینکه آرزویهای بزرگ بزرگ برایت داریم، اما بزرگترینش استواری و استقلال توست.
بیگزند و در امان بمانی…
ایدون باد
افشین نامدار- 19 امردادماه 1403
فراخوان یادها و خاطرهها و دیدگاهها: امرداد؛ بیستوپنج سال با شما