جایی که شور جوانی قلم به دست میگیرد و مینویسد. در زمانهای که «گفتوگوی تمدنها» به قول امروزیها ترند میشود، امرداد یکی دو پله بالاتر میایستد و جامعهاش را میبیند و میشنود. آنها را به گفتوگو، به نوشتن، به اظهار نظر میخواند. نوری میاندازد روی تاریکیهای جماعت. که ثابت کند میشود به جای شبنامه، «روزنامه»نگار بود.
امرداد آدمها را به گفتوگو میخواند تا سخن بگویند و عیب و هنر نهفتهشان آشکار شود که شفافیت لازمه پیشرفت است.
امرداد کلامی «مانتره» است که در رگهای جماعتی جاری میشود تا آنها را به اندیشه وادارد، گرچه گاهی دشنام میشنود، گرچه تندی میبیند اما از پا نمیافتد تا تیغ ناآگاهی روی گلوی جامعهاش نسُرّد، گرچه خود زیر تیغ است؛ زیر تیغ سانسور، تیغ مشکلات فراوان اقتصادی. مشکلاتی که بودنش را هر لحظه تهدید میکند اما امرداد نمیمیرد…
امرداد برای من شوق آموختن است …
در دفتری کوچک، با دستان خالی، در حال آفرینش تابلویی که «خبر» از «مردم» دارد، از «ادب و هنر»ی که مهجور مانده، از «اندیشه»ای که میجوشد، از لبخند تلخی که «طنز» دوران بر لب مینشاند و از «تاریخ» که آموزگار است. و من میآموزم برای آفرینش باید اشتیاق داشت، عشق داشت و آگاهی و آن گاه است که جاودانه میشوی… و حتی غربت هم نمیتواند مرا از اشتیاق زندگی و شوق آموختن…و حتی غربت هم نمیتواند مرا از «امرداد» جدا کند …
۲۵ ساله شدنمان خجسته…
فراخوان یادها و خاطرهها و دیدگاهها: امرداد؛ بیستوپنج سال با شما