لوگو امرداد
آسایش انسان در گرو آرامش طبیعت

مانده تا برف زمین آب شود!

erth01شاید سختی درگیری با بیماری‌ای که جان به لب‌مان کرده است، رنگی از ناامیدی به زندگی ما زده باشد. دم به دم به گذشته بنگریم و حسرت روزهایی به دل‌مان بماند که بهانه‌ای می‌جستیم تا به مِهر همدیگر را در آغوش بگیریم، دست دوستی و یاری به سوی هم دراز کنیم و با گام گذاشتن در کوچه و گذر از خیابان‌هایی که مردم دوشادوش هم راه می‌رفتند و روزی را آغاز می کردند یا به پایان می‌رساندند، لبریز از شادی‌مان می‌کرد. زندگی با همه‌ی افت‌وخیزهایش جاری بود و دیدارها، تازگی و شادابی می‌آورد.
آن یادها و یادهای دیگری همسان آن، در این روزهای پرهراس از بیماری و دوری از دیگران، ناخودآگاه بر ذهن ما می‌کوبد و خیال‌مان را تا دورها و نزدیک‌ها می‌بَرَد. اما حقیقت آن است که اگر ذهن انسان فرصتی برای پرداختن به خیال‌‌های بد بیابد و بر مداری از ناامیدی بچرخد، روان را می‌کاهد و دست و پای آدمی را برای شاد زیستن و امید ورزیدن می‌بندد. آن‌گاه است که از کاه کوه می‌سازیم و چنان به ناامیدی و نامرادی چنگ می‌زنیم که لحظه‌های‌مان رنگ پریده و دردآور می‌شود.
نمی‌خواهیم بگوییم که بیماری کرونا «کاه» است و این ذهن ماست که از آن کوه ساخته است. نه؛ همه‌ی نشانه‌ها گواه آن است که انسان امروز با دشواری‌ای رودررو شده است که نمونه‌ی چندانی برای آن نمی‌توان یافت. زندگی انسان با چالشی سهمگین روبه‌روست که ماندگاری ما به یافتن چاره‌ای برای آن بستگی پیدا کرده است. اما آنچه امید می‌بخشد آن است که نیروی زندگی چنان در انسان شعله‌ور است که هرچند هم مساله‌ی اکنون جهان، دشوار باشد، بی‌گمان راهی برای رهایی از آن پیدا خواهد کرد.
با این همه، زمان آن رسیده است که از خود بپرسیم که فرهنگ ما، با دیرینگی و پیشینه‌ای که دارد، برای گذر از این پیچ دشوار زندگی چه آموزه و درسی دارد؟ چه راهکاری پیش پای ما می‌گذارد و «ایرانی» بودن و «ایرانی» ماندن وابسته به کدام رفتار و هنجار است؟
صدای وحشت زمین را بشنوییم!
فرهنگ ایرانی همواره این سخن را در گوش ما تکرار کرده است که زمین را پاس بداریم، در آبادانی آن بکوشیم و به هنجار هستی پایبند باشیم. درستی این سخن را اکنون درمی‌یابیم که صدها مساله‌ی زیست‌بومی، گریبان ما را گرفته است. آگاهانه و ناآگاهانه چنان کرده‌ایم که صدای وحشت زمین به گوش می‌رسد و گویی از ما تاوان می‌خواهد. شاید به گناه آن دست‌درازی‌هاست که اکنون دچار بیماری‌ای شده‌ایم که دست‌بردار نیست و جان انسان ها را بیش از هر زمان دیگری به خطر انداخته است‌
پس آیا زمان آن نرسیده که با زمین مهربان‌تر باشیم؟ از آلودن آن دست برداریم؟ راه نَفَس‌اش را نبندیم و بگذاریم جهان به قرار و سامان دیرینه‌سالش نو و تازه شود؟ فرهنگی که ما بدان تکیه داریم همین را از ما می‌خواهد!
تنها زمین نیست که از ما مِهر افزون‌تر و عطوفت بیشتر می‌خواهد؛ باید با هم‌دیگر نیز مهربان‌تر و «انسانی‌تر» باشیم. پاس انسان بودنِ هم را نگاه بداریم و از یاد نبریم که تنها با همدلی است که می‌توان از دشواری‌ها گذر کرد.
به یاد بیاوریم که در این روزها که همه برای دچار نشدن به بیماری از دیگران دوری می‌کنند، چگونه پزشکان و پرستاران و کادر درمانی جان خود را به خطر می‌اندازند تا دیگران را زندگی دوباره ببخشند. آیا این رفتار انسانی نباید الگویی برای آنانی باشد که انسان و میراث تاریخی و فرهنگی‌اش را با کردارهای ناروا پایمال می‌کنند، زمین را می‌آلایند و زیست‌بوم را آسیب می‌زنند؟ اکنون که این بیماری‌ فراگیر ما را در تنگنا انداخته است، زمان مناسبی پیش آمده که با کارهایی ساده همدیگر را یاری‌کنیم. از یاد نبریم که مهربان بودن، پایه و بنیان فرهنگ ایرانی است. اگر کسی را می‌شناسیم که در این روزها که ناچار کارها روال پیشین را ندارد، نیاز به دستگیری و یاری دارد، از کمک به او دریغ نورزیم. با خشم و بی‌تابی، زندگی را برای دیگرانی که با ما به‌سر می‌برند، سخت‌تر نکنیم. در روزهای این چنینی است که اندازه‌ی پای‌بندی ما به چارچوب‌های انسانی پدیدار می‌شود:
اندر بلای سخت پدید آید
فضل و بزرگ‌مردی و سالاری (رودکی)

به‌یاد داشته‌ باشیم که زمین در گوشه‌نشینی ما، با کاهش گازهای گلخانه‌ای و آلاینده‌های هوا، روزهای آرام و بهتری را سپری کرده است. یادمان باشد دوباره نفس‌های زمین را به‌شماره نیندازیم و کرونا را تلنگری بدانیم برای آگاهی جمعی. یعنی پس از پشت سر گذاشتن این روزها از سفرهای غیرضروری درون شهری پرهیز کنیم، پاسبان زمین باشیم و از تولید بی‌رویه‌ی زباله به‌ویژه زباله‌های پلاستیکی بپرهیزیم، مصرف انرژی‌ها را کاهش دهیم و دست در دست مهربان زمین بگذاریم و زندگی و جهان را رنگی نو بزنیم.

یاد من باشد کاری نکنم که به قانون زمین بربخورد (سهراب سپهری)

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

یک پاسخ

  1. ستایش طبیعت و عناصر طبیعی در این آیین به معنای بزرگداشت پدیده‌هایی است که در زندگی انسان‌ها موثراند و انسان با ستایش آنها به عبارتی، حقی را که این عناصر در بقای زندگی او دارند را به خود یادآور شده و ستایش خدا را نیز اینگونه به جای می‌آورد.

    “همه‌ی آبهای چشمه ساران و آبهای روان و رودها را می‌ستاییم. تنه و ریشه‌ی همه گیاهان را می‌ستاییم. سراسر زمین را می‌ستاییم. سراسر آسمان را می‌ستاییم. همه ستارگان و ماه و خورشید را می‌ستاییم. سراسر انیران را می‌ستاییم. همه جانوران آبی، زیرزمینی و پرنده و رونده و چرنده را می‌ستاییم.” یسنه، هات ۷۱، بند۹

    و به این دلیل است که می‌بینیم که ستایش پدیده‌های طبیعی، موضوع بیشتر جشن‌های نیاکان مان را شکل می‌بخشد. نکته بسیار مهم دیگر این است که بر اساس اوستا، اصلی‌ترین وظیفه‌ی هر فرد دیندار، راستی و نیکوکاری و آبادانی جهان است و بر این اساس است که پاداش اخروی برای آنها در نظر گرفته می‌شود:

    “آن کس که در پرتو اشه (راستی) بهترین خواست زرتشت، ساختن جهانی نو را براستی درآورد، پاداش زندگی جاودانه سزاوار اوست و در این جهان زایای بارآور نیز هر آنچه را دلخواه اوست، بدست خواهد آورد.” یسنه، هات ۴۶، بند ۱۹

    بنابراین هر ایرانی وظیفه دارد تا برای آبادی جهان بکوشد و بر رامش و شادی آن بیفزاید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1403-02-07