فرزند «م.ا. بهآذین» درحالی از کوشش برای تبدیل کردن خانه پدریاش به موزه میگوید که ۶۰ درصد این ملک سهم بسازوبفروش است.
کاوه اعتمادزاده، فرزند محمود اعتمادزاده (م.ا. بهآذین)، نویسنده و مترجم نامآشنا، در گفتوگو با خبرگزاری ایسنا، دربارهی سرنوشت میراث پدریاش گفت: «این خانه سابقه تاریخی پنجاه و چندساله دارد. خانواده بهآذین از سال ۴۶ در این خانه که در آریاشهر واقع است، سکونت داشتهاند. این ملکها آن زمان به قیمت ارزانی فروخته میشد، اما ما به هر زحمتی که بود بهای این خانه را که ۷۲ هزار تومان بود فراهم کردیم، درحالی که فقط نصف آن را داشتیم و نصف دیگر آن را وام گرفتیم».
او با اشاره به اهمیت و ارزش فرهنگی این خانه گفت : «سایر وارثان به دلیل نیاز مالیای که داشتند، ناچار شدند سهم خود را به یک بسازبفروش بفروشند و حالا ۶۰ درصد خانه دست او و ۴۰ درصد آن دست من است. البته من به دنبال وظایف فرهنگی خودم هستم و میخواهم که این خانه باقی بماند».
فرزند بهآذین افزود: «من خانه را به همان شکلی که در زمان پدرم بود، نگه داشتهام. اتاق او، میز کارش، صندلی و تخت خواب او همانند قبل حفظ شدهاند. پذیرایی خانه که محل حضور افراد مختلف بود هنوز به همان شکل است، چون این خانه میراث فرهنگی همه ما است».
اعتمادزاده در پایان به لزوم جلوگیری از تخریب میراث بهآذین اشاره کرد و گفت: «نیاز است به یک اجماع و همکاری جمعی توسط همه فرهنگدوستان ایران برسیم تا جلو این ضایعه فرهنگی گرفته و اینجا به موزه تبدیل شود تا همه بتوانند از آن بازدید کنند و ببینند که در چه شرایط سادهای چه کارهای بزرگی صورت گرفته است».
کاوه اعتمادزاده برای ارائه توضیحات بیشتر درباره این خانه، خواستار طی شدن روند اصولی هماهنگیهای لازم و سپس خبررسانی به رسانهها شد.
محمود اعتمادزاده (م.ا. بهآذین)، زاده ی ۲۳ دیماه سال ۱۲۹۳ خورشیدی بود و درگذشتهی ۱۰ خرداد سال ۱۳۸۵. او فعالیتهای ادبی خود را از سال ۱۳۲۰ با انتشار داستانهای کوتاه آغاز کرد. در سالهای پس از آن با ترجمه آثار شکسپیر، بالزاک، رومن رولان و شولوخوف و نگارش خاطرات و تجربیاتش از زندانهای دهه ۱۳۵۰، به کوششهای ادبی خود ادامه داد.
بهآذین در چهارم شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی، در جریان اشغال ایران و بمباران در بندر انزلی زخمی برداشت که منجر به قطع دست چپ او شد. چون افسر بودن مانع فعالیتهای ادبی و سیاسیاش میشد، از آن شغل استعفا کرد.
از کتابهای بهآذین به «مهمان این آقایان»، «بسوی مردم»، «قالی ایران»، «گفتار در آزادی» و از ترجمههایش به «بابا گوریو» نوشته انوره دو بالزاک، «دُنِ آرام» نوشته میخائیل شولوخف، «اتلو» نوشته ویلیام شکسپیر، «جان شیفته» نوشته رومن رولان و نمونههای دیگر میتوان اشاره کرد.
یک پاسخ
متاسفانه سایر وراث اهمیتی برای کار ایشان قائل نبوده اند والا سهمشان را به بساز و بفروش نمیفروختند.