امروز دین ایزد از ماه اردیبهشت سال 3758 زرتشتی، سهشنبه 23 اردیبهشتماه 1399 خورشیدی، 12 می 2020 میلادی
تاریخنگاران اروپایی ماه می سال 590 میلادی را با انگیزههای بیشمار مانند کشته شدن بزرگمهر وزیر اندیشمند آن روزگار، آغازی برای پایان کار دودمان ساسانیان ایران نوشتهاند.
یکی از این انگیزهها، کنار گذاشتن، بازداشت و شاید کشتن مدیران زبده، کارآمد و ایراندوست کشوری و لشکری بود. در این ماه، «بزرگمهر» وزیر نامآور و با تدبیر خسروانوشیروان نیز به دستور خسروپرویز کشته شد و ایرانیان از داشتن یک مدیر شایسته، مدبّر، اندیشمند و میهندوست به دور شدند.
یک سال پس از کشتن بزرگمهر، خسروپرویز به سفارش دلسوزان ایران که اسپهبد بهرام چوبین را ببخشد و این نابغهی نظامی را از دست ندهد اعتناء نکرد و در سال 594 هم نقشهی کشتن سپهبد بستام ساسانی (بیستام، امروزه: بَسطام) را کشید که فرار کرد و در غربت درگذشت. در روزگار خسروپرویر بسیاری از ژنرالهای برجستهی ایران در جنگهای غیرضروری او کشته و یا قربانی بدگمانی وی شدند و جان باختند. مدیران اداری شایسته هم از گزند او در امان نماندند، بنابراین دیگر شخصیتی باقی نمانده بود که امپراتوری کهنسال ایرانیان را با تدبیر و نیرو پاسداری کند و در مدت چند دهه از هم گسیخت.
در کتاب «مدیریت در ایران باستان» تالیف «تاراپور» آمده است که از زمان بنیاد ایران یکپارچه به دست کوروش بزرگ، آیین بود که از مدیران شایسته (نظامی و اداری) و مردان اندیشه و دانش تا سالهای پایانی زندگانی بهره میبردند و در مورد مدیران امور که گردانندگان چرخهای امپراتوری بودند؛ زمانی از کارشان (به صورت مدیر و مقام) و زمانی دیگر از تجربه و مغز آنان (به صورت مشاور و اندرزگو). این آیین پسندیده پس از چیرگی تازیان و تا تازش مغول هم کموبیش پیش رو گرفته میشد و امویان و عباسیان روشها و تجربههای مدیریت امپراتوری ایرانیان را بهکار بستند و موفق بودند. ایلخانان مغول و امیرزادگان تیموری نیز این روش را تا حدی پیروی می کردند ولی با اندک بدگویی و شک و گمان، مدیر ایرانی را فروگذاشته و یا از میدان کار بیرون میانداختند و به از این رو درکار خود موفق نبودند و دولتی زودگذر داشتند. صفویه، جز شاه عباس یکم، به نقش تجربه و مغز (اندیشه و دانش) باورمند نبود که افشاریه و بهویژه زندیه بازگشت به اصل (دوران امپراتوری باستانی) کردند.
در روزگار قاجاریه، تنها امیر کبیر را با بزرگمهر همتراز دانستهاند.
در کشورهای پیشرفته، از دیر زمان وزیران، مدیران و ژنرالها را پس از پایان دوره و یا در زمان بازنشستگی به عنوان مشاور، استاد و اندرزگو بکار میگیرند. حتی رسانههای این ممالک به هنگام نیاز دیدگاه آنان را دربارهی «موضوع روز» میپرسند و راهنماییهایشان را منتشر میسازند و روی این دیدگاهها گفتوگوی طولانی میکنند تا جامعه به بیراهه نیافتد.
«دین» واژهای پارسی و به چم (:معنی) وجدان، بینش و نگرش درونی است که از سوی اهورامزدا در نهاد هر انسان جای داده شده تا در زندگی با نیروی آن بتواند راه درست و راست را یافته و در آن گام بردارد.
همه مردمی باید آیین تو
همه رادی و راستی دین تو
دین، نام روز بیستوچهارم از هر ماه در گاهشمار زرتشتی است و نگهبانی روز بیستوچهارم ماه به ایزد دین سپرده شده است. دین نام ایزدی از ایزدان آیین زرتشتی، نگهبان خامه هست. در این روز فرزند به درس و آموزگار سپرند. …
ابوریحان بیرونی در پهرست نامهای روزهای ایرانی نام این روز را «دین» و در سغدی هم «دین» و در خوارزمی نیز «دین» یاد کرده است. دین که از واژهی دئنا گرفته شده به چم سروش که همان وجدان آمده است.
نگرشی درونی که از سوی اهورامزدا در نهاد هر آدمی مىباشد، تا در زندگی با نیروی آن بتواند راه راست و درست را یافته و در آن گام بردارد.
در سانسکریت و گاتها و دیگر بخشهای اوستا بارها واژهِ «دئنا» آمده که هشت بار مىشود. دین در گاتها به چمهای گوناگون کیش، و آیین و سروش و … معنا شده است.
فردوسی پیرامون این ایزد میسراید:
«همه مردمی باید آیین تو /
همه رادی و راستی دین تو»
مسعود سعد پیرامون آن میسراید:
«دینروز ای روی تو آکفت دین
می خور و شادی کن و خرم نشین».