امروز سپندارمزد امشاسپند از ماه مهر سال 3758 زرتشتی، یکشنبه 30 شهریورماه 1399 خورشیدی، 20 سپتامبر 2020 میلادی
فریدون مشیری، زادهی ۳۰ شهریورماه ۱۳۰۵ خورشیدی در تهران بود. مشیری کسی است که شعر خود را در خدمت انسانیت قرار داد.
من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم
او شاعری نوپرداز، مردمی، پرهوادار و از مفاخر شعر و ادب همروزگارر فارسی است. دلبستگی و توانایی او در شاعری خیلی زود خود را نشان داد. خود در این باره گفته است: در آن روزگار سخت به شعر دلبستگی نشان میدادم. صدها بیت از حافظ را به یاد داشتم تا در میدان مشاعره که در مدرسه ترتیب داده میشد، پیروز باشم. مشیری در شیوهی شاعری نه اسیر کورباورانهی تراداد (:سنت) گرایان شد و نه فریفتهی نوپردازان تندرو، راهی که او برگزید، همان حالت نمایان بنیادگذاران شعر نوین ایران بود. به این معنا که کوتاه و بلند شدن مصرعها و بهرهوری بجا و بخردانه از قافیه را پذیرفت اما از لحاظ محتوا و مفهوم نگاهی تازه و نو به طبیعت، اشیا، اشخاص و آمیختن آنها با احساس و نازکاندیشیهای ویژهی خود داشت. شعر مشیری بازتابی از همه مظاهر زندگی است. او همواره ستایشگر خوبی، پاکی، زیبایی و عواطف انسانی بوده است. نخستین مجموعه شعرش با نام «تشنه توفان» در ۲۸ سالگی او با سرآغاز محمدحسین شهریار و علی دشتی در ۱۳۳۴ به چاپ رسید.
«کوچه» از نخستین شعرهایی است که در نوجوانی شنیدهایم؛ میتوان از ماندگارترین عاشقانههای ادبیات همروزگار (:معاصر) دانست.
مشیری نگرش ویژهای هم به موسیقی ایرانی داشت. دلبستگی به موسیقی در او به گونهای بود که هر بار سازی نواخته میشد مایه آن را میگفته، مایهشناسیاش را میدانسته، میگفته از چه ردیفی است و چه گوشهای، و بارها شنیده شده که شناسایی او در مورد برجستهترین قطعات موسیقی ایران بهدرستی و همراه با دقت تخصصی بوده است.
او در سال ۱۳۳۳ با خانم اقبال اخوان ازدواج کرد و اکنون دو فرزند به نامهای بابک و بهار از او به یادگار ماندهاست. مشیری سالها از بیماری رنج میبرد و در بامداد روز آدینه سوم آبانماه ۱۳۷۹ خورشیدی در ۷۴سالگی در تهران درگذشت.
“من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم
من اینجا تا نفس باقیست میمانم
من از اینجا چه می خواهم،نمیدانم
امید روشنائی گر چه در این تیره گیهانیست
من اینجا باز در این دشت خشک تشنه میرانم
من اینجا روزی آخر از دل این خاک با دست تهی
گل بر می افشانم
من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه چون خورشید
سرود فتح میخوانم
و میدانم
تو روزی بازخواهی گشت”
سپندارمزروز خیز ای نگار
سپند آر ما را و جام می آر
سپند آرامئیتی یا همان اسفند به معنی بی نقصی و سلامت کامل است. وی نگاهبان و پاسدار زمین و در عین حال مظهر تمکین، تقوا و عبادت است.
این واژه که در اوستایی «سْپِنْتَه آرمَئیتی»(Spenta-Ârmaiti) است و نام چهارمین امشاسپند شناخته میشود، از دو بخش «سپنته»(Spenta) یا «سپند» به چم (:معنی) پاک و مقدس و «آرمئیتی»(Ârmaiti) به چم فروتنی و بردباری تشکیل شده است و این دو با هم به چم فروتنیِ پاک و مقدس است. این واژه در پهلوی «سپندارمت»(SpandÂrmat) و در فارسی «سپندارمذ» و «اسفندارمذ» و «اسفند» شده است.
سپنته آرمیتی یکی از ایزدبانوان و امشاسپندان زرتشتی است که در زبان اوستایی، سپنته آرمیتی یا سپنت اَرمَیتی یا سپند آرامئیتی خوانده میشود، در زبان پهلوی بدان سپندارمذ یا سپندارمت گویند و در فارسی، سپندارمد نیز خوانده شدهاست. امشاسپند سپندارمذ، نگهبان و ایزدبانوی زمین سرسبز و نشانی از باروری و زایش است.
در فرهنگ پهلوی سپندرمت یا همان سپندارمذ، نام یکی از امشاسپندان و در عین حال نام پنجمین روز ماه و دوازدهمین ماه سال معرفی شدهاست. وی را همان الهه بسیار قدیمی اسفند دانستهاند و گفتهاند که او را دو امشاسپند دیگر یعنی هورواتات (خرداد) و امرتات (امرداد) همراهی میکنند و این سه گروهی از امشاسپندان را میسازند که قرینهی سه امشاسپند نخستین، یعنی وهمن (وهومن یا همان بهمن)، اشه وهیشته (اردیبهشت) و خشتره وییریه (شهریور) محسوب میشوند.
این فروزه در انسان به گونهی فروتنی و مهر و خدمت به دیگران، نمایان میشود. سپندارمزد در جهان خاکی، نگاهدارندهی زمین و زنان است. زمینی که بیهیچ چشمداشتی هرچه دارد در اختیار جانداران میگذارد و زنانی چون مادر که همچون زمین، مهربان و فروتنند، مهر میورزند بدون این که چشمبه راه پاسخی مهرانگیز باشند.
زن و زمین همسانیهای بسیاری دارند. زن و زمین هر دو نماد باروری و زایش هستند، زندگی از زن و زمین است که جریان دارد.
سرودهی مسعود سعد سلمان، بر پایهی کتاب بندهش
سپندارمزروز خیز ای نگار
سپند آر ما را و جام می آر
می آر از پی آن که بی مینشد
دلی شادمان و تنی شادخوار
سپند آر پی آن که چشم بدان
بگرداند ایزد ازین روزگار
اندرزنامه آذرباد مهراسپندان (موبد موبدان در روزگار شاپور دوم)
ورز زمین کن
اندرزنامه آذرباد مهر اسپندان در سرودهی استاد ملکالشعرای بهار:
به (شهریور) اندر شوی شادخوار/ کنی در (سپندارمز) کشت و کار