باید از دو پلهی سنگی و آجری گذرگاه پایین میرفتی تا به درِ چوبی دو لنگهای برسی که کوبههای آهنیاش دوگانه بود. کوبهی بزرگتر روی یک لنگه و کنار گلمیخِ در جای داشت و صدایش بم و بلند بود. این کوبه را مردان به صدا در میآوردند. کوبهی کوچکتر صدایی زیر و کوتاه داشت. این کوبه را برای زنان ساخته بودند. چرا باید کوبهی درِ ورودی گرمابه دوگانه باشد؟ چارهای جز این نداشتند. باید میدانستند آن که پشت در است، زن است یا مرد؟ چون نیمی از روز، گرمابه برای مردان بود و نیم دیگر روز، برای زنان. «گرمابه صفا» در شهر قزوین، چنین ساز و کاری داشت.
هنگامی که از گرمابه صفا یاد میکنیم باید به چند سده پیش برگردیم؛ به زمان فتحعلی شاه قاجار که ایران و روس گلاویز شده بودند. در آن جنگها، زور روسها چربید و دست روی بسیاری از شهرهای شمال باختری ایران گذاشتند. خاندانهایی بودند که پس از اشغال شدن این بخشهای کشور، دوری از مام میهن را تاب نیاوردند و از شهرهای از دست رفته کوچ کردند و به ایران آمدند. یکی از آن خاندانها، خاندان امینی بود که در همان زمان راهی شهر قزوین شدند و از آنجا که دارایی بسیار داشتند، دست به ساخت سازهها و بناهای بسیاری زدند. یکی از آن بناها گرمابه صفا بود. بانی آن را محمدحسن خان امینی دانستهاند. گفته شده است که مرد وارسته و نیکوکاری بود و خوشنام زیست. او گرمابه صفا را با کمک گرفتن از چیرهدستترین استادان معماری ساخت. اما پس از مرگش، میان میراثبَران او دودستگی افتاد و بر سر بخش کردن ارث و مال، گرمابه بسته شد. تا آنکه سالهای سال پس از آن گرمابه را فروختند. از آن پس گرمابه صفا به کار خود ادامه داد تا همین امروزه روز. بر سردرِ گرمابه، سنگنوشتهای(:کتیبهای) به خط خوش دیده میشود که تاریخ ساخت این سازه را به سال 1295 مهی(:قمری) بازمیگرداند؛ یعنی 9 سال پس از مرگ فتحعلی شاه و در زمان پادشاهی محمدشاه قاجار.
به درون گرمابه صفا که پا میگذاشتند، «استاد حمامی» را میدیدند که پشت دخل چوبی خود نشسته بود و به کسانی که میآمدند خوشآمد میگفت و آنهایی را که میرفتند با گفتن «عافیت باشد» خشنود میکرد. همزمان هم سرگرم پُک زدن به قلیان سرچوبی خود بود. گرمابه صفا چنین استاد حمامیای داشت. سالخوردگان قزوین به یاد دارند که در بخش شمالی سربینهی گرمابه، نیمکتی چوبی گذاشته بودند. روی نیمکت با فرش پوشیده شده بود و استاد حمامی روی آن نشسته بود و پول مشتریان گرمابه را میگرفت و چهبسا با آنها خوشوبش میکرد.
در دو سوی ورودی گرمابه، نقش دو سرباز روی سنگ کنده شده بود. گرمابه دو ورودی داشت که به سربینه میرسید. برای اینکار 17 پله را باید پایین میرفتند تا به راهرویی که مانند دیگر گرمابههای سنتی ایران کج ساخته شده بود، برسند. آن خمیدگی در ساخت راهرو برای آن بود که هوای بیرون و گرد و غبار کوچه و خیابان، به درون سربینه نفوذ نکند. این را هم بگوییم که هنگام گسترش خیابان اصلی کنار گرمابه، بخشی از گرمابه و ورودی آن را ویران کردند. ناچار، ورودی دیگری برای گرمابه صفا ساخته شد.
سربینه کموبیش 200 متر مربع پهنهوری دارد. در میانهی سقف آن گنبدی دیده میشود که 8 ستون سنگی آن را نگهداشتهاند. ستونها از جنس سنگ است. از همه زیباتر، چهار سنگابی است که به شکل کشکول و کاسه، بر روی چهار شیر سنگی در کنار حوض سربینه دیده میشود. سنگاب، ظرفی تراشیده از سنگ بود که درون آن آب میریختند. کف سربینه نیز از سنگ مرمر پوشیده شده است.
در دو بخش از سربینه و روبهروی هم، دو حوض ساخته شده است. مشتریها پس از شستوشوهای آغازین، ساعتی در آنجا مینشستند و سرِ حرف و گفت را با دیگران باز میکردند.
در رختکن گرمابه صفا تاقچههای پُرشماری دیده میشود. در آن تاقچهها هر چیز را که به کار شستوشو بیاید، نگه میداشتند؛ از صابون و لیف گرفته تا کیسه و سنگ پا. هر چند اکنون با بیذوقی بسیار، تیغهای روی این بخش از گرمابه کشیدهاند و دیگر پیدا نیست.
برای رفتن به گرمخانه، باید از راهرویی 4 متری میگذشتند. گرمخانه جای اصلی شستوشو و مشتومال گرفتن بود. گرمخانه را سادهتر از بینه میساختند. خزینه هم از بخشهای اصلی گرمخانه بهشمار میرفت. اما از همه دلانگیزتر و تماشاییتر، حوض هشت گوشهی گرمخانهی گرمابه صفا است که از سنگ مرمر ساختهاند و 80 سانتیمتر ژرفا دارد. حوضِ ستاره مانند، درست در میانهی این بخش از گرمابه دیده میشود.
رفتن به گرمخانه راه و رسمی داشت. مشتریها نخست پای خود را در حوضچهها میشستند و پس از آن پا به درون گرمخانه میگذاشتند. غوطه خوردن در خزینه نیز از کارهایی بود که بیدرنگ انجام میدادند. این کار کمک میکرد که بدن آنها برای کیسه کشیدن و چرکزدایی، نرم و آماده شود.
از ویژگیهای گرمابه صفا، داشتن 5 آبانبار است. دو آبانبار برای شستوشو بود و آبانبارهای دیگر هر کدام کاربردی جداگانه داشت. تا نیمهی دوم دههی چهل خورشیدی که از آن پس آب گرمابه صفا را از شبکهی آبرسانی شهری برآورده (:تامین) کردند، آبانبارها را در فصل بهار از آب آکنده میکردند و از آن بهره میبُردند؛ هرچند کار دشواری بود.
روشنایی گرمابه صفا، مانند دیگر گرمابههای روزگاران پیشین، از نورگیرهای سقف به دست میآمد. این کار، روشی داشت. بدینگونه که در گنبدها حفرههای دایره مانند کوچکی سوراخ میکردند و سپس آن را با شیشههای رنگی میپوشاندند. دور تا دور شیشهها را نیز ملات و ساروج میکشیدند. نور آفتاب از آن روزنههای شیشهای به درون میریخت. اگر هم هوا ابری و گرفته بود، چراغهای زنبورکی یا فانوس روشن میکردند. اما تا آنجا که شدنی بود، از روشن کردن این گونه چراغها پرهیز می شد. چون دود آن را زیانبار میدانستند.
زیرزمین گرمابه صفا نزدیک به 9 متر پایینتر از سطح گرمابه است. خود سازه، زیربنایی نزدیک به 1700 متر مربع دارد. در ساخت آن نیز از مصالح سنتی مانند ساروج، آجر قرمز و سنگ مرمر بهره بُرده شده است.
به هرروی، گرمابهرفتن نزد ایرانیان همراه با آداب و آیینهای بسیاری بوده است. عنصرالمعالی، نویسندهی کتاب «قابوسنامه»، در سدهی ششم مهی به خوانندگان کتابش سفارش میکرد که گرمابه رفتن را از یاد نبرند؛ زیرا «تا حکیمان بناها ساختند، از گرمابه بهتر هیچ بنا نساختند». اما بیدرنگ افزوده است که هر روز گرمابه نروید که مفصلها را نرم میکند. باید هر دو روز یکبار گرمابه رفت «تا تَن را سود دارد». این سخن عنصرالمعالی برای گرمابههای بیرونی بود که مشتریها چند ساعت درون گرمابه میماندند و سرگرم گپوگفت با دور و بریهایشان میشدند و گذر زمان را از یاد میبردند؛ نه برای گرمابههای خانگی امروزی که برای بسیاری «دوش گرفتن» و «گربه شور» کردن است. مگر میشد پا به درون گرمابهای مانند گرمابه صفا گذاشت و تنها به دوش گرفتن بسنده کرد؟ نه؛ آنجا و دیگر گرمابههای سنتی ایران، آن اندازه زیبا و دلپذیر ساخته شده بود که نمیشد دل از آن کند و تند و شتابان بیرون زد.
گرمابه صفای شهر قزوین در میانهی بازارچهای ساخته شده بود که بانی آن بازارچه یکی دیگر از خاندان امینی، به نام محمدرحیم خان بود. از اینرو، گاه گرمابه صفا را به نام «حمام حاج رحیم» نیز مینامیدند.
* با بهرهجویی از مقالهی «ساخت معماری و کارکرد اجتماعی فرهنگی حمام صفا در شهر قزوین» نوشتهی نصراله عسگری (فصلنامه جغرافیا، شماره 42، پاییز 1393) و نیز تارنمای اداره میراث فرهنگی استان قزوین.