ناصرالدینشاه قاجار در یکی از سفرهایش به فرنگ، شهر پاریس را دید و چنان شیفتهی خیابان شانزهلیزهی آن شهر شد که آرزوی ساختن خیابانی مانند آن در پایتختش تهران، لحظهای رهایش نکرد. در بازگشت به تهران، بیدرنگ دستور داد باغی را که «لالهزار» نام داشت، ویران کنند و از آن خیابانی مانند شانزهلیزه بسازند. با آنکه «تولوزان»، پزشک فرانسوی دربار، کوشید تا او را از این کار باز دارد، شاه دست از آرزویش نکشید و باغ را ویران کرد. فرق تولوزانِ دوراندیش و شاه قاجار در این بود که پزشک فرانسوی آیندهی پایتخت و گسترش آن را میدید و میدانست خراب کردن فضای سبز باغ زیانبار است، اما ناصرالدین شاه هوسباز بود و به دنبال خواهشهای دل و خواستههای آنیاش میرفت. آنچه هم ساختند ذرهای مانندگی با شانزهلیزه و گذرگاههای دلباز و گستردهی آن نداشت و لالهزار خیابانی تنگ و باریک از کار درآمد. با این همه، این خیابان پایتخت، بر سر زبانها افتاد و با گذشت زمان، ماجراهای بسیار و رویدادهای ریز و درشت فراوان، دید.
باغ لالهزار بیرون از باروی شهر تهران بود. با دروازهی شمالی ارگ کریمخانی چندان فاصلهای نداشت و از سوی دیگر راه به جنوب باختری باغ نگارستان میبُرد. باغ نگارستان همان است که اکنون در میدان بهارستان دیده میشود و از آن باغ موزهای دیدنی ساختهاند. گستردگی باغ لالهزار از خیابان اکباتان تا چهارراه مخبرالدوله بود.
باغ لالهزار در زمان ناصرالدینشاه نزدیکترین باغ به شهر تهران بود. بهدرستی دانسته نیست که در چه زمانی این باغ را ساخته بودند، اما میدانیم که یکی از گردشگاههای دلخواه فتحعلیشاه قاجار بوده است و آکنده از لالههای خودرو. از همینرو، به نام باغ لالهزار آوازه پیدا کرد و جایی برای برگزاری جشنهای درباری شد. یک نمونهاش، جشن ازدواج ناصرالدین شاه در زمان ولیعهدیاش بود. جشن را در همین باغ برگزار کردند و سپس عروس را بر مَرکب نشاندند و همراه شاهزادگان و خواجگان دربار، به باغ نگارستان بردند. راه دسترسی به باغ لالهزار از دروازه دولت شدنی بود. دور تا دور باغ را هم نردههای چوبی کشیده بودند.
ناصرالدین شاه باغ لالهزار را 90 هزار تومان خرید. سپس دیوار و نردههای باغ را خراب کردند و درختان را بُریدند و زمین را هموار کردند تا شانزه لیزهای ایرانی بسازند! زمینهای باغ نیز به شاهزادگان قاجاری فروخته شد. آنها برای به چنگ آوردن زمینهایی که میدانستند در آینده ارزش بسیاری پیدا خواهد کرد، دستوپا میشکستند. اینکه چه بر سر فضای سبز پایتخت میآمد، چیزی نبود که «خاطرِ خطیرِ همایونی» و برخی شاهزادگان آزمند و طمعکار درباری را آزرده کند.
سرانجام، خیابان لالهزار ساخته شد. اما در روز گشایش آن، که جشن پُرسر و صدایی برپا کرده بودند، ناصرالدینشاه از کاخ گلستانش بیرون نیامد. چون میترسید شلوغی و فراوانی جمعیت، برای او خطر جانی داشته باشد. پس از پایان جشن و نواختن موزیک و هیاهوی بسیار، بیدرنگ در دو سوی خیابان لالهزار درخت کاشتتند و جوی آب را در پای نهالها روان کردند. نه به آن خرابی باغ و نه به این درخت کاشتن!
نخستینهای لالهزار
بسیاری از آنچه با گذشت زمان و سپریشدن سالها در لالهزار ساخته شد، نوآورانه بهشمار میآمد و برای تهرانیها تازگی داشت. یک نمونهاش راهاندازی نخستین واگن اسبی پایتخت بود. واگن اسبی، همانگونه که از نام آن برمیآید، وسیلهای بود که با اسب کشیده میشد و مسافران را جابهجا میکرد. کسی که اسب را به حرکت وامیداشت، «سورچی» نامیده میشد. شاگرد او در انتهای واگن میایستاد و سوار و پیاده شدن مسافران را با فریاد کشیدن به سورچی خبر میداد. نخستین خط واگن تهران در سال 1307 مهی(:قمری)، در زمان ناصرالدینشاه در همین خیابان لالهزار آغاز بهکار کرد.
نخستین باغ وحش تهران نیز در لالهزار برپا شد. به دستور ناصرالدینشاه، در گوشهی خاوری خیابان لالهزار باغوحشی ساختند. افزونبر اینکه شاهزادگان و درباریان برای تماشا و دیدن جانوران به باغوحش میرفتند، در روزهای جشن و سرور نیز گروهی که وابسته به «فوج مخصوص» دربار بود، در همین باغوحش آهنگهای گوناگون مینواخت و بازدیدکنندگان و باشندگان در جشن را سرگرم میکرد. اینکه جانوران ترسخوردهی باغوحش از صدای گوشخراش موزیک سلطنتی که ناهماهنگ و سردرگم مینواختند چه میکشیدند، بماند!
نخستین دستگاه تلگراف پایتخت نیز از کاخ گلستان تا خیابان لالهزار کشیده شد. در آغاز، دستگاه را که «موسیو کرشیش»، یکی از آموزگاران مدرسه دارالفنون، ساخته بود، در همان مدرسه آزمایش کردند و سپس دست بهکار سیمکشی آن از کاخ تا خیابان لالهزار شدند.
نخستین هتل تهران و ایران نیز در خیابان لالهزار ساخته شد. این ساختمان که در سالهای دیگر آوازهی بسیاری یافت، «گراندهتل» نامیده میشد. طراح گراندهتل معماری قفقازی بود و آن را در زمینی به گستردگی 1300 متر مربع، در جنوب خیابان لالهزار برآوردند. گراندهتل در سال 1263 خورشیدی ساخته شد و تا پایان دورهی رضاشاه همچنان رونق داشت، اما در نیمههای پادشاهی پهلوی دوم تعطیل شد. در همین هتل مدرن بود که عارف قزوینی شعر میخواند و کنسرت برگزار میکرد و قمرالملوک وزیری آوازهای هوشرُبایش را اجرا میکرد. گراندهتل جایی برای اجرای نمایشنامههای میرزاده عشقی، شاعر ناکام، هم بود.
نخستین سینمای ایران نیز در لالهزار ساخته شد. درست یک سال پس از امضای فرمان مشروطیت، کسی به نام میرزا ابراهیم که پیشتر عکاسباشی دربار بود، در پشت مغازهاش در خیابان لالهزار، سینمایی با دستگاه پروژکتور کوچکی راه انداخت. سپس نخستین سالن سینمای تهران را در خیابان چراغگاز، که اکنون امیرکبیر نامیده میشود، بنیادگذاری کرد.
لالهزار نخستین خیابان یکطرفهی تهران هم بود. این خیابان به سمت شمال، یکطرفه بود. در زمان رضاشاه، ایستگاه اتوبوسهایی که به سوی شمال شهر میرفتند، در میدان توپخانه بود. آنها از خیابان یکطرفهی لالهزار حرکت میکردند و در بازگشت، از خیابان علاءالدوله (خیابان فردوسی کنونی) روبه پایین میآمدند. خیابان علاءالدوله دومین خیابان یکطرفهی پایتخت شمرده میشد.
این را نیز بگوییم که نخستین تندیس(:مجسمه) ایران در لالهزار کار گذاشته شد. در سال 1299 مهی، «کنت دمونته فُرت» اتریشی، رییس نظمیه یا شهربانی تهران، ساخت تندیسی از ناصرالدینشاه را سفارش داد و آنرا در آغاز خیابان لالهزار گذاشت. اما ناصرالدینشاه این کار او را نپسندید و دستور داد تندیس را بردارند و به جایش گلدان بگذارند. این دستور شاه از فروتنی نبود، میترسید نصب تندیس که در باور شماری از دینمداران کاری ناروا بود، دردسر درست کند.
لالهزار گردشگاه تهرانیها
خیابان لالهزار در زمان احمدشاه قاجار و سالهای پس از آن، گردشگاه دلخواه تهرانیها بود. زن و مرد در این خیابان راه میافتادند و از مغازههای فراوان آن خرید میکردند. کار بهجایی رسید که در همان زمان خیابان را دو بخشی کردند. در یک طرف تنها زنان حق رفتوآمد داشتند و در طرف دیگر مردان! بخش خاوری خیابان که مغازههای رنگارنگتری داشت، ویژهی زنان شد. آژانهای نظمیه سفتوسخت مراقب بودند که زنها و مردها راه خود را تغییر ندهند و کنار هم حرکت نکنند! سرانجام، در زمان پادشاهی رضاشاه، این کار ناپسند، کنار گذاشته شد.
خیابان لالهزار در سال 1310 خورشیدی، آسفالت شد. پس از کودتای 28 امرداد، نیز جایی برای گشایش تیاترها، رستورانها، کافهها، سینماها و فروشگاههای بسیار بود و آوازهی بیشتری یافت و گردشگاهی دلپسندتر شد. اما پیش از آن، خیابان لالهزار را با چراغهای گاز روشن میکردند و بدینگونه در سالهای پایانی پادشاهی قاجاریه، لالهزار جای گردش پسینگاه و شبانهی تهرانیها شده بود.
لالهزار از همان زمانی که ساخته شد، جایی برای ثروتمندان و درباریان بود. آنها خانههای شیروانیدار خود را که در آن زمان تازگی داشت، در این خیابان، بهویژه در بخش باختری آن میساختند. سفیران و بیگانگانی هم که به تهران میآمدند، بیشتر در لالهزار زندگی میکردند.
در لالهزار نشانههای تاریخی بسیار بود. هر چند اکنون زیر انبوهی از ساختوسازهای تازه و بیقواره، آن نشانهها از میان رفتهاند. یک نمونهی آن در گوشهی جنوب خاوری لالهزار دیده میشد. در دورهی احمدشاه قاجار، در لالهزار مغازهای به نام «هلندیها» وجود داشت که اشیا فرنگی و لوکس میفروخت. در پشت این مغازه باغچهای بود که از آن نمایشگاه وسایل نقلیه درست کرده بودند. این مغازه را باید نخستین نمایشگاه خودرو ایران دانست.
«کتابفروشی طهران» در خیابان لالهزار، در روزگار رضاشاه، پاتوق و جای رفتوآمد آزادیخواهان و کتابخوانان بود. در همان زمان در خیابان لالهزار، شاعری پُرآوازه به نام «کمالی اصفهانی»، که اکنون نام و شعرهایش کموبیش فراموش شده است اما در زمان خود شناخته شده بود، دکان کوچکی داشت و در آن چایفروشی میکرد. شاعران و نویسندگان بسیاری به مغازهی او رفتوآمد میکردند. یکی از آنها سعید نفیسی، استاد نامدار و یگانه، بود.
لالهزار کنونی
اکنون خیابان لالهزار، با کولهباری از تاریخ، زیر بار ساختوسازهایی که جای خانههای کهن را گرفتهاند و پاساژهایی که مانند قارچ سر برآوردهاند، به مرز خفگی رسیده است و هوای آن یکی از آلودهترین خیابانها و محلههای تهران را پدید آورده است. لالهزار که قرار بود شانزهلیزهی تهران باشد، اکنون بازار بورس الکتریکی فروشها شده است. نه از خانههای تاریخیاش نام و نشان چندانی هست و نه از یادگارهایی که بخشی از تاریخ و هویت شهر تهران بود. این سرنوشت، تنها گریبان لالهزار را نگرفته است. بسیاری از خیابانهای تاریخی و دیرینهی تهران نیز دگرگون شدهاند و رنگ دیگر گرفتهاند. کاش دگرگونیها که ناگزیر و بر اثر گذر زمان پدید میآیند، به ویرانی و از میانرفتن بافت کهن تهران و سازههای تاریخی آن نمیانجامید.
* با بهرهجویی از جستارهای: «لالهزار عرصهی تفرج، از باغ تا خیابان» نوشتهی دکتر محسن حبیبی و دکتر زهار اهری (نشریهی هنرهای زیبا، شماره 34، تابستان 1387)، «غرب خیابان لالهزار» نوشتهی عبدالله انوار، در کتاب «طهران قدیم» (1388)، «ظهور لالهزار در تهران» نوشتهی مصطفا راستدوست (مجله آریانا گردشگری، شماره 26)؛ و نیز گزارش خبرگزاری ایسنا.
فرتور از همایون مهرزاد است.
2393