روزهای پایانی نخستین ماه فصل زمستان که از راه میرسد، نگارنده را همواره به یاد یک فرد که نه، نامی همتای ایران میاَندازد. یاد بانو هما اَرژَنگی، چکامهسُرای ملی و میهنی که یک روز مانده به پایان دیماه، دیده به جهان ایرانی گشود.
به گزارش اَمرداد، سخن گفتن و نگاشتن دربارهی بانویی که همواره عاشقانه و عارفانه زیسته و همهی زندگانی پُربارش را بر سر نام و جایگاه و راه ایران گذاشته و در پهنهی ادب پارسی خوش درخشیده، بسیار سخت و دشوار است و کار هرکسی نیست و باید کارشناسان اَمر در این زمینه، خامه (:قلم) را به نگارش درآورند. از همینروی، بیگمان این یادداشت کوتاه و نوشتار دارای کاستیهایی خواهد بود. اما آنچه که نگارنده را برآن داشت تا یادداشتی را بنویسد، نخست برای اَدای دِین و سپاسداری (:قدردانی) از بانوی میهنی سُرای ایرانی بود و دو دیگر یادکردی در زادروز این بانوی میهنپرست با نگاهی ساده است. چهبَسا که این کوچکترین کار و یک خویشکاری (:وظیفه) بر دوش ما بوده که تا کنون به آن کمتر پرداختهایم. همچنین شوربختانه تا کنون، آنگونه که شایسته و بایستهی نام بلند این بانوی چکامهسُرا بوده در خبرگزاریها و روزنامهها و هفتهنامه و ماهنامههای ادبی، فرهنگی و تاریخی به وی پرداخته نشده و هنوز در میان نسل جوان در درون کشور کمابیش ناشناخته مانده است. هرچند که، همهی افراد دلبسته و شیفتهی فرهنگ و تاریخ ایرانی در سراسر کشور و حتا برون از مرزهای ایران با آثار ارزشمند وی آشنا هستند. با این پیش گفتار به سراغ زندگی نامه و آثار ماندگار و جاویدان بانو هما اَرژنگی میرویم. تا چه در نظرها اُفتد …
زندگینامهی بانو اَرژَنگی
بانو هما اَرژَنگی، فرزند استاد رسام اَرژنگی (نگارگر پرآوازه) و بانو توران است که در تهران و در خانوادهای هنرمند دیده به جهان گشود. پدر و مادرش هر دو زادهی شهرستان تبریز بوده و همهی نیاکانش در گاهوارهی آزادگان، سرزمین آذرآبادگان ریشه دارند و نیای بزرگشان «میرَک» نقاش چیرهدست دورهی صفوی بوده است. بانو اَرژنگی، زادهی 29 دیماه 1322 خورشیدی در تهران است. تحصیلات خود را در مدرسههای سعدی و اَسدی دنبال کرده و دانشآموختهی رشتهی ادبیات اِنگلیسی در دانشگاه تهران است. وی پس از پایان تحصیلات دانشگاهی به خدمت آموزش و پرورش درآمده و در درازای (:طول) سالها به پرورش و آموزش فرزندان این مرز و بوم پرداخته و سرانجام بازنشسته شد.
وی که عاشقانه و عارفانه، در جستوجوی گوهر حقیقت و حکمت هستی است، چکیدهی بینش و دانش چندین دههی خویش را، در سرودههایی نغز و اَرزنده به خواننده پیشکش میکند. چکامههای او، لبریز از نور و روشنی و امید و همچون جویباری روان و نرم و پویان است. نشان عرفان درخشان خاور زمین، و عشق به آب و خاک و امید رهایی انسان از تاریکنای نادانی و پندار و گمان، و آرزوی شناختی (:معرفت) جهان گستر، در کلام نرم و آهنگینَش احساس میشود.
بانو اَرژنگی که در خانوداهای میهنپرست و باورمند به ارزشهای اخلاقی و انسانی پاگرفته، سرودهها و نوشتههایش نیز همواره در زمینهی فرهنگ و تاریخ بالَنده و غرورآمیز ایران زمین و پهنهی عرفان است. وی در زمینهی عرفان به مولوی بلخی و شمس تبریزی سرسپُردگی (:ارادت) ویژهای دارد و بسیاری از سرودههای عرفانی او در قالب مثنوی و با پیروی از این عارفان، پدید آمدهاند.
برخی از آثار چاپ شدهی هما اَرژنگی
نخستین دفتر سرودههای بانو اَرژنگی با عنوان “پرواز عاشقان” در سال 1373 خورشیدی و دومین آن با نام ” گل هزار پر” در سال 1379 خورشیدی، انتشارات المعی: زرگنده عطاری مقدم به چاپ رسیده است. همچنین دفتر ارزشمند “راز پرواز” در سال 1385 خورشیدی در انتشارت سمرقند و ” پیکرتراش ” در سال 1393 خورشیدی، انتشارات سمرقند به زیور چاپ آراسته شده است. از وی چندین کتاب نیز، در زمینهی برگردان (:ترجمه) وجود دارد که برخی از آنها را میتوان بدینگونه نام برد:
1 – تفسیر آواهای شاهانه ساراها – نوشتهی اُوشو – 1383 خورشیدی در دو پوشینه (:جلد)
2 – جریان بخشندهی دارما – نوشتهی اس. ان گویانکا – 1384 خورشیدی
3 – سپاه گمشده کمبوجیه – اثر پل ساسمن – 1384 خورشیدی
همچنین پنج دیسک فشرده (:سی دی) به گونهی شنیداری در یک مجموعه (آلبوم) از سرودههای وی تا کنون تولید و پخش شده است. از سویی، نماهنگهای فراوانی در ستایش ایران و نامآوران و بزرگان ایرانی با هزینهی شخصی و هنرنمایی و طراحی دختر ارجمندشان بانو نگین، بر روی شبکههای اجتماعی و فضای اینترنت موجود است.
هما اَرژنگی، میهنیسُرایی جاویدان
اما آنچه بانو اَرژنگی را نسبت به دیگر چکامهسُرایان معاصر جدا و ویژه کرده است، آفرینش سرودههایی دربارهی تاریخ و فرهنگ ایران و نامآوران و بزرگان این سرزمین اَهورایی و همراهی و همدردی با دلنگرانیها و درد فرهنگی جامعه و با مردم بودن بهویژه در میان نسل جوان است. وی در بیشتر هَمایشها و نشستهای فرهنگی دربارهی ایران و در اَنجمنهای فرهنگی، موسسه و نهادهای فرهنگی و غیره، باشَندگی (:حضور) پررنگی دارد و به هنرنمایی میپردازد. همچنین آوای گرم، آهنگین، مخملین و جادویی بانو اَرژنگی با خوانش بسیار زیبای سرودهها و بیان واژگان، از دیگر ویژگیهای وی است که یکی از جنبههای مهم هنری او در پهنهی ادبی به شمار میآید که وی را از دیگران جدا میسازد. ذهن و حافظهی توانا و نیرومند بانو اَرژنگی در زمینهی از بَرکردن (:حفظ) سرودههای بسیار بلند خود از دیگر ویژگیهای او به شمار میآید. منش، مَرام و معرفت و مهربانی و سادگی بانو اَرژنگی نیز، ستودنی و بیهمتا است و همهی اینها سبب شده تا جایگاهی ویژه در میان دوستان و آشنایان و حتا نسل جوانی که او را کمتر میشناسد، داشته باشد.
در دنبالهی نوشتار نگاهی کوتاه به برخی از چکامههای بانو اَرژنگی از دفتر «راز پرواز» میاَندازیم.
تو ای ایران،
بهشتِ راستینِ من،
پناهِ آخرینِ من،
سرای واپسینِ من،
اَلا ای مهربان مادر
دِلیریها تو را زیبد
تو ای گنجینهی گوهر … (آریو بَرزَن)
و در سرودهی (بابک، شیرِ کوه بَذ)
این فروغِ بیزوالِ جاودانِ من،
قبلهگاه و جانپناهِ نیکم این وطن،
این همیشه سبز – این همیشه پاک،
این همیشه روشن و بلند و تابناک،
این زلالِ تا همیشه جاریِ زمان،
این طلوعِ بیغروب و مهرِ بی کران،…
و در چکامهی (با من از ایران بگو)
ای نسیمِ گلفشان کز ناکجا و بینشان
نرمنرمک میخزی از هرشکاف و روزنی
با من از شوقِ رهایی، از سبکبالان بگو
از حریمِ عشقبازان، با من از ایران بگو،
با من از جمشید از زرتشت از فر کیان
از سرودِ «گاتها» از روزگارِ باستان…
همانگونه که دیده میشود، بخشی از سرودههای استاد هما اَرژنگی با چنین ژرفا و دلاَنگیزی دربارهی ایران و رویدادهای وابسته به ایران است. چه او، بهراستی دلبستهی این خاک بوده و هر آنچه که به ایران وابسته است، با جان و دل او پیوند دارد و سرودههایش برخاسته از همین دلبستگی و پیوند است.
دیگر سرودههای وی در بردارندهی اَندیشه و سُهش (:احساس) ویژهای است. در بخش گستردهای از این سرودهها، بانو اَرژنگی نگاهی ژرف به عرفان و آگاهی دارد و این نشان از بینش او به مکتبهای مینُوی (:معنوی) گوناگون به ویژه عرفان مولوی و شمس است.
من خموشم، جوششم از جوشِ اوست
سُکر شعرم از شرابِ نوشِ اوست…
من نهالِ خُرد و بیبار و برم
نی درخت سبز و سایهگسترم
لیکن آن خورشید ظلمت سوزِ جان
میدمد گاهی به شامِ بیدلان… (در مقام عشق)
بانو اَرژنگی در بیان احساس، بس توانمند است و از بُن هر اَندیشه، رازی بزرگ را آشکار میسازد. (یادداشت دکتر حسین وحیدی بر دفتر ” راز پرواز ” تهران پاییز 1384 خورشیدی).
آشنایی نگارنده با بانو اَرژنگی
اما نگارنده از اوایل دههی 80 خورشیدی با سرودههای بانو هما اَرژنگی آشنا شده، ولی برای نخستینبار در همایشی فرهنگی در سال 1386 خورشیدی در تهران، وی را از نزدیک دیده و آشنا شدم. در همان همایش که در آذرماه از سوی دکتر هوشنگ طالع برگزار شده بود به همراه زندهیاد بانو فرانک دوانلو (شاهنامهپژوه) به آنجا رفته بودیم که بانو اَرژنگی چکامهی «آتورپاتکان، آذربایجان) خود را خواند و بسیار به دل نشست. اما نخستین دیدار کامل و رسمی و از نزدیک نگارنده با این بانوی میهنیسُرای ایران دوست چند سال پس از آن و در 20 آبان ماه 1389 خورشیدی و در خانهی وی رُخ داد و هنوز آن نخستین دیدار را به یاد دارم که در دفتر خاطرههایم نیز، بخشی از سرودهی «ای ایران» خویش را به یادگار نگاشت. پس از این دیدار بود که نگارنده هرگاه به تهران میآمد به دیدار بانو اَرژنگی رفته و از گفتوگو و همنشینی با وی لذت برده است. همچنین این چکامهسرای ملی و میهنی در دو سفر جداگانه به شهر راز، شیراز آمده و با یک دیگر به دیدن یادگارهای تاریخی و فرهنگی سرزمین پارس و شیراز رفتهایم. در همین رفتوآمدهای پِیاپی بود که پیوند نگارنده با استاد اَرژنگی ژرفتر شده و رنگی دیگری به خود گرفت و فراتر از دوستی و مسایلی در زمینهی تاریخ و فرهنگ ایرانی شد. زیرا برای نگارنده، بانو اَرژنگی مادر دوم شد. مادر فرهنگی، مادر آرزوهای ایرانی من و هر آنچه که من در عشق به میهن میجُستم را در درون این بانوی عاشق و وارسته یافته و دیدم و بسیار خُرسندم از این آشنایی و پیوند ژرف و برایم بسیار آموزنده بوده است و همواره مهر بیکرانش در دل و جان من روان بوده و است. هرچند که، استاد اَرژنگی نیز پیوندی ژرف با نگارنده گرفته و در همین زمان شاید کوتاه ده سال، مرا همانند فرزند خود میپندارد و اگر گزافهگویی نباشد و به باور خودشان، نگارنده را فرزند صدا میکند و کمابیش همهی دوستان و فرهنگیان و فرهیختگان از پیوند استوار و محکم ما آگاهی دارند. چهبسا که این هنر بانو اَرژنگی و مهربانی و منش ایرانی او بوده، که نگارنده را به سوی خویش کشانده است.
سخن را کوتاه کرده و برای بانو هما اَرژنگی در زادروزشان آرزوی تندرستی، شادکامی، آرامش، دیر زیوی و بهروزی و سربلندی را خواهانیم. ایدون باد، ایدون ترج بادا …
ایران، نفسِ پر شرر زندهدلان است
چون روح، روان در تن این کهنه جهان است
تا بر سرِ او سایه زند فرهِ یزدان
بی هیچ گمان، زندهی جاویدِ زمان است
زنهار، به پندار عبث گربه مخوانش
کاین بومِ گرانسنگ همان شیر ژیان است ( هما اَرژنگی
3 پاسخ
درود بیکران بر بانوی گرانقدر ایران ،استاد هما ارژنگی،سلامتی وشادیتان آرزوی ماست.
تولدتان مبارک وفرخنده، به امیدجشن صدسالگیتان درجزیره صلح ودوستی خلیج فارس
به همراه همه یاوران ایران بخصوص امردادیان!
درود بر شیرزنان ایران زمین
افتخار آشنایی باهاشون رو داشتم و حیف که مدتیست از ایشان دور افتادم ، کاش میتونستم حداقل در شبکه های اجتماعی پیداشون کنم