زمانی که تهرانیها از هِلک و هِلک درشکههای مسافرکش و صدای یکنواخت چرخهایشان روی سنگفرشهای شهر، خسته شده بودند و تک و توک خودروهایی را میدیدند که مسافران را از شمیران به تهران میآورند و میبرند، قرعهی شکلدادن تاکسیرانی تهران به نام اشرفالملوک فخرالدوله، شاهدختی قاجاری، خورد تا موسسهای نوین را بنیان بگذارد و کار جابهجایی مسافران درون شهری را سامان بدهد.
درشکههای مسافرکش تهران سخت جان بودند و نمیخواستند برای خودروهایی که سروکلهشان در خیابانهای تهران پیدا شده بود، جا خالی کنند. درشکهچیها هم با اخم و تَخم به رانندهها نگاه میکردند و خطر از دست دادن شغل درشکهچیگری را بو میکشیدند. اما تا کی میشد دل به همان درشکههایی خوش کرد که کُند و پُر از تکانههای آزاردهنده بودند؟ پس شگفت نبود که درشکهچیها در جنگ با خودروهای آهنی و پُرسرعت شکست خوردند و بی سر و صدا جای خود را به آنها دادند. زمانه نو شده بود و چارهای جز نوگرایی نبود.
با اینهمه، هنوز شغلی به نام کرایهکشی با خودرو، در تهران جا نیفتاده بود. تا سال 1325 خورشیدی یا اعیان و اشراف از خودروهای شخصی و رانندهی آن استفاده میکردند، یا شمار اندکی از اتومبیلداران بودند که مسافران را از تهران به بخشهای پیرامونش، مانند تجریش و آن دور و حوالی میبردند. خیابانهای تهران خلوت بود و گذر خودروها کمتر به چشم میآمد.
در همان زمانها گاهی در روزنامهها میشد به آگهیای برخورد که رانندهای برای به مقصد رساندن مسافران، شماره تلفنی را تبلیغ کرده بود. چیزی مانند این آگهی: «اتومبیل اینجانب همه روزه ساعت هفت و نیم صبح از میدان تجریش به تهران و ساعت هفت بعد از ظهر از خیابان باب همایون به شمیران حرکت میکند، قبول مسافر نموده». این آگهی در 10 شهریور سال 1317 در روزنامهی اطلاعات چاپ شده است. چنین خودروهایی به نام کرایهکش شناخته میشدند.
کرایهکشها مسافران خود را جلوی هتلهای اندکشمار تهران مییافتند، یا در جلوی سینماها و تماشاخانهها. آنها چشم میگرداندند و مردان و زنان شیکپوشی را جستوجو میکردند که سوار شدن به درشکه را درخور اشرافیگری و نوگرایی خود نمیدانستند و در جستوجوی خودرویی بودند که آنها را به مقصد برساند. رانندههای کرایهکش جلوی پای آنها میایستادند، به چابکی از خودرو پایین میآمدند و درِ عقب خودرو را باز میکردند و با کرنشی آشکار، راه را میگشودند تا مسافر شیکپوش در صندلی عقب خودرو جا بگیرد. هرگز هم در میان راه مسافر دیگری سوار نمیکردند. هزینه ی سوار شدن به این خودروها تنها 5 قران بود! این کار خیلی زود در تهران خواهندگانی پیدا کرد و شمار کرایهکشها روبه فزونی گذاشت.
بانوفخرالدوله و بنیانگذاری موسسهی تاکسیرانی
نمیدانیم از کجا به ذهن بانو فخرالدولهی قاجاری رسید که موسسهای برای جابهجایی مسافران درون شهری راهاندازی کند. تاریخ، او را به نیکوکاری و کارآفرینی میشناسد. فخرالدوله زنی شایسته بود. دختر مظفرالدینشاه قاجار بود و عروس میرزا علیخان امینالدوله، صدراعظم نواندیش مظفرالدینشاه. چهارده ساله بود که به عقد محسنخان امینالدوله، پسر علیخان امینالدوله درآمد. هر اندازه که فخرالدوله کاردان و باتدبیر بود، محسنخان دست و پاچلفتی و بیعرضه بود! فخرالدوله دارایی فراوان داشت اما مالاندوز نبود و از اندوختههایش برای کمک به دیگران بهره میبُرد. فخرالدوله سرانجام در سال 1334 خورشیدی، در سن 73 سالگی چشم از جهان فروبست.
فخرالدوله در سال 1326 یکصد دستگاه خودرو خریداری کرد و آنها را در اختیار رانندههایی گذاشت که تعهد از آنها گرفته شده بود که با مسافران خوش برخورد و مودب باشند. بیشتر رانندهها نیز از میان جوانان نوداماد یا مردان عیالواری برگزیده شده بودند که در جستوجوی شغلی آبرومند بودند. درشکهچیهایی هم که کوتاه میآمدند و دست از درشکههای از مُد افتادهی خود میکشیدند و رانندگی میآموختند، خودرویی برای مسافرکشی در موسسهی او، در اختیارشان گذاشته میشد و آنها نیز به جرگهی رانندههای تاکسی میپیوستند. بدینگونه راه و رسم تاکسیرانی در پایتخت رواج گرفت. اینهمه، از نوگرایی فخرالدوله بود. یک سال پس از آن به شمار تاکسیهای موسسهی او افزوده شد. خودروهای تاکسیرانی او مدل «ب.ب. فورد» آمریکایی بودند.
چیزی زمان نبُرد که شماری از ثروتمندان نیز خودروهایی خریداری کردند و با سپردن آنها به رانندهها، کار تاکسیرانی را در پایتخت رونق بیشتری دادند. آنها از هر یک تومان درآمد تاکسی، چهار قران آن را به راننده میدادند. بدینگونه شمار تاکسیهای تهران فراوان شد و در نیمهی نخست دههی سی خورشیدی به چهار هزار دستگاه رسید. در نیمهی دوم آن دهه نیز شمار تاکسیهای پایتخت سر به هفت هزار دستگاه میزد.
در آن سالها رانندگان تاکسی هنگام رانندگی و مسافرکشی باید کت و شلواری میپوشیدند که به آن لباس فُرم میگفتند؛ نشانهای را که شناسای آنها و وابستگیشان به موسسهی تاکسیرانی بود بر سینه میزدند و با مسافران در نهایت ادب و احترام برخورد میکردند. سرپیچی از این مقررات جریمه داشت و کار آنها را به دادگاه میکشاند و به تاوان آن باید یک روز را در زندان به سر میبُردند.
در همان سالهای رونق گرفتن کار و بار تاکسیرانی، شهربانی کل کشور بخشنامهای نوشت و رانندگان تاکسی را پایبند به انجام آن کرد. برخی از بندهای آن بخشنامه چنین بود: خودروها باید نو باشند؛ رانندهها بیش از سه مسافر سوار نکنند؛ حق کار کردن در حومهی شهر را ندارند؛ سرعت آنها بیش از 30 کیلومتر نباشد؛ اگر به مسافران بیاحترامی کنند جریمه و از کار برکنار میشوند؛ باید لباسهای هم شکل بپوشند و هر ماه به بیمارستان شهربانی بروند و برگهی تندرستی دریافت کنند.
خودروهای آن زمانِ تاکسیرانی تهران مدلهای فورد، فیات، شورلت، اُپل، بنزهای مدل 190 و مانند اینها بودند. هر رانندهای می توانست با گرفتن پروانه از شهربانی، خودروی خود را تبدیل به تاکسی کند. اما مدل خودروهای موسسههای تاکسیرانی یکسان بود. همگی هم سپرهای سفیدرنگ داشتند و روی بدنهی خودرو نام موسسه نوشته شده بود. سپستر، از سال 1347 به اینسو، خودرو پیکان نیز به تاکسیهای تهران افزوده شد.
نخستین تاکسیهای تلفنی، همان که اکنون به آنها آژانس میگوییم، در تاریخ 12 مهرماه 1348 آغاز به کار کردند. این شیوه از جابهجایی مسافر، کاری نوپدید بود و با استقبال فراوان تهرانیها روبهرو شد.
تاکسی واژهای فرانسوی است. در آن سالهایی که کار تاکسیرانی آغاز شد کسی از دولتیان و فرهنگستانیها به فکر نیفتاد برابرنهادی فارسی برای این واژهی بیگانه بیابد و واژهی تاکسی همچنان در زبان ما به کار میرود. در ادبیات مردم نیز تاکسیها جایی یافتند و بهانهای برای متلکها و لیچارگوییها شدند. تهرانیهای قدیم به یاد دارند که وِرد زبان لاتهای تهران چنین چیزی بود: «یه چَک بهت میزنم که به گربه بگی: تاکسی نیگر دار»!! یا این شعری مردمی (عامیانه) که عباس حسینی در کتاب خواندنی خود، «تاریخچهی اتومبیل در ایران» آورده است و نشان از دشمنی رانندههای تاکسی با درشکهچیهای آن زمان داشت:
«درشکهچی پیش نیا
چرختو من میشکنم
تو از چرم و پارچهای
من از جنس آهنم
شوفرِ تاکسی منم، با سورچیها دشمنم
همین روزا توی شهر
تاکسی فراوون میشه
درشکهچی دَر برو
نرخ تو ارزون میشه
شوفرِ تاکسی منم، با سورچیها دشمنم …».
*با بهرهجویی از کتاب «تاریخچهی اتومبیل در ایران» نوشتهی عباس حسینی (نشر نامک، 1390) دربارهی موسسهی تاکسیرانی فخرالدوله و چگونگی تاکسیرانی در تهران قدیم؛ و نیز تارنمای «تاریخ ما». آگهی روزنامهی اطلاعات برگرفته از این تارنماست.