حقیقت آن است که زندگی زنان درباری، پیوند و همانندیی با گذران روزگار زنان زحمتکش و رنجبر ایران نداشت. آنها در حرمسراهای بیروح و بستهی خود به هر بازی و سرگرمیای چنگ میزدند تا از کسالت روزمرگی و بیهودگیهای پایانناپذیر رهایی پیدا کنند. نه میتوانستند چندان از کاخ بیرون بروند و نه با هر کسی نشست و برخاست کنند. همین بود که با کوچکترین دگرگونیای، شادی کودکانهای مییافتند و خود را سرگرم میکردند، اما به یک باره در توفانی از چشم و همچشمیها و کینهتوزی دیگران گرفتار میشدند و دردسرها میکشیدند و خود نیز سبب رنج و آزار دیگران میشدند. نمونهای از آن کشمکشها و ماجراها زمانی پیش آمد که گلهای کاغذی فرنگی به دربار قاجار رسید و پای بانویی فرانسوی میان زنان حرامسرای شاه باز شد؛ بانویی که تا پایان زندگی در ایران ماند. او را «مادام فرانسوی» مینامیدند و گاهی نیز «مادام عباس» و زمانی نیز «طوطی خانوم»!
داستان مادام فرانسوی و آمدنش به ایران با بغل بغل گلهای کاغذی، از آنجا آغاز شد که بازرگانی فرنگی چندین دسته گل کاغذی و پارچهای به دربار قاجار فرستاد تا زنان حرمسرا ببینند و اگر پسندیدند به هر اندازه خواستند سفارش خرید بدهند. بانوان حرمسرای محمدشاه خیلی زود دلباختهی گلهایی شدند که تا آن روز نمونه و مانندش را ندیده بودند. از اینرو، همهی گلها را یکجا خریدند. آنها بهانهی تازهای برای سرگرمیهای خود یافته بودند و نمیخواستند به این زودی دست از این سرگرمی هیجانآور بردارند.
پیداست که شمار گلهای کاغذی آن اندازه نبود که به همهی زنان حرمسرا برسد. در نتیجه آنهایی که دستشان از گلهای کاغذی کوتاه مانده بود، قهر کردند و گوشهای گرفتند و اَخموتَخمشان را سر محمدشاه خالی کردند. شاه که رنجور بود و سال تا سال هم دل و دماغ حسابی نداشت، تحمل آن اداها و قهر و آشتیها را نیاورد و برای آرام کردن همسرانش، به چارهاندیشی افتاد، تا شاید از این دردسر تازه رهایی پیدا کند.
شاه و درباریان عقلشان را روی هم ریختند و به این نتیجه رسیدند که تنها چارهی کار این است که کسی را که با کارهای هنری آشناست، به فرنگ بفرستند تا شیوهی درست کردن گلهای مصنوعی را یاد بگیرد و به ایران برگردد و هر اندازه که زنان دربار میخواهند، از آن گلها بسازد.
تنها راهی هم که میشد زنان حرمسرا را آرام کرد، همان بود. اما چه کسی را باید میفرستادند؟ قرعهی فال به نام جوان نقاش و هنرمندی افتاد که او را «عباس شیرازی» مینامیدند و با کار طراحی آشنایی داشت. درباریان به محمدشاه گفتند: چه کسی بهتر از عباس شیرازی؟ هنرمند قابلی است و گلهای کاغذی که هیچ، از پس هر هنر دیگری برمیآید. شاه هم که حوصلهاش از غُر زدنهای زنان حرمسرا سر رفته بود، از خدا خواسته قبول کرد و بدینگونه عباسخان را راهی فرنگ کردند و او برای یاد گرفتن شیوهی ساخت گلهای کاغذی و آوردن این هنر تازه به ایران، راهی پاریس شد. اینکه در آن سالها که کشور دچار سختیها و نابسامانیهای بسیار بود، گل کاغذی چه دردی از دردهای مردم و کشور را درمان میکرد؟ پرسشی است که پاسخش آشکار است: هیچ!
اما عباس شیرازی آناندازه هم که درباریان گوش شاه را از هنرهایش پُر کرده بودند و با آبوتاب از شایستگی او دَم زده بودند، استعداد درخشانی نداشت و هر اندازه دست و پا زد هنر گلسازی را یاد نگرفت که نگرفت! ناچار، از سر درماندگی نامهای به دربار قاجار نوشت و گفت: اگر صد سال هم در پاریس بمانم، گلسازی را یاد نمیگیرم! دربار قاجار به آن نامهی ناامید کنندهی عباسخان پاسخ تندی نوشت؛ به این مضمون که: بیخود کردی یاد نمیگیری! این همه خرج و مخارج کردهایم و تو را به پاریس فرستادهایم که این را برای ما بنویسی؟ جواب بانوان حرمسرا را چه بدهیم؟ یاد گرفتی، گرفتی، نگرفتی ما میدانیم و تو!
محمدشاه هم که از دست زنان حرمسرا کلافه شده بود، هر روز ازصدراعظماش میپرسید: پس این عباس گور به گور شده چه شد؟ کی برمیگردد؟ صدراعظم هم ناچار به دروغ میگفت: سرگرم یاد گرفتن و هنرآموزی است و همین روزهاست که برگردد. نامهنگاریها ادامه یافت تا آنکه عباسخان شیرازی با دختری فرانسوی آشنا شد که هنرهای بسیاری داشت و در گلسازی هم سرآمد دیگران بود. از همه مهمتر آن که با حرفهایی که از عباس شیرازی شنیده بود، آرزوی آمدن به ایران را داشت.
ماجرا را برای محمدشاه گفتند و او اجازه داد که دختر فرانسوی راهی دربار قاجار شود. بدینگونه دختر فرنگی، که ایرانیها سپستر او را «مادام عباس» نامیدند و چندی پس از آن از بس شیرین زبان بود و از هر دری سخن میگفت و دل از زنان دربار میبُرد، او را «طوطی خانوم» نام دادند، راهی کشور ما شد. مادام، به همراه عباسخان، از پاریس با ترن به مارسی رفت و با کشتی خود را به بوشهر رساند و سوار بر کجاوه به تهران و دربار قاجاری آمد.
هنرهای بسیار طوطی خانم
طوطی خانم تنها گلسازی نمیدانست. او آراسته به هنرهای بسیاری بود. پیانو میزد، با صدای خوش آواز میخواند، رقصیدن با دامنهای کوتاه چین دار را به زنان درباری یاد میداد، آرایشگری میکرد، گلساز چیرهدستی بود، در قلابدوزی همتا نداشت، آشپزی را تمام و کمال بلد بود و زمانی نیز مترجمی دربار قاجار، در زمان ناصرالدینشاه را انجام میداد. از همه مهمتر آنکه چنان استعدادی داشت که در همان پاریس زبان فارسی را بسیار خوب یاد گرفت و بیلکنت به فارسی سخن میگفت؛ حتا کنایهها و زبانزدهای فارسی را هم میدانست و به موقع و درست بهکار میبُرد.
پیداست بانویی که به آن همه هنر آراسته بود، راهی برای نزدیکی به زنان نامدار قاجاری مییافت. همینگونه هم شد و مادام طوطی خانم خیلی زود از نزدیکترین دوستان و همنشینان «مهد علیا»، همسر محمدشاه و مادر ناصرالدین میرزا (ناصرالدین شاه) بهشمار آمد. این دوستی به رازداری هم کشید و مهد علیا و مادام طوطی چیزی را از هم پنهان نمیکردند. در ماجراهای سیاسی هم مادام طوطی رازدار مهد علیا بود. حقوقی که به این بانوی فرانسوی میدادند، ماهی 200 تومان بود. در آن زمان 200 تومان پول دندانگیری بود. این را هم بگوییم که مادام فرانسوی در همان پاریس به همسری عباس شیرازی درآمد و 10 سال با او زندگی کرد تا آنکه عباس درگذشت. مادام که در این زمان 40 ساله بود، در دربار زندگی میکرد. هشتاد سال نیز عمر کرد تا آنکه سرانجام در زمستان 1295 مهی(:قمری) در تهران درگذشت و او را در همین شهر به خاک سپردند.
حقیقت آن است که زنان حرمسرا پیش از آنکه بخواهند گلسازی و گلبافی را بیاموزند، به دنبال سرگرمی بودند. آنها این هنر و هنرهای دیگر را میآموختند تا فخر بفروشند و خود را از دیگر زنان برتر نشان بدهند. با اینهمه، دلبستگی به گلسازی، چه راستین بود و چه از سر وقتگذرانی و سرگرمی، زنان ایرانی را با گلهای کاغذی آشنا کرد و زمینهای به دست داد تا آنها هنر خود را در این کار نشان دهند؛ هرچند راه یافتن این هنر به خانههای ایرانیان، سالها زمان بُرد. سپستر نیز گلسازی به کار و پیشهای درآمدزا تبدیل شد. به هرروی، باید پذیرفت که بخشی از هنر گلسازی را از طوطی خانم فرانسوی آموختیم و وامدار او هستیم.
راستی، نام واقعی مادام فرانسوی چه بوده؟ نمیدانیم! نام او را در جایی ننوشتهاند. تنها میدانیم زنی اهل شهر اورلیان فرانسه بوده است. او بهراستی باهوش، زیرک، آداب دان و هنرمند بود. اینکه در ماجراها و دسیسههای درباری تا چه اندازه دست داشت؟ داستان دیگری است که پیوندی با هنر گلسازی و گلآرایی او ندارد.
*با بهرهجویی از: جلد دوم کتاب «ایران و جهان»، نوشتهی عبدالحسین نوایی (1369)؛ نوشتهای از سمانه صادقی در تارنمای «جوان آنلاین»؛ «ویکی پدیا».
روزی روزگاری، تهران (44)
دربار قاجار و گلهای کاغذی مادام طوطی
- خبرنگار امرداد: نگار جمشیدنژاد
- 1400-03-12
- 16:00
به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter
تازهترین ها