تدفینهای خمرهای در روزگار نوسنگی را نباید با تدفینهای خمرهای از گونهای که در دوران تاریخی مرسوم بودند، یکی دانست.
تدفین های خمرهای در زمانههای گوناگون پیش از تاریخی بهتعداد انگشتشمار شناسایی شدهاند که برای دفن جنین، نوزادان یا کودکان بهکار برده می شد. بهنظر می رسد بهرهگیری از خمره جنبها ی عملکردی داشته و برای جلوگیری از پراکنده شدن استخوان های ظریف خردسالان، استفاده شده است. در برخی از روستاهای ایران مانند روستاهای ناحیهی «اورنق» و «انزاب» در آذربایجانشرقی، هنوز این کار بدون هیچ شوند(:دلیل) آیینی، انجام می شود و کودکان کمسن و یا نوزادانی که مرده بهدنیا میآیند، درون خمرهی کوچکی بهخاک سپرده می شوند. خاکسپاری نوزادان در خمرهها، همچنین در روزگار نوسنگیِ منطقه ی «لوانت جنوبی» نیز دیده شده است که نشان از بهاشتراک گذاردن ویژگی های یکسان و از دید قومنگارانه، در پیوند با نوزادان آفریقا بوده است. بررسی این مفاهیم از داده های روزگار نوسنگی، نشان از قربانی کردن انسان نیز دارد که در پیوند با زمانهی آغازین کشاورزی (هزارهی ششم پیش از میلاد) است. این گونه از خاکسپاریِ نوزادان، برای نخستینبار در بسیاری از سرزمینها مانند لوانت جنوبی در روزگار نوسنگی و پس از آن، در روزگار مسسنگی، آغاز زمانهی مفرغ و نیز روزگار آهن بهچشم می خورد. در پایان هزاره ی چهارم و آغاز هزاره ی سوم پیش از میلاد، اینگونه خاکسپاریها در میانرودان(:بینالنهرین) در گسترهی حسونا (فاز Ib)، چغامامی (II) و سوریه رواج داشته است (Dornemann, 1979:138).
نمونه ی نوینتر آن برای جنین و نوزادان، هماکنون نیز در بخش هایی از آفریقا یافت میشود. سودان یک سرچشمهی سودمند برای چنین پژوهشهایی است، جایی که خاکسپاریهای خمرهای نوزادن در گسترهی نوسنگی «ایلکادادا» یافت شده اند و دارای همانندهای بسیاری با برخی سرزمینهای آفریقایی است. پیشینهی بلند این گونه از خاکسپاری و پراکندگی جهانیاش، سنجش آن را در زمینههای گستردهتر شدنی(:ممکن) میسازد. لایههای نوسنگی سرزمین «کنعان» از جمله فرهنگ «بیبلوس» و «رابا» نیز آگاهیهای خوبی را از خاکسپاریهای خمره ای در دست می نهد (Dunand: 1973).
نمونهی این گونه به خاکسپردنها در ایران، در هزارهی ششم و پنجم پیش از میلاد در تپهی «حاجی فیروز» و «سیلک I» به چشم میخورد. پس از پیرامونِ 5 هزار سال پیش از میلاد نیز این گونه از خاکسپاری، در جایگاههای گوناگون ایران مانند «تپهی کوزه گران»، «دالما»، «سه گابی B»، «گیان» و «موشلان تپه ی اسماعیلآباد» دیده میشود (Hole,1987: 102- حاکمی، 1338). نمونههای آن در هزاره ی دوم و یکم پیش از میلاد از دوره ی II «تپهی دینخواه» (19 نمونه)، دوره ی IV «هفتوان» (منطقه ی A) و دوره ی IVB حسنلو شناسایی شده اند تا اینکه در روزگار تاریخی، بهویژه زمانِ اشکانی سراسر رواج مییابد. گاهی باستانشناسان با مسایلی چون خاکسپاری آگاهانهی شمار بالایی از اشیای باستانی ویژه، یا بهخاکسپردن گروهی از اشیا در جاهای غیرعادی روبه رو می شوند که آنان را گرایشمند می کند. این نمونهها را به کیشهای پیش از تاریخ پیوند میدهند. «کن دارک»، باستانشناسی، این گونه مواد باستانشناختی را «نهشت های ویژه» می خواند (دارک، 1379: 180). بررسی نهشتهای ویژه، دشواریهای در پیوند خود را دارد. گاهی به آسانی درمییابیم که این نهشت ها(دادههای فرهنگی)، عمدی است، همچون بهخاکسپردن کودکی در زیر دیوار خانه و یا درون خمره ،اما اهمیت آیینی آنها را نمی توان به آسانی باز شناخت. حتا اگر درونمایهی آیینی نهشتی بر ما آشکار باشد، چگونه میتوانیم آشکار سازیم که این آیین مذهبی بوده یا غیرمذهبی؟ ما باید برای بررسی این نکته به چند شوند(:عامل)، توجه ویژه داشته باشیم، یکی اینکه؛ آیا نهشت در بافتی مذهبی جای دارد یا همراه با آن، اشیای مذهبی بهدست آمده است؟ آیا میان بخشهای نهشتِ بررسی شده، الگو یا پیوندی به چشم میخورد؟
بنابر باور بیشتر باستان شناسان شاید خاکسپاری نوزادان در خمره برای یادآوری زهدان(:رحم) مادر در زمان باروری و زندگی دوباره در جهانی دیگر بوده باشد. به درستی این نوع بهخاکسپردن، نمونهای از نمادگراییهای مراسم مرگ، باززایی و پیوند مرگ و باروری است. این گفتمانها، فرهنگی بوده و با توجه به مطالعات انسانشناسی ویژهای از دین و آداب و رسوم، به پیشبینی ساختارهای بنیادین در مراسم می پردازند.
سرچشمههای نخستین قومنگارانه، همانندیهای میان خاکسپاریهای خمره ای در آفریقا و روزگار آهنِ اروپا را مشخص میکند که بهیاری آن، میتوان بهشناسایی آیینهای در پیوند با جداکردن شیوهی مرگ طبیعی و غیرطبیعی پرداخت. در این میان، دو الگوی کوزه ی تدفینی یافت شده است: کوزههای تخممرغی و گویشکل(Dunand, 1973). این کوزهها بیشتر در جاهایی مانند زیر سطح سنگها، در گوشهی خانهها، ورودی ها، زیر آستانه و درون دیوار خاک می شدند. الگوی جاگیری خمره ها در خاک، به دو شیوهی «نشسته» و یا بیشتر «بهپهلوخوابیده» است. گاهی این گونه خاکسپاریها بهدور از اشیا و تنها دربردارندهی نوزاد بودهاند. در سرزمین «زیمباوه» در آفریقا، نوزادانِ سقط شده را درون کوزهای پر از شن و ماسهی خشک، در بستر رودخانه بهخاک می سپردند و با طغیان رودخانه، شن و ماسه، شسته شده و کودک از کوزه بیرون میرفت، این نمونهی کوزه، درست نماد زهدان و سپس زایش دوباره ی نوزاد است. همچنین از سالهای 400-1200 پیش از میلاد، خاکسپاریهایی یافت شده است که جمجمهی سر جنین، از بدن وی جدا شده و پنداشت می شود که در باورها، در پیوند با زنانیاند که در زمان بارداری، جان خود را از دست داده و یا قربانی شدهاند (Orelle, 2008: 72). استعاره از زهدان مادر اصطلاحی است که به کوزههای حاوی جنین و نوزادان نسبت داده می شود. بهویژه که اشکال کروی آن نشان از شکل بارداری و دهانهی آن نشان از دهانهی زهدان و زایشی دوباره دارد. افزون بر نماد زهدان، این کوزهها بهشوند آلوده نکردن زمین، نیز مورد بهرهگیری قرار می گرفتند که همه ی اینها، می توانند در پیوند با مفاهیم آلودگی و پاسداشت خاک دانسته شود (Goring-Morris, 2000:126). آلایش، گفتمانی پردامنه در بررسیهای باستانشناختی است، چرا که دادههای در پیوند با آن فراوان است و در روزگار تاریخی نیز، برخورد مردم با این گونه موارد، بیشتر در مدارک نوشتاری، بازتاب داده شده است. بایسته به یادآوری است که در روزگار پارتیها نیز، از خمره های کوچک و بزرگ برای خاکسپاری بهره میبردند. مردگان را بهتنهایی یا همراه هم، درون خمره نهاده و خمرهها را در شیب تپه های روبهرو با رودخانه و رو به خورشید بهخاک میسپردند(رضایی، 1387: 125). قربانی کردن انسانها در پیوند با رشد برداشتهای(:محصولات) کشاورزی و گاهی در جایگاه بنیان باروری نیز به شیوهی یک کار مشترک در سراسر جهان نوشته شده است. از نگرش استورهشناسی و ویژگیهای مردمنگارانه نیز، قربانی کردن انسانها می تواند در پیوند با ریشه های کشاورزی باشد (Merrifield, 1987: 23). پیرو دیدگاه «کلارک» شرایط آبوهوایی از ویژگیهایی است که می توانند بهوجودآورنده ی این آیینِ مشترک شود. گستردهی آداب و رسوم و نمادگرایی در سرزمینهای لوانت جنوبی و آفریقا، با توجه به نوسانهای آبوهوایی، سِحِر و جادو و قربانی کردن خونین نوزادان، همگی از شوندهایی هستند که می توانسته از خشکسالی جلوگیری کند (Clark, 1953: 35). بسیاری از باستانشناسان، مجموعههای بزرگ گور کودکان و خاکسپاری نوزادان در اجاقهای رهاشده، زیر کف اتاقها و خمرهها را که در بسیاری از گسترههای باستانی بهچشم میخورند، نشانهای از بچهکشی یا کشتن کودکانِ ناخواسته، بهمنظور کنترل جمعیت میدانند. بنابراین هر اندازه که پی بردن به خم وچم های زندگی، شیوهی زندگانی، فنآوری و… در روزگار باستان دشوار باشد، رخنهکردن در باور مردمان آن زمانهها و تلاش برای یافتن پنداشتی درباره ی باورهایشان بسی دشوارتر است.