از هر کسی ساخته نیست. دلِ بزرگ میخواهد و فداکاری و گذشت بیاندازه. اینکه از خود بگذری و به دیگرانی کمک کنی که نیازمند تیمار توهستند و درد میکِشند؛ دشوار است. بیشترِ ما حوصلهی خودمان را هم نداریم، چه رسد به دیگری. اما پرستار از خودش میگذرد، با دیگران بردبار و آرام است و سختیها را آسان میگیرد تا از رنج بیمار بکاهد. بیماران هم یکدست نیستند. مردها در هجوم درد، گاه بداخلاق و تندخو میشوند. با هر موج دردی میغرند و لجباز میشوند و مشت به دیوار میکوبند. اما زنها (بیشتر زنها)، بردباری درد کشیدن دارند. انگار آنقدر با دردهای روزگار خو گرفتهاند که درد تَن را به چیزی نمیگیرند. زنها از درد و بیماری هراس کمتری دارند. به هر روی پرستاری از هر دو سخت است؛ چه بیمار مرد باشد، چه زن. شببیداری میخواهد و مراقبت پیوسته از بیمار و نبض و فشار خون گرفتن و آمپول و سِرم زدن و هزار کار دیگر. پرستارها فرشتهاند، با روپوشی سراپا سفید، به سفیدی برف!
پرستاری از بیمار همواره وجود داشته است، اما به شیوهی نوین آن، تاریخی طولانی ندارد و به آغاز سدهی بیستم میلادی بازمیگردد. پرستاری به روشی که اکنون میبینیم، در اروپا شکل گرفت. کار توانفرسا و سختی بود که در آغاز خواهندگان بسیاری نداشت. از یاد نبریم که در آن زمان هنوز پنیسیلین کشف نشده بود و بیماران دیر و دشوار درمان میشدند و نگهداری از آنها آسان نبود (پنیسیلین در سال 1928 میلادی کشف شد).
در ایران دشواری دیگری هم وجود داشت. در نزد بسیاری از مردم، پرستاری کار شایستهای دانسته نمیشد! گمان میکردند که با چرک و عفونت بیمار سر و کار داشتن، زیبندهی بانوان نیست که بخواهند پرستاری را شغل خود بدانند! این باور از کجا آمده بود و چرا برخی از پیشینیان ما چنین میاندیشیدند؟ چندان دانسته نیست. با اینهمه، روز به روز نیاز به پرورش و آموزش پرستار بیشتر احساس میشد. تا بدان اندازه که در زمان رضاشاه، وزیر معارف را مامور کردند تا زمینه را برای بنیادگذاری مدرسهی پرستاری ایران فراهم کند. اما پیش از آن بیگانگانی که در ایران بسر میبردند، گامهایی برای آموزش پرستاری برداشته بودند.
گامهای آغازین آموزش پرستاری
تهران در آموزش پرستاری پیشگام نبود. این کار برای نخستینبار در سال 1294 خورشیدی، در شهر ارومیه آغاز شد. در آن زمان مسیونرهای مسیحی در ارومیه زندگی میکردند و همانها مدرسهی پرستاری را شکل دادند. با این همه، هیچ دختر ایرانیای در آن مدرسه آموزش ندید. گویا نخستین آموزشگاه پرستاری ایران در شهر آبادان و سپس در همدان بنیادگذاری شد. با این همه، در تهران بیمارستانی آمریکایی وجود داشت و در آن بیمارستانِ 172 تختخوابی، پرستاران آمریکایی از بیماران نگهداری میکردند. با آنکه در این بیمارستان به بانوان داوطلب آموزش پرستاری داده میشد، در جایی نوشته نشده است که کسی از بانوان ایرانی در آنجا آموزش دیده باشد.
ماجرا به همینگونه ادامه داشت تا آنکه علیاصغر حکمت، وزیر معارف کشور در زمان پهلوی نخست، به دکتر جهانشاه صالح ماموریت داد تا نخستین آموزشگاه پرستاری ایران را بنیادگذاری کند. این کار، نخست در بیمارستان وزیری (نجمآبادی) تهران، در خیابان حافظ انجام گرفت، اما چون این بیمارستان چندان آماده (:مجهز) نبود، آموزشگاه را به بیمارستانی در خیابان ژاله بردند. دورهی آموزش پرستاری، سه سال زمان میبُرد.
گام بنیادین دیگر برای آموزش پرستاری در تهران، در اردیبهشتماه سال 1326 خورشیدی، برداشته شد. 10 تَن از بانوان در جایی که «هنرستان عالی دختران» نامیده میشد، آموزشهای بایسته را دیدند و در سال 1329 راهی بیمارستانها و درمانگاهها شدند تا به کار پرستاری بپردازند. این را باید از کامیابیهای بزرگ دولت در آن زمان دانست. چرا که انگیزه برای برداشتن گامهای دیگر و بینیاز شدن از رایزنان (:مشاوران) بیگانه را فراهم کرد.
یک کار یادکردنی دیگر آن بود که جمعیت شیر و خورشید سرخ ایران، در سال 1335 خورشیدی از سازمان بهداشت جهانی درخواست کرد که یک تَن از کارشناسان آن سازمان را به ایران بفرستد و طرح گسترش آموزشگاههای پرستاری کشور را فراهم کند. یک سال پس از آن نیز «انجمن صنفی پرستاران کشور» بنیان گذاشته شد. در این زمان، شرط پذیرش دانشجو در آموزشگاههای پرستاری داشتن مدرک دیپلم بود. سپستر، در سال 1337، دورهی تحصیلی سه سالهی آموزشگاه، برابر (:معادل) لیسانس پرستاری دانسته شد.
سرانجام در سال 1339 خورشیدی، با بازگشت به کشورِ پسران و دخترانی که برای فراگرفتن دانش حرفهای پرستاری به کشورهای آمریکا، کانادا و انگلستان فرستاده شده بودند، سازمان پرستاری کشور استقلال یافت و آنها جایگزین رایزنان بیگانه شدند.
زمانی که از آموزش پرستاری در ایران سخن به میان میآید، نباید فاطمه توانایی، نخستین پرستار کشور را از یاد بُرد. او آموزش پرستاری را در شهر رشت، در بیمارستان میسینورهای آمریکایی گذراند. توانایی در آغاز و به سبب دلبستگی به کار پرستاری، برای نامنویسی به بیمارستان آمریکایی میرود. رییس آموزشگاه، میس نیکلسون، به این بانوی جوان میگوید: «یک پرستار باید سرگرمی و آمد و رفت با دیگران را فراموش کند و در زمان انجام وظیفه، هرگز به خانوادهی خود نیندیشد. حتا اگر برای آنها حادثهی ناگواری روی بدهد. پرستار باید مهربان و بردبار باشد و بداند که متعلق به خودش نیست». سپس دو هفته به فاطمه توانایی زمان میدهد تا خوب فکر کند و تصمیمش را بگیرد. دو هفته پس از آن، او در دفتر میس نیکلسون نام خود را در میان دو سه داوطلب پرستاری، که همگی مسیحی بودند، نوشت. توانایی، چنین تصمیمی را به آسانی نتوانسته بود بگیرد. در آن زمان کار پرستاری کوچک شمرده میشد و خیلی کم بودند کسانی که این عشق و بردباری را داشتند و به آن روی میآوردند.
فاطمه توانایی چند سال پس از آن راهی تهران شد و نزد دکتر جهانشاه صالح رفت و به خواست او سرپرستی بیمارستان زنان را، که سپستر بیمارستان صالح نام گرفت، بردوش گرفت. صالح که خود پزشکی چیرهدست بود، در همان برخورد نخست پی به تواناییهای بسیار فاطمه توانایی بُرده بود و میدانست که او از پسِ کارهای دشوار پرستاری برمیآید. صالح هیچ گاه از این تصمیم خود پشیمان نشد و فاطمه توانایی به شایستگی از عهدهی انجام خویشکاری (:وظیفه)اش برآمد. تا بدان اندازه که او را «فلورانس نایتینگل ایران» مینامیدند. نایتینگل نخستین بانوی پرستار انگلیسی بود که کمکهای او زخمیهای جنگی بسیاری را از مرگ رهایی داد.
هنگام یاد کرد از بنیادگذاری آموزشکدههای پرستاری کشور، این نیز برشمردنی است که نخستین «هفتهی پرستاری» در ایران، در سال 1336 خورشیدی، از 15 تا 22 اردیبهشت ماه برگزار شد. کوششهای بسیارِ آن سالیان، به بنیادگذاری آموزشگاهها و دانشکدههای پرستاری انجامید و پرستارانی را پرورش داد که از آغاز تاکنون سبب سرافرازی مردم ایران هستند.
از یاد نمیبریم در روزهای ناسازگار کرونایی پرستاران در کنار دیگر کادر درمان و خدمات بیدریغ و بیچشمداشت و از بن دل و جان به یاری هممیهنان شتافتند و بسیاری از آنها در این راه جان گرامی خود را از دست دادند. یادشان سبز و نامشان جاودان.
*با بهرهجویی از: تارنماهای «خبرگزاری آنا»؛ «پزشکان گیل» و «ویکیپدیا».