اینکه ناصرالدینشاه و نیایش فتحعلیشاه خوش داشتند میان جواهرات سلطنتی غلت بخورند، چندان شگفت نیست. از این هوسها و بازیهای کودکانه بسیار داشتهاند. عجیب این است که ناصرالدینشاه قطعهی الماس «دریای نور» را که گوهری کموبیش بیمانند در جهان بود، درون جیبش میگذاشت و راه میرفت و میگفت: «برای تقویت مزاجمان خوب است!». این حرف را چه کسی به شاه یاد داده بود که جواهر، آن هم دریای نور، برای مزاج و طبیعتش خوب است؟ پیدا نیست. با اینهمه، انصاف این است که بگوییم او در نگهداری جواهرات سلطنتی، کوتاهی نکرد و همه را دست نخورده و حتا بهتر از پیش، به آیندگان سپرد.
ناصرالدینشاه جواهردوست بود و گوهرهای گرانبها را بسیار دوست داشت. میراثی هم که به او رسیده بود گنجینهای بیمانند بود که پادشاهان صفویه و افشاریه و زندیه گردآوری کرده بودند. شماری از آنها جواهرهای پیاده بودند؛ یعنی یاقوت و الماسها و جواهراتی که در ساخت چیزی به کار نرفته بودند. ناصرالدین شاه میخواست آنها را به کار ببرد. اما چه چیزی را میشد از آنها ساخت؟ او در سفر نخستش به فرنگستان، کُرهای جغرافیایی دیده بود که نقشهی کشورها و آبها و اقیانوسها را بر روی آن کشیده شده بود. زمانی که به فکر استفاده از جواهرات پیادهی سلطنتی افتاد، کُرهی جغرافیایی فرنگستان به یادش آمد و از جواهرسازان دربار خواست که با آنها کُرهای بسازند که سراسر پوشیده باشد از طلا و الماس و یاقوت و زمرد و هر آنچه که ارزش این دستساز را بیشتر کند. به سخن دیگر، گرانبهاترین نقشهی جهان و یکسره پوشیده از گوهر!
ساخت کُرهی جغرافیایی جواهرنشان
در آن زمان زرگر و جواهرساز دربار کسی به نام زرونی ماسحیان بود. درباریان به او ابراهیمخان زرگرباشی میگفتند و چنین لقبی به او داده بودند. ناصرالدینشاه سرپرستی گروهی را که باید کُرهی جواهرنشان را میساختند، به ماسحیان داد. میدانست که جواهرساز کاردان و کاربلدی است و از عهدهی انجامش برمیآید. این کار در سال 1291 مهی آغاز شد و به پایان رسید؛ یعنی در بیست ودومین سال پادشاهی ناصرالدینشاه. هزینهی تمام شدهی کُرهی جواهرنشان سر به یک میلیون تومان زد. پولی که برای آن زمان بسیار زیاد بود، اما ارزشش را داشت و سپستر پشتوانهای برای خزانهی کشور تا به امروز، شد. اما این کُرهی جغرافیایی چه ویژگیهایی داشت؟ داستانش درازدامن است و دربارهاش بسیار میتوان نوشت.
نخست بگوییم که در ساخت کُرهی جواهرنشان، 34 کیلوگرم طلای ناب و خالص به کار رفته است! به کار بردن این اندازه طلا، بهراستی شگفتآور است. وزن جواهرات دیگر 3656 گرم است! هنگامی که از جواهرات دیگر گوی جغرافیایی حرف میزنیم، اشاره ی ما به الماسها، یاقوتهای قرمز، یاقوتهای کبود، زُمردها و لعلهاست. اینها گوهرهای بیمانندی بودند که از سدههای گذشته در دربار پادشاهان ایران نگهداری میشدند و اکنون گوی درخشانی از آنها ساخته میشد تا نقشهای از کشورهای جهان را نشان دهد.
روی این کُره، 51 هزار قطعه جواهر به کار رفته است؛ یا اگر باریکبینانه و آماری بخواهیم سخن بگوییم: 51366 گوهر! این قطعههای طلا و جواهر در گوی 38 کیلوگرمی به کار رفتهاند که قطری 66 سانتیمتری دارد و بر روی پایهای از طلا و آراسته و زینت یافته از گوهر جای گرفته است. بیسبب نبود که ناصرالدینشاه و پیرامونیانش به آن میگفتند: «کُرهی مبارکهی طلای جواهرنشان»!
ویژگیهای دیگر این گوی بیش از آن چیزی است که برشمردیم. نقشهی ایران بر روی آن با الماس نشان داده شده است. تهران و کوه دماوند نیز پوشیده از یاقوتاند. این یاقوت که پایتخت قاجارها را نشان میدهد، همان است که به آن «یاقوت اورنگ زیب» میگویند و داستان جداگانهای دارد و در شمار گوهرها و جواهراتی بود که نادرشاه افشار از هند آورد.
افزون بر ایران، چند کشور دیگر هم بر روی این کُرهی جغرافیایی، الماسنشان هستند؛ مانند: انگلیس، فرانسه و جنوب آسیا و جزیره ماداگاسکار در آفریقا! میتوان سبب جواهرنشان بودن انگلیس و فرانسه را فهمید؛ حتا الماسنشان بودن بخشی از جنوب آسیا هم چندان شگفتآور نیست، به هر روی آسیا قارهی ما هم هست! اما ماداگاسکار چرا باید الماسنشان باشد؟ این را باید از ماسحیان زرگرباشی میپرسیدند، که گویا نپرسیدهاند!
قارهی اروپا بر روی این کرهی گردان، یاقوتنشان است؛ آفریقا با یاقوت سرخ نمایان شده است؛ آمریکا و استرالیا یاقوت و لعلنشاناند و الماس ریسه (الماس رشتهای) هم برای نشان دادن خط استوا به کار رفته است. سنگِ تمام گذاشتن، یعنی این!
با اینهمه دست و دلبازیها در به کار بردن جواهرات و نشان دادن نقشهی قارهها و سرزمینها، باز چندان به آسانی نمیتوان کشورهای جهان را بر روی کُرهی جغرافیایی بیهمتای ناصرالدینشاه پیدا کرد. شاه و پیرامونیانش میخواستند جواهرات خود را به رُخ بکشند و در جایی نگهدارند. از اینرو، چندان دربند نقشه و کاربرد درست جغرافیایی آن نبودهاند. میدانستند کسی برای پیدا کردن جای کشورها بر روی کُره زمین، این گوی سلطنتی و گرانبها را که دست زدن به آن هم آسان نبود و هزار جور گرفتاری و دردسر درست میکرد، نمیچرخاند. نقشههای کاغذی و کرههای جغرافیایی دیگری هست که میتوان از آنها استفاده کرد. این را از یاد بردیم بگوییم که اقیانوسها و دریاها بر روی این کُره، زمردنشاناند. این همه جواهر بر روی کُرهی زمین، حتا اگر تنها گوی جغرافیایی باشد، بهراستی هوس شاهانهای است!
ناصرالدینشاه میدانست که باید مُهر خود را بر روی کُرهی جواهرنشانش بزند. برای همین لقبهای شاهانه ی او در روی آن نوشته شده است تا آیندگان از یاد نبرند کُرهی جغرافایی را میراثدار چه کسی هستند. عکسی هم از ناصرالدینشاه در دست هست که او را ایستاده در کنار کُرهی جغرافیایی گوهرینش نشان میدهد، در حالی که یک دست را روی کُره گذاشته و چه بسا در این خیال خوش به سر میبُرده که جهان زیر دستان اوست! میگویند ناصرالدینشاه چنان این کُرهی جغرافیایی را دوست داشت که ساعتها با آن بازی میکرد و کُره را میچرخاند و شاید از اینکه زمین آن همه جواهر دارد و همهی جواهرها هم از آنِ اوست، کیف میکرد و به به و آفرین به خودش میگفت!
اما بهای چنین کُرهی جواهرنشانی چه اندازه است؟ این را دیگر هیچ کسی نمیداند، چون چنان گرانبهاست که بها و قیمتی روی آن نمیتوان گذاشت.
خوشبختانه کُرهی جواهرنشان ناصرالدینشاه، اکنون در موزهی جواهرات ملی ایران نگهداری میشود و از سرمایههای ملی گرانبها و بسیار ارزشمند کشور بهشمار میرود.
*با بهرهجویی از: گزارش پرنیان سلطانی، در تارنمای روزنامه «همشهری»؛ و نیز کتاب «13 حکایت شیرین از طهران»، فرزانه نیکروح میتن (1395).