امروز پیروز و فرخ روز سپندارمزد امشاسپند و امردادماه، پنجم اَمُردادماه سال 3759 زرتشتی، آدینه یکم اَمُردادماه 1400 خورشیدی، اَمُرداد ماه جاودانگی و مانایی، 23 جولای 2021 میلادی
پوريای ولی (محمود خوارزمی) پهلوان، جوانمرد، عارف و شاعر نامی ايران يكم امردادماه 699 سال پیش درگذشت.
تاریخ درگذشت پوریای ولی به درستی در دسترس نیست؛ برپایهی برآورد تاریخنگاران روس، 23 جولای سال 1322 ميلادی در سن 67 سالگی روی در خاک کشید و به سرای جاوید شتافت. یکی از نامدارترین پهلوانان ایران، پوریای ولی را نام میبرند که از دید اخلاق میان ورزشکاران جایگاه بسیار ارجمندی دارد. نام این پهلوان محمد خوارزمی است و در شعر به قتالی تخلص میکرد اما به «پوربای ولی» میشناسند، بای لقب او در ترکی به چم بزرگ و «ولی» نام پدرش یا اشارهای به جایگاه پیشوایی او است. برخی نیز «ولی» را نام خود او و «بای» را همان بیگ ترکی، لقب پدرش دانستهاند پوریای ولی (پوربای ولی، محمود خوارزمی، پریار) پهلوان، صوفی و شاعر ایرانی است که در ورزشهای زورخانهای پیشینه زیادی داشته است. نزدیکترین زندگینامه نویس به زمان پوریای ولی کمالالدین حسین گازرگاهی، نویسندهی مجالس العشاق است فرنام (:لقب) او را “پریار” یاد کرده است که پوریا ترکیبی از دو کلمه پری و یار است و بر کسانی نسبت داده میشود که در انجام کارهای شگفتانگیز ممتاز بودهاند، در مورد زادگاه این پهلوان ارجمند نویسندگان اختلاف نظر کردهاند برخی ایشان را از مردم اورگنج میدانند) یکی از شهرهای خوارزم است) و برخی از مرد گنجه و برخی دیگر ایشان را از مردم سلماس و خوی میدانند «برپایهی طوماری قدیمی که از دورهی صفوی بر جای مانده است تصویر این طومار در کتاب ورزش باستانی ایران نوشته دکتر پرویز ور جاوند آمده است».
پوریای ولی از همان زمان جوانی کشتی میگرفت و همچنین پیشینه پوستیندوزی و کلاهدوزی داشت و در همان دوران جوانی به شهرهای گوناگون ایران و هندوستان سفر میکرد و در همه جا کشتی میگرفت و به شوند توانایی بالای بدنی و زبردستی در کشتی، بهسرعت سر زبانها افتاد. تا این که پهلوانی نامی شد. این پهلوان در میان ورزشکاران ایران نمونهای از پایمردی و جوانمردی و اخلاق است و در مقام یک پاکمنش نیز در میان مردم جایگاه والایی دارد.
در میانهی زندگانی پوریای ولی، دگرگونی روحی بزرگی رخ میدهد که داستانهای زیادی از این اتفاق در دست است. داستان زندگی او با افسانه و داستان درآمیخته است.
جایمزار خاکسپاری پوریای ولی گمانهزنیهای بسیاری است، ولی براساس مستندترین واگویهها، آرامگاه اصلی پوریای ولی در شهر خوی در استان آذربایجان غربی جا دارد.
دو آرامگاه دیگر به پوریای ولی در شهرهای خیوه ازبکستان و مابین صومعهسرا و فومن نسبت شده است. آرامگاه مابین صومعهسرا و فومن یک مجموعه فرهنگی-تاریخی است که در میان سدههای ۸ تا ۱۴ هجری برای بزرگداشت نام پهلوان محمود ساخته شده است. در این سرزمین رسم است که پس از آیین ازدواج، برای شادباش به دیدار آرامگاه پهلوان محمود میروند.
یکی از اسناد موجود در این رابطه، در قالب داستانی بیان شده است که در مورد پوریای ولی در بین مردم خوی از گذشتههای دور درباره قبر پوریای ولی سینهبهسینه منتقل شده است و ما نمیتوانیم از داستانهای که مردم بهصورت سینهبهسینه نقل میکنند، بهسادگی بگذریم. بههرحال این داستان که در کتابهای تاریخی هم آورده شده، علت استوره شدن پوریای ولی را نشان میدهد. این داستان در میان مردم خوی چنین معروف است که:
جوانی فقیر، عاشق دختر حاکم میشود. از آنجاییکه از طبقه پایین جامعه است، نمیتواند عشقش را به دختر حاکم ابراز کند، به همین دلیل به بستر بیماری میافتد. مادر جوان یتیم، به دنبال درمان پسر متوجه عشق او به دختر حاکم میشود و به دلیل درمان نشدن بیماری پسر، عشق او را با حاکم در میان میگذارد. حاکم برای پسر شرطی قرار میدهد و آن شرط هم بردن کشتی از پوریای ولی است.
این کار تقریبا ناشدنی بود، از اینرو مادر جوان نذری در مسجد خوی میکند و از قضا پوریای ولی هم در همان روز در مسجد حضور پیدا میکند. مادر جوان با پوریای ولی آشنا نبود، پوریا از مادر علت نذر را میپرسد و مادر هم بازگو میکند که برای بردن پسرش از پوریای ولی و رسیدن به عشقش نذر کرده است. پوریای ولی بر سر دوراهی شهرت و جوانمردی، جوانمردی را انتخاب میکند و از پهلوان جوان عاشق میبازد. همین باخت باعث از بین رفتن شهرت او میشود و راز وقتی فاش میشود که پوریا از دنیا رفته بود.
كه اين اندرز را به او نسبت مي دهند:
افتادگي آموز اگر طالب فيضی ـــ هرگز نخورد آب، زمينی كه بلند است
از «پوريا» يک مثنوی هم بهجا مانده است.
در گاهشمار زرتشتی روز پنجم هر ماه سپندارمزد، سپند آرامئیتی نامیده میشود. سپند آرامئیتی یا همان اسفند به معنی بینقصی و سلامت کامل است. وی نگاهبان و پاسدار زمین و در عین حال مظهر تمکین، تقوا و عبادت است.
این واژه که در اوستایی «سْپِنْتَه آرمَئیتی»(Spenta-Ârmaiti) است و نام چهارمین امشاسپند شناخته میشود، از دو بخش «سپنته»(Spenta) یا «سپند» به چم (:معنی) پاک و مقدس و «آرمئیتی»(Ârmaiti) به چم فروتنی و بردباری تشکیل شده است و این دو با هم به چم فروتنیِ پاک و مقدس است. این واژه در پهلوی «سپندارمت»(SpandÂrmat) و در فارسی «سپندارمذ» و «اسفندارمذ» و «اسفند» شده است.
سپنته آرمیتی یکی از ایزدبانوان و امشاسپندان زرتشتی است که در زبان اوستایی، سپنته آرمیتی یا سپنت اَرمَیتی یا سپند آرامئیتی خوانده میشود، در زبان پهلوی بدان سپندارمذ یا سپندارمت گویند و در فارسی، سپندارمد نیز خوانده شدهاست. امشاسپند سپندارمذ، نگهبان و ایزدبانوی زمین سرسبز و نشانی از باروری و زایش است.
در فرهنگ پهلوی سپندرمت یا همان سپندارمذ، نام یکی از امشاسپندان و در عین حال نام پنجمین روز ماه و دوازدهمین ماه سال معرفی شدهاست. وی را همان الهه بسیار قدیمی اسفند دانستهاند و گفتهاند که او را دو امشاسپند دیگر یعنی هورواتات (خرداد) و امرتات (امرداد) همراهی میکنند و این سه گروهی از امشاسپندان را میسازند که قرینهٔ سه امشاسپند نخستین، یعنی وهمن (وهومن یا همان بهمن)، اشه وهیشته (اردیبهشت) و خشتره وییریه (شهریور) محسوب میشوند.
این فروزه در انسان به گونهی فروتنی و مهر و خدمت به دیگران، نمایان میشود. سپندارمزد در جهان خاکی، نگاهدارندهی زمین و زنان است. زمینی که بیهیچ چشمداشتی هرچه دارد در اختیار جانداران میگذارد و زنانی چون مادر که همچون زمین، مهربان و فروتنند، مهر میورزند بدون این که چشمبه راه پاسخی مهرانگیز باشند.
زن و زمین همسانیهای بسیاری دارند. زن و زمین هر دو نماد باروری و زایش هستند، زندگی از زن و زمین است که جریان دارد.
سرودهی مسعود سعد سلمان، بر پایهی کتاب بندهش
سپندارمزروز خیز ای نگار
سپند آر ما را و جام می آر
می آر از پی آن که بی می نشد
دلی شادمان و تنی شادخوار
سپند آر پی آن که چشم بدان
بگرداند ایزد ازین روزگار
اندرزنامه آذرباد مهراسپندان (موبد موبدان در روزگار شاپور دوم)
ورز زمین کن
اندرزنامه آذرباد مهر اسپندان در سرودهی استاد ملکالشعرای بهار:
به (شهریور) اندر شوی شادخوار/ کنی در (سپندارمز)کشت و کار