عینکِ سیاه نیست که روی چشمهایمان زدهایم. احساساتی هم نشدهایم. خود واقعیت است که صاف جلوی چشممان ایستاده. چه بر سر «کوکر»ها آوردهایم که از ما گریزاناند؟ یک زمانی شاد و خوش و خندان، همین دور و بر ما زندگی میکردند. ما هم با آنها مهربان بودیم. عکسشان را روی تمبرهامان میزدیم و از بودنشان شادی میبردیم. تا اینکه سر و کلهی شکارچیها و آدمهای خودخواه و هوسبازی پیدا شد که با گلولههای ساچمهای، به جان کوکرها افتادند. دمار از روزگارشان درآوردند و نسلشان را کموبیش از ریشه کندند. کوکرهایی هم که مانده بودند زار و زندگیشان را برداشتند و از ما گریختند. از آن زمان به اینسو، از دیدن آدمها ترس برشان میدارد و هراسخورده و پُر از اضطراب تا میتوانند دورِ دور میشوند. با آن کارمان هم دیدن و شادیِ بودن در کنار کوکرها را از دست دادیم هم آب پاکی روی دست زیستبوممان ریختیم. این کار را نکنیم. بگذاریم پرندهها نفس آسودهای بکشند، از سرخوشی!
پرندهشناسان جهان یکگونه از کوکرها را، به نام کوکر طلایی، زیباترین پرندهی خاورمیانه دانستهاند. بهراستی هم در جلوهگری و زیبایی، هوشرُباست. ما هم کوکرهای طلایی داشتیم. حتا عکسی از خرامیدن به ناز او را در سال 1351 روی تمبر چاپ کردیم و به خودمان نازیدیم که میزبان این پرندهی کوچرو هستیم و آنها زیستبوم ما را برای زندگی برگزیدهاند. بیشترین جایی هم که میشد کوکر طلاییها را دید، جنوب دشت خوزستان بود. در گسترهای که از بندر ماهشهر آغاز میشد و هندیجان و ساحل خلیج فارس را دربرمیگرفت. کوکر طلاییها به هنگام بهار در جنوب خوزستان جوجهآوری میکردند و تابستان که بهسر میرسید پروازکنان راهی سرزمینهایی در آسیای میانه میشدند. چه حال خوشی بود دیدن دستههای کوکر طلایی!
اما سرگذشت کوکر طلاییهای ما به همانگونه ادامه پیدا نکرد. یکباره شکارچیها و قاچاقچیهایی که آزمندی و سنگدلی را همراه هم داشتند، به جان کوکرها افتادند. کاری کردند که نسل آنها کم و بیش در خوزستان و همهی ایران برافتاد. خشکسالی و دگرگونی در زیستبوم خوزستان نیز دستبهدست شکارچیها داد و شد آنچه نباید میشد. اکنون در زیستبوم ما کوکر طلایی به سختی پیدا میشود. شاید هم هرگز پیدا نشود. کوکرهای دیگر هم اگر جان از کمین شکارچیان به در ببرند، شمارشان چندان نیست.
برای اینکه بیشتر از رفتار برخی از ما شرمزده بشویم و بکوشیم جبران کنیم و با زیستبوممان مهربان باشیم، این را بگوییم که مردم شهر «تالاورا» در اسپانیا که به داشتن کوکرهای طلایی فخر میفروشند، هر سال آیینی برای گرامیداشت این پرندهی زیبا برگزار میکنند و در نگاهبانی از کوکرها و محیطی امن و آسوده فراهم کردن برای آنها، از هیچکاری کوتاهی نمیکنند. چیزیهایی هست که باید فروتنانه از دیگران بیاموزیم!
گونههای کوکرها
میگویند کوکرها ترسو هستند و از آدمها میگریزند. چرا نباشند؟ نمیبینند چه بر سرشان آوردهایم؟ آنها از دیدن هر انسانی به شدت وحشتزده میشوند. شدنی نیست که کوکری را در قفس نگهدارند. چنان خود را به میلههای قفس میکوبد که خونین و زخمخورده، میمیرد. حتا خوراک دادن به آنها هم سخت و بیاندازه دشوار است؛ فرار میکنند و ترجیح میدهند گرسنه بمانند و از دست انسانها خوراک نگیرند. این کار تنها از پرندهشناسانی برمیآید که راه کنار آمدن و مهربانی کردن با کوکرها را میدانند. آنها میتوانند تا اندازهای به کوکرها نزدیک بشوند؛ دیگران هرگز!
گویا 16 گونه کوکر در جهان شناخته شده است. آنهایی که در ایران بودند یا اکنون در شمار اندکی یافت میشوند، کوکرهای دُم دراز، شکم بلوطی، شکم سفید، شکم سیاه، خال دار، راه راه و گندمی هستند و نیز کوکرهای طلایی که دیگر نمونهای از آنها بهجا نمانده است. به کوکرهای شکم سیاه «باقِرقِره» میگویند. گاه این پرنده را «سنگ خوراک» هم مینامند. سبب چنین نامی را نمیدانیم. چرا سنگ خوراک؟
کوکرها دانهخوار هستند. همانندیای به کبک و بلدرچین میبرند و از این دید برخی را به اشتباه میاندازند، اما کوکرها زیباتر از کبک و بلدرچیناند. اگر چه همهی پرندهها را باید زیبا دانست. پرندهها به جهان ما ارزش و دلانگیزی افزونتری میبخشند و بودن در این جهان را زیباتر میسازند.
پیکر کوکرها بیشتر 35 سانتیمتر نیست. کوچکترینشان به 25 سانتیمتر میرسد. آخر، پرندهای به این کوچکی چه آزاری به انسان میرساند که شکارش میکنند و بودنشان را تاب نمیآورند؟ دیدن پیکر بیجان و پَرپَر شده و خونین پرندهها زیباست؟ یا بال و پَر زدن و جستوخیز و شادی و آواز خواندنشان؟ در ذهن و روان شکارچیها چه میگذرد که چنین سنگدل و بیگذشتاند؟
راه رفتن کوکرها همانند کبوتر است. حتا در پرواز نیز همسانیهایی میان این دو پرنده میتوان دید. کوکرها در دستههایی پُرشمار، میان 3 تا 8 هزارتایی کوچ میکنند و زمستان را در جایی و تابستان را در جایی دیگر میگذرانند؛ آنها «در معبر بادها/ رو در جنوب/ همواره در سفرند… از دریاها همی گذرند/ از دریاها و به کوه/ که خوش به غرور ایستاده است»!
کوکرها را اگر بتوان در زیست بوم کنونیمان پیدا کرد، در دشتهای نیمهبیابانی بیشتر هستند. روی زمین آشیانه میسازند و جوانهی گیاهان و حشرههای کوچک خوراکشان است. بسیار هم پُر سر و صدا هستند. اما صدایی دلنشین دارند، چیزی مانند آواز خواندن! بهویژه در زمان دانهچینی و جفتیابی، آوازهشان بیشتر و دلنوازتر به گوش میرسد. فصل بهار زمان جفتگیری و زادآوری کوکرهاست. در این زمان در جایی پوشیده از گیاهان و بوتهزارها بهسر میبرند و سهم خود را از زندگی و جهان میگیرند.
از تلخیها بگذریم و این خبر خوش و فرحبخش را بگوییم که در فروردینماه امسال (1400 خورشیدی) برای نخستینبار دو قطعه کوکر شکم سیاه در پیرامون تالاب جوکندان شهرستان تالش، در استان گیلان، دیده شدند. خوش آمدند به شادی و قدم روی چشم ما گذاشتند!
* با بهرهجویی از «اطلس پرندگان ایران»؛ و «ویکی پدیا».
** (بخشی از شعری که در این نوشته آورده شده، از احمد شاملو است).