اگر ندانیم صدای دارکوب است که بر درخت میکوبد، دلمان شور میافتد. انگار صدای کوبیدن یکریز دَر است: تق تق تق تق؛ تمامنشدنی و پیوسته. از خروسخوان همین صدا شنیده میشود تا تنگ غروب. منقار ستبرش را به تنهی درخت میکوبد و هیچ نمیترسد که نوک منقارش بشکند. تا پرندههای دیگر از آشیانهی گرم و نرمشان جدا بشوند، تنهی درختان را سوراخ سوراخ کرده است. کار یک روز و دو روز نیست، روزها و ماهها کارش همین است. در ختان جنگلی را که نگاه کنیم جای منقارکوبیدن «دارکوب» را میبینیم. چیزهایی هست که سختکوشی را به یاد ما میآورد. کاری که دارکوبها میکنند، همان است که ما باید بیاموزیم: خستگیناپذیر و کوشا بودن!
بگذارید یک نمونه (:مثال) کار دارکوبها را، آنگونه که هست، بشناسیم تا بهتر بدانیم که این پرنده با چه نیرویی زندگی و تلاش میکند. اگر ما خواسته یا ناخواسته بخواهیم همان کاری را انجام بدهیم که دارکوبها منقارشان را با آن سرعت سرسامآور به تنهی درختان میکوبند، باید کلهی خود را با سرعت 25 کیلومتر در ساعت به دیوار بکوبیم! نگفته پیداست که کلهی آدمی از هم شکافته میشود و جریانی از خون راه میافتد. مگر دیوانهایم این کار را بکنیم؟! اما دارکوب با همان سرعت، تنهی درختان را سوراخ میکند و خم به ابرو هم نمیآورد؛ انگار نه انگار.
یک نمونهی دیگر ماجرا را روشنتر میکند. دانشمندان دریافتهاند که ضربههایی که دارکوبها به درختان میزنند 20 بار در هر ثانیه است. دقت کنید: 20 بار در هر ثانیه! میدانید این سرعت برابر با چه نیرویی است؟ 250 بار بیشتر از نیرویی است که فضانوردان باید به هنگام برخاستن سفینهی فضایی تجربه کنند! شگفتآور نیست؟ البته که هست. این تنها یک چشمه از کار و بار دارکوبهاست. این پرنده، با آن پیکر کوچکش، بیش از آن توان دارد که در نگاه نخست به چشم میآید.
پیش از آنکه دارکوبها را بهتر بشناسیم و خود را از منقارهایشان که دست کمی از متههای برقی ندارد، دور کنیم، از دارکوبهای زیستبوممان یاد کنیم که 10 گونهاند. در جهان نزدیک به 180 گونه دارکوب پیدا شده است. در ایرانِ ما دارکوبهای سیاه، سبز، سبز راهراه، خالدار بزرگ، کوچک، سور (باغی)، سر سرخ، بال سفید و بلوچی را دیدهاند. این را بگوییم که با آن حرفها که دربارهی دارکوب زدیم نباید گمان کنیم که پرندهی ترسناکی است. نه؛ بیآزار است و تنها برای گذران زندگی است که منقارش را تند و محکم به پوستهی سفت و سخت درختان میکوبد. کاری به آدمها و دیگران ندارد و بوی خطر را بشنود بالزنان دور میشود. پرندهها که ترس ندارند؛ آدمها هستند که گاهی ترسناک، بیاندازه ترسناک، میشوند!
پیداست که دارکوبها را باید در شمار پرندگان درختزی ردهبندی کرد. برجستهترین ویژگی آنها همان منقارشان است که برای جستوجوی خوراک به کار میگیرند. این کار را، همانگونه که گفتیم، با سوراخ کردن تنهی درختان انجام میدهند و حشرهها و نرمتنان را مییابند و شکم خود را سیر میکنند. میوهها، دانهها و شیرهی درختان نیز دلخواه دارکوبهاست. نکته اینجاست که در تهِ زبان دارکوب گیرندههای حسیای هست که میتواند ریزترین و کوچکترین حرکت حشرهها و کِرمها را بفهمد و حس کند. این کار، توانایی یافتن آسانتر طعمه را به آنان میدهد. این را نیز ناگفته نگذاریم که دارکوب از تنهی سوراخ شدهی درخت برای انبار خوراکیهایش هم استفاده میکند؛ چیزی مانند صندوقچههای ما آدمها.
پای دارکوب به شکلی است که چسبیدن او را به درخت آسان میکند. این پرنده دو انگشت در پشت و دو انگشت در جلو پا دارد. با این انگشتها به سادگی آب خوردن از تنهی درخت بالا میرود و به آن میچسبد و سرگرم کوبیدن منقارش به درخت میشود: تق تق تق، انگار بازار مسگران است! کار لانهسازی دارکوب هم زمانبَر است، اما او از این کار خسته نمیشود. هفتهها زمان میبَرد که دارکوب بتواند لانهای بسازد که دلپسندش باشد. پیداست مشکلپسند هم هست و به کم قانع نیست. این را نگفتیم که دارکوب از دُمش هم برای چسبیدن به درخت استفاده میکند. چون دُم دارکوب محکم است و تکیهگاه خوبی برای اوست. در کنار این ویژگی، بالهای درازی هم دارد.
نر و مادهی دارکوبها، وارون بسیاری از پرندهها، همشکل نیستند. نرها کاکل قرمز رنگی دارند که آنها را از دارکوبهای ماده جدا میکند. پرواز دارکوبها موجیشکل است و از این دید بسیار تماشاییاند. از هر دیدی تماشاییاند، اما پروازشان دیدنیتر و هیجانآورتر است. ما آدمها، همیشهی خدا حسرت پرواز پرندهها را میخوریم. کاش ما هم دو بال پرواز داشتیم و گاه از زمینی که به آن چسبیدهایم جدا میشدیم و دل به آسمان میدادیم!
دارکوبها بیشتر زمانها تنها دیده میشوند. باید هم تنها باشند. آمدیم و یکی از آن ضربهها به مغز دارکوب کنار دستیشان خورد؛ آنوقت چه خاکی به سرشان بریزند؟ همین است که به تنهایی خو گرفتهاند؛ هرچند گاهی دستههای کوچکی هم شکل میدهند تا از غصهی تنهایی و بیهمزبانیهای گاهگاهی و زمانهای کار و تلاش، بیرون بیایند.
نباید دارکوبها را با هُدهُدها اشتباه گرفت. این دو کموبیش مانند هم هستند، اما یک تفاوت آشکارِ میان این دو پرنده این است: هدهد روی زمین مینشیند و خوراکش را پیدا میکند، دارکوب به تنهی درختان میچسبد و جان و زندگیاش بستگی به درخت دارد.
این را هم ناگفته نگذاریم که دارکوبهایی هستند که خوراک خود را از زمین برمیدارند و موریانهها و مورچهها را میخورند. دارکوب سبز راهراه (شکم پولکی) این کار را میکند. دارکوب سبز هم زمانهایی از روزش را در روی زمین به جستوجوی خوراک میپردازد، اما دارکوب خالدار بزرگ، شدنی نیست که از زمین خوراک بردارد. غرور و خودبینیای دارد که نگوییم و نپرسیم!
شاید گمان کنیم که دارکوبها را بیشتر از خیلی از پرندههای دیگر میشناسیم. برای نمونه، آنقدر که دارکوبها را دیدهایم، کشیمها، باکلانها، کوکرها، سارگپهها و یلوهها را ندیده باشیم، اما گمان نادرستی است اگر خیال کنیم دارکوبها را میشناسیم. این پرندهی زیبا پُر از رمز و راز است و جهانی است که هنوز همهی تواناییها و ساز و کار زندگیاش شناخته نشده است. گاهی پرندهشناسان چیزهایی دربارهی دارکوبها کشف میکنند که خودشان را هم به شگفتی میاندازد، چه رسد به ما که پرندهشناس نیستیم. خوب است در این جهان پُرهیاهو و گیج کننده، گاهی به زندگی دارکوبها سر بکِشیم و بهتر آنها را بشناسیم. شاید دوستهای خوبی برای هم شدیم.
*با بهرهجویی از: تارنماهایی «آوای بوم»؛ «دانشنامهی پرندگان ایران» و «کتابخانه و موزهی ملک».