امروز پیروز و فرخ روز ارد ایزد و آبانماه، ۲5 آبانماه سال ۳۷۵۹ زرتشتی، چهارشنبه ۱9 آبانماه ۱۴۰۰ خورشیدی، 10 نوامبر ۲۰۲۱ میلاد
2539 سال پیش، دهم نوامبر سال 518 پیش از میلاد كار ساختن آبراه میان دریای سرخ و رود نیل برای گذر كشتیهای ایران از خلیج فارس به مدیترانه به پایان رسید. آبراهه به کانال سوئز نامور است.
داریوش بزرگ، شهریار ایرانزمین از خاندان هخامنشی هنگامی که میخواست بخشهای باختری و خاوری فرمانروایی خود را با یک راه آبی به هم بپیوندد، باید به آشکار کردن (کشف) راههای آبی ناشناخته دست میزد. از این رو، به «اسکولاکس کاریایی» اهل کاریاندا، فرمان داد با چند کشتی جنگی پارسی سراسر کرانههای دریایی فرمانروایی ایران را شناسایی کند و در اینباره گزارش دهد. اسکولاکس از شهر گنداره –در خاور افغانستان امروزی- سفر خود را آغاز کرد. او رود کابل را در مسیرش به سوی خاور تا پیوستن به سند راند و از آن پس بر روی سند، رو به جنوب، خود را به اقیانوس هند رساند. وی با رسیدن به اقیانوس هند، در حالی که به سوی باختر میراند، کرانههای خلیج فارس تا «بندر کاریایی» در بنیشو (در نزدیکی خرمشهر کنونی) را بررسی کرد. او پس از این، دلیرانه آغاز به دور زدن دریاییِ شبه جزیرهی عربستان کرد، تا پس از سی ماه به «سوئز» کنونی رسید. اسکولاکس گزارشهای کار خود را پس از بازگشت از مصر به داریوش بزرگ داد. داریوش بزرگ به شوند اهمیت راه دریایی میان مصر و ایران دستور ساخت آبراهی میان دریای سرخ و دریای مدیترانه را از راه نیل در اواخر سدهی ششم پیش از میلاد داد تا کشتیهای ایرانی بتوانند به راحتی از آن گذر کنند. سرپرستی ساخت این آبراه را مهندس «ارتاخه» از مهندسان ایرانی روزگار هخامنشی به دوش داشت. سنگ نبشتههای به دست آمده در این آبراه نشان میدهد كه، پس از پایان كار هر بخش از این آبراه، ریزگان (:جزییات) كار بر سنگ نبشته (:حک) و در محل گذاشته میشد. داریوش شاه گوید: «من پارسی هستم، به همراهی پارسیان، مصر را گشودم، امر کردم این کانال را حفر کنند…از رودی که در مصر جاریست آن را نیل مینامند تا دریایی که از پارس بدان روند (خلیج فارس) این کانال حفر شد چنان که فرمان داده بودم و کشتیها از این راه آبی از مصر به سوی سرزمین پارس روان شدند، چنانکه اراده من بود».
داریوششاه برای گشایش کانال سوئز شاهزادگان و بلندپایگان بسیاری را فراخوانده بود. جشن یک سال پس از اتمام کار کانال در تابستان ۴۹۷ برگزار شد. داریوش همراه با جانشین خود خشایارشا سوار نخستین کشتی کاروان دریایی شد که در کانال سوئز حرکت کردند. سپس کاروان دریاییای که متشکل از ۲۴ کشتی بود پشت سر کشتی پرچمدار به سوی شرق به حرکت درآمد. داریوش با کشتی سهردیفه پاروزن خود تا سوئز همراه آنها بودهاست.
داریوش به هنگام گشایش کانال سوئز با ۵۳ سال سن در اوج قدرت و توانایی بود. مصر در سال ۵۲۵ پیش از میلاد به دست کمبوجیه پسر و جانشین کوروش بزرگ ساتراپی ایران شد و تا سال ۴۰۴ پیش از میلاد (به مدت ۱۲۱ سال) یک ساتراپی (ایالت) ایران بود.
گزارش آن در كتاب «تاریک و روشنهای مصر باستان» نوشتهی مصرشناس آلمانی «كارول ميسليويک» آمده است که این کتاب را ديويد لورتن به انگلیسی ترجمه و دانشكاه «كرنل» آمریکا آن را چاپ کرده است.
ایزد ارد که در اوستا به گونهی «اشا ونگهوئی» آمده است، بیست و پنجمین روز هر ماه است. در یشتها «ارد ایزد»، خواهر امشاسپندان خوانده شده است. یکی از یشتهای اوستا به نام او «ارتیشت» است. ایزد ارد یا «ارت»، در اوستا «اشی ونگوهی»، و به چم توانگری، خواسته و دارایی است و به چم «خوب و نیک» نیز آمده است. هر زرتشتی برای به دست آوردن خواسته از راه درست و راست، به کار و کوشش میپردازد. خواندن سرود «اشم وهی»؛ به بهدینان میآموزد که: «خوشبختی از آن کسی ست که در پی خوشبختی دیگران باشد».
در اوستا یشت هفدهم، بهنام این ایزد است. نگهبانی از ثروت و دارایی بر دوش این ایزد است. آموزشهای اشوزرتشت آرامش درونی را همراه با توانگری و بهدست آوردن خواسته سفارش میکند. زرتشتی برای به دست آوردن خواسته از راه درست و راست، به کار و کوشش میپردازد. این یشت ۶۲ بند دارد.
در اوستا اَشی وَنگوهی به چم توانگری، خواسته و دارایی است. و در پهلوی اَرت آمده ، کلمه ٔ ونگهو صفت است به چم نیک وخوب . ترکیب این کلمه به چم اشی نیک است و آن در پهلوی بصورت اَرشَش وَنگ و اَشَش وَنگ و اَرشوش ونگ و بیشتر اَشیش وَنگ آمده است که همگی به چم اشی نیک است . ارت یا ارد نیز پهلوی است که در فارسی باقی مانده . در لغتنامه ها اَرد و آراد و آرد هر سه یاد شده است . در گاتها و دیگر بخشهای اوستا، ارت (اشی) گاه اسم مجرد است به معنی توانگری و بخشایش و برکت و نعمت و مزد و بهره و گاهی اسم خاص ایزدی که نگهبان مال و خواسته و دارایی است . اسم این ایزد در گاتها یاد شده است . وی مانند سفندارمذ، آناهید و چیستا (فرشته ی دانش ) مونث شناخته شده . در جهان مادّی مال و جلال و خوشی دینداران از پرتو وجود اوست و در جهان مینوی و روز واپسین ، پاداش کارهای نیک و سزای کردارهای زشت به یاری او انجام شود. برخی نیز او را اشیش ونگ مینامند، او بفر و شکوه خانه میافزاید. زیرا هرکه بدیگران چیزی بدهد همان چیز افزوده و بزرگتر شده به خانه ٔ وی بازگردد (چنان که در یسنای ۴۳ بند ۱۲)
زرتشتیان در این روز جامه نو میپوشند، به سفر میروند و سالمندان را یاری میکنند.
سرودهی مسعود سعد سلمان، بر پایهی کتاب بندهش
ارد روز است فرخ و میمون / با همه لهو و خرمی مقرون
ای دلارای یار گلگونرخ / خیز و پیشآر بادهی گلگون
اندرزنامه آذرباد مهراسپندان (موبد موبدان در روزگار شاپور دوم)
هرچیز نو بخر و اندر خانه بر.
اندرزنامه آذرباد مهر اسپندان در سرودهی استاد ملکالشعرای بهار:
به بازار شو، روز (ارد) ای پسر / نوانو بخر چیز و با خانه بر
3 پاسخ
کانال = کَنال : کَن سِتاکِ کَندَن وَ پَسوَندِ -آل مانَند : پوشال ، رَوال…
مِدیترانه : مِدی – تَرانه
مِدی = میان ؛ تَرانه/ تِرانه = خُشکی ، زَمین
به پارسی می تَوان : دریایِ میانی/ میانه یا نامِ کُهَنِ دَریایِ سِپید را گُفت.
اُقیانوس = آبشان ، آبسار ، پَهناب
حال ( پارسی اَست ) = هال
سَفَر پارسیِ اَرَبی شُده یِ : سِپار ( سَپَر)
خَلیج پارسیِ اَرَبی شُده یِ خَلیگ یا کَلیگ
اَهَمیَّت = مَهَندی ، پُراَرزی ، بیش اَرزی
شِبهِ جَزیره = آبخوست وَش ( گویا جَزیره اَرَبی شُده یِ گَزیرَکِ پارسی اَست)
مِصر = بِهتَر اَست مِسر نِوِشته شَوَد چون دَر زَبانِ پارسی واتِ ص نیست.
اَواخَر = واپَسین ها
میلاد : میل – آد = نامِ یِکی اَز پَهلِوانانِ ایران زَمین که جَنگ اَفزارَش میل بوده اَست وَ بُرزِ ( بُرجِ) میلادِ تِهران هَم به نامِ او وَ چِهرِ جَنگ اَبزارَش اَست.دَر فَرازِ بالا می تَوان ” زایِش ، زادروز ، زادماه ، زادسال ” به کار بُرد.
مُهَندِس : پارسی وَ اَرَبیده شُده یِ مَه اَنداز ، مَهَنداز = اَندازه گَرِ بُزُرگ
اِراده : گویا پارسی اَست :
اِراده : اِ – راد -ه
اِ – : پیشوَندِ فِشارَندِگی
راد = نیرو
– ه = پَسوَندِ نامساز
خواست را هَم می تَوان به جایِ اِراده به کار بُرد.
اَز سویی واژه یِ ” ویر ” که بَرایِ خواستی ناگَهانی وَ ” ویار ” خواست نابِخرَدانه یِ زَنانِ باردار وَ آبِستَن را که هَم ریشه با will اِنگِلیسی وَ Wille آلمانی اَست را هَم می تَوان به کار گِرِفت.
حَفر شُد = کَنده شُد ، کَنِش یافت( اَز کَندَن)
اَز سویی کُلیدَن که اَز آن نام اَبزار : کُلَنگ بَرساخته شُده (کُل – اَنگ) را هَم می تَوان باززایی کَرد :
کُلیده شُد ، کُلِش یافت
اِتمام = پایان ، فَرجام ، فَرگام
به راحَتی = به آسانی ، به لَختی
رَحَتَ که اَز آن ” راحَت ” بَرساخته شُده لَختِ پارسی اَست.
تَرجُمه = تَرانِویسی
ساتراپ = شَهرپاد ، شَهربان ، شَهراف ، شَهراب، اُستاندار یا فَرماندارِ اِمروزی
کِتاب : پارسی اَست اَز سِتاکِ کَت یا کِت ، نَسک
نِبیگ ، نِویگ
کَمبوجیه : اَرَبی شُده یِ کامبیز ، کامبیگ
شَرق = خاوَر،شَرق پارسیِ اَرَبیده یِ چَرغ (= چِراغ)
مُتِشَکِل = اِشکِلیده ، چِهریده ، دیسیده
گویا شِکل یا اَرَبی شُده یِ چِهر یا : اِشکِل باشَد :
اِشکِل یا شِکِل : اِش یا شِ پیشوَند به مینه یِ آز یا پُرَند( کامِل) وَ کِل سورِشی دیگَر اَز کال دَر کالِب، کالبُد ( قالِب ، قاب)
حَرکَت : پارسیِ اَرَبیده یِ : اَرد دَر اَردِشیر
حَرکَت کَردَن = اَردِستَن ، اَرتیدَن( اَرتِش)، هَرتیدَن، جَنبیدَن ، گُنبیدَن
به حَرکَت دَرآمَد = به هَرتِش دَرآمَد.
به راستی که باید از جناب هومد، سپاسدار باشیم . و حتما ایشان این واژه نامه ها را در کتابی، از خود به یادگار خواهند گذاشت تا چنانچه در آینده اگر بنا شود واژهای فارسی جايگزين غیرفارسی ها شود بتوان بهره برداری نمود.
و اما پرسشی از جناب هومد : آیا واژه « آقا » همان آگاه نیست که در گذر زمان آگا=آقا شده است؟
با سِپاس گُزاری اَز مِهرزادِ گِرامی ؛
سه نِگرگاه بَرایِ ریشه یِ واژه یِ ” آقا ” پیش اَفکَنده شُده اَست :
۱- نُخَست : هَخا که دَر هَخامَنِشیان به کار رَفته وَ به مینِشِ بُزرگ ، کَلان وَ بالا اَست وَ با مَنِش که اَندیشه ست آمیخته وَ رویِ هَم رَفته بُزرگ یا کَلان یا بالا اَندیشه مینه می دَهَد ؛ مینه یِ دویوم یا پِیمیده یِ ( مَفهومِ ) آن رَفتار وُ خوی ( اَخلاق وُ شَخصیَّت ) می باشَد. این واژه هَم ریشه با hoch ( هُخ) آلمانی وَ high ( های یا هایگ چون gh دَر پایان دارَد که دَر گُزَشته به زَبان می آمده ) اِنگِلیسی اَست.
۲- دویوم : هَخ که به اَرَبی رَفته وَ حَقّ گَشته هَمان خاگ یا تُخمِ مُرغ یا مُرغانه اَست که با آن نام خاگینه را داریم که خوراکی اَست که با خاگ دُرُست می گَردَد این خاگ یا آگ یا هاگ ( تُخم دَر گیاهان ) با egg اِنگِلیسی وُ Ei ( اَی ) آلمانی هَم ریشه اَند ، رویِ هَم رَفته هَخا یا هَگا یا اَگا نِماره ( اِشاره ) به این دارَد که مَرد یا هَتا زَن اَز تُخم یا خاگ پَدید می آیَند وَ می تَوانَند با هاگ یا هاخ هَم پَدید بیاوَرَند ، اَز این رو بَرنامِ رُستَم تَهمتَن وَ هَمسَراَش تَهمینه اَست که این تَهم هَمان تُخم می باشَد ، اَگَرچه تَهم را نیرو مینیده اَند ( مَعنی کَرده اَند) وَلی نیرو فَهمیده یا پِیمیده ( مَفهوم) آن اَست نَه مینه ( مَعنی).
سِیومین دیدگاه که فَرمودید : آقا سورِشی ( صورَتی ) دیگَر اَز آگاه اَست ، خود آگاه که آگاس لَبیده ( تَلَفُظ) می شُده دو بَخش دارَد :
آگاس یا آگاسه : آگ – س یا سه
آگ به مینه یِ چِشم اَست (هَم ریشه با Auge
( آوگه ) آلمانی وَ eye ( آی) اِنگِلیسی که به اَرَبی رَفته وَ عِین شُده که هَمان آین پارسی دَر واژه یِ آینه وَ آینَک ( عِینَک) اَست : اَبزار چِشمیاری که رویِ آین یا چَشم می گُزارَند ) وَ سه هَمان شُماره یِ ۳ که چِشمِ سِیوم مینه می دَهَد این گونه که آدَمی یا کیومَرس دو چِشم دَر سَر دارَد وَ یِک چِشم دَر مَغز که این سِیومی هَمان چِشم سِیوم اَست که با آن نِگَر( نَظَر) می دَهَد یا دَر زَبانِ آمیانه می گویَند : او این گونه می بینَد.
بُنابَراین آگاس یا آگاه یا آغا کَسی که تَوانایی این را دارَد که با چِشمِ سِیوم راستی ها یا هاگیانی ها یی ( حَقایِقی ) را که با چِشمِ سَر نِمی شَوَد دید یا به گُفته ای نادیدَنی ست را ببینَد.
اَگَرچه تورَکیان یا تورانیان ( تُرک ها ) آن را مُغولی دانِسته اَند که اَگر چِنین هَم باشَد باز هَم واژه ای ایرانویچی اَست زیرا دَر آن پَهنه تورانیان که ویسی ( قومی ) ایری یا آری بودَند می زیستَند سِپَس مُغولان به آن پُشته دَرآمَدَند وَ به نامِ وامواژه به زَبان شان اَندَر گَشت.
با سِپاس !