ماجرای گذر از آبهای باز شده و خشکیهای پدیدآمده از میان آبها، همواره در برخی از سنتهای کهن بشری یاد شده است. اگرچه داستانهای مصری چون ماجرای کنیزان فرعون خوفو بر روی دریاچه و به کنار رفتن آب و پدیدار شدن خشکی به میان آمده جهت یافتن انگشتر، از نمونههای مشهور این داستانها بهشمار میآیند (که برای برخی مورخان، سرآغاز این داستانها در نظر گرفته شده است)؛ ولی زماندهی به آن مشکل و بنابراین ارزیابی ناپذیر است. اما سرودههای آبانیشت در اوستا حکایتی دیگر را با قابلیت زماندهی، اینگونه بیان میکنند(دوستخواه، 1374: 311-310):
«76- ویستورو از خاندان نوذر، بر کرانهی آب ویتنگوهیتی اینچنین گفتار راست بر زبان او را پیشکش آورد:
77- ای اردویسور اناهیتا! این سخن به اشه و بهدرستی گفته میشود که من به شمارهی موهای سَرم، دیوپرستان را برخاک افگندهام. پس تو ای اردویسور اناهیتا! مرا گذرگاهی خشک از یک کرانه به دیگر کرانه ویتنگوهیتی پدید آور.
78- آنگاه اردویسور اناهیتا به پیکر دوشیزهای زیبا، برومند، برزمند، کمر بر میان بسته، راست بالا، آزاده، نژاده، بزرگوار، موزههایی زرین در پا و به زیورهای آراسته روانه شد . یک رشته از آب را از رفتن بازداشت و دیگر رشتهها را بدان سان که بود، به رفتن رها کرد و گذرگاهی خشک از یک کرانه به دیگر کرانه ویتنگوهیتی نیک پدید آورد.»
ویستورو یا ویستهم (گستهم) نام دو تن از پهلوانان تاریخ کهن ایران است؛ یکی از پهلوانان عصر کی خسرو و دیگری برادر گردآفرید. گستهم مورد نظر در اینجا، از دودمان نوذر خوانده شده، بنابراین، او همانی است که از همراهان کی خسرو بوده و سرانجام، در پای کوهی همراه با گروهی از بزرگان ایرانزمین که فرمانروای کیانی یادشده را پس از کنارهگیری، راهی کرده بودند، بر اثر گرفتار شدن در بوران، جان میبازد.
اکنون بایستی به زماندهی پیرامون هنگامهی سرایش آبانیشت بپردازیم تا دریابیم، این باور استورهای ایرانی نسبت به شخصیت دور تاریخی گستهم در چه زمانی رایج بوده است.
گرچه در آبانیشت گلهای از خشکسالی نشده تا بتوانیم برپایهی تغییرات آبوهوایی آن را ارزیابی نماییم، اما نام بردن از «بَوری» (نزدیک به بابیروش پارسی هخامنشی یا سرزمین بابل که در پس اروندرود جای داشته)، نشان میدهد که ایرانیان با بومنگاری سیاسی میانرودان هزارهی دوم پیش از میلاد برخورد کردهاند. سرزمینی که در یشت مورد گفتوگو، جایگاه بیوراسپ یا اژیدهاک (ضحاک) در زمانههای کهن خوانده شده است (برابر با بابل در برخی از اسناد اسلامی که فریدون برای روبهرو شدن با بیوراسپ، با اسب از اروند رود گذر کرد). بَوری که به شوندهای(:دلایل) یادشده، بایستی همان بابیروش یا بابل بوده باشد، نامی است که جایگزین واژهی «کویرینتَ» (کرند کرمانشاه؟) رایج در زمان سرایش «رامیشت» شده است. از آنجا که تمدن و نام بابل به گونهی رسمی، با آفند(:یورش) آموری های سامیزبان در روزگار پایانی سدهی بیستم پیش از میلاد پدید میآید و به گونهی پیوسته، تا زمان چیرگی کاسیاییها در سدهی شانزدهم پیش از میلاد نیز جریان دارد، میتوان بازهی سرایش این یشت را میان 1831 پیش از میلاد تا 1532 پیش از میلاد در نظر گرفت. زیرا نام بابل به این روزگار بود که بر سر زبانها افتاد و تا زمان بازپس گیری قدرت از سوی سامیزبانها(دودمان چهارم در سدهی دوازدهم) این نام به گونهی جدی روایی نداشت. اما از آنجا که نام و بزرگی بابل در روزگار سرایش آبانیشت، آنچنان بوده که جایگزین نام جنوب سرزمین میانرودان را نزد ایرانیان شده و جای نام دیرینتر «کویرننتَ» در رامیشت را گرفته، گمان فراوان میرود که زمانهی سرایش آبانیشت، در روزگار چیرگی مردمان آموری در جنوب میانرودان و گسترش بابل در سدهی نوزدهم پیش از میلاد و یا هنگامهی حمورابی تا پایان کار آموریتبارهای لارسا (1728-1675 پیش از میلاد) بوده باشد.
از اینرو، دیرینگی سرایش آبانیشت دستکم 1670 پیش از میلاد و بیشینه(:ماکسیموم) در نیمهی دوم سدهی نوزدهم پیش از میلاد برآورد میشود. برپایهی این سند روشن و ارزشمند، این «استوره» بوده است که سپسها در باورهای دیگران، داستانهای گذر از دریا را پدید آورد.
برگرفته از امرداد شماره 250