لوگو امرداد
با نگاهی به «سام‌نامه»:

رمزگشایی از ادعای بیژن در مقابل افراسیاب در داستان «بیژن‌ومنیژه»

14884گاهی در میان روایت‌های موجود در دو یا چند مجموعه، خط اتصال وقایع را می‌توان جویا شد و این‌گونه می‌توان چرایی برخی وقایع و اجزا گمشده‌ی یک داستان را دریافته و عناصر را کنار هم چید.
بیژن آنگاه که در توران گرفتار می‌شود و توسط گرسیوز به نزد افراسیاب می‌آید، علت آمدنش به توران را نبرد با گرازها بیان می‌کند. همچنین می‌گوید که: “از خستگی زیر درختی به خواب رفتم و پری مرا در آغوش گرفت و به کوشک منیژه آورد”، تا به این طریق گناه را از دامان منیژه بردارد:
به زیرِ یکی سرو رفتم به خواب
که تا سایه دارد مرا ز آفتاب
بیامد پری و بگسترد پَر
مرا اندر آورد خفته به بَر
ز اسبم جدا کرد و شد تا براه
که آمد همی لشکر دختِ شاه
سواران پراکنده بر گِرد دشت
فراوان عماری به من بر گذشت
یکی چترِ توری برآمد ز دور
گرفته ز هر سو سواران تور
یکی نوعماری بُد اندر میان
کشیده بر او چادری پرنیان
بدو اندرون خفته بُت‌پیکری
نهاده به بالینش بر افسری
پری یک‌به‌یک ز اهرمن کرد یاد
میان سواران بیامد چو باد
مرا ناگهان در عماری نشاند
بر آن خوب‌چهره فسونی بخواند
که تا اندر ایوان افراسیاب
نشد هیچ بیدار چشمم ز خواب
زمانی به ایوان بماندم به خواب
بجنبیده و چشم کردم پُر آب
گناهی مرا اندرین بوده نیست
منیژه بدین کار آلوده نیست
پری بی‌گمان بختِ برگشته بود
که بر من همی جادویی آزمود

اکنون از لحاظ ارتباط درون‌متنی، بنا بر خط سیر داستانی، می‌توان به این نکته توجه کرد:
در «سام‌نامه»، سام بعد از فتح خاور بزمی می‌آراید و به تخت می‌نشیند. در میان بزم متوجه غیبت قلواد، یار و خویشِ خود، می‌شود:
بدین سان چو پاسی ز شب درگذشت
ز خونِ دل آبش ز سر برگذشت
نظر کرده آزاده قلواد را
کی راستی، سرو آزاد را
نشسته ندید اندر آن بزمگاه
برآورد بر چرخ گردنده آه
که آیا کجا رفت و حالش چه بود
چه پیش آمد و در خیالش چه بود
چو قلواد را در شبستان ندید
ز خرگه سراسیمه بیرون دوید

بعد از جست‌وجوهای فراوان:
ز ناگه نظر کرد در پای سرو
گران‌مایه را دید همتای سرو

قلواد بر زمین افتاده و بیهوش و بی‌توش است. سام متوجه سروقامتی پری‌وار بر بالین قلواد می‌شود. سام از آن پری نام و نشان می‌خواهد و او پاسخ می‌دهد:
منم مهرافروزِ آتش عذار
رُخم آتش و آب ازو شرمسار

و بعد از قدری گفتگو با سام، در مقابل چشم سام به میان آسمان می‌شود:
به طارم فرو شد چو تابنده‌ماه
بماند از پی‌اش چشم فرخنده‌شاه

قلواد چشمانش را باز می‌کند و اقرار به عشق می‌کند و می‌گوید گرفتار عشق آن پری شده. پس بنا می‌کند به شِکوه از عشق او در نزد سام.
بعد از آن سام به خوابگاه می‌رود:
چو یک‌چند از این داستان گفت سام
به آرامگه شد یلِ نیک‌نام

یکباره آسمان تیره‌رنگ می‌شود:
که ناگه برآمد ز روی هوا
غریوی که شد سام از هُش جدا

سام از هیبت و فرود پری بیهوش می‌شود:
ز ناگه هوا یکسره تیره شد
وزان چشم قلوادِ یل خیره شد
زمانی چو شد چشم را کرد باز
نشانی ندید از گو سرفراز

پری سام را در آغوش گرفته و با خود برده. قلواد متوجه شد که سام نیست. از این‌رو:
گریبان ز اندوهِ جان، چاک کرد
به سر برزد و روی بر خاک کرد
بماندند ازو انجمن در شگفت
جدا هریکی راهِ بستان گرفت
که شاید نشانی ز فرخنده سام
بیابند و گردند دل‌شادکام

با نگاه به این داستان، می‌توان این فرضیه را در نظر گرفت که داستانِ بردن سام توسط پری، در خاندان رستم تعریف شده و بیژن حرفی را زده که درواقع احتمال انجام آن را صد در صد می‌دانسته و اصلاً قصد دروغ گفتن را نداشته که پری او را درآغوش گرفته و به نزد منیژه برده است؛ چرا که همان‌طور که در ادامه‌ی داستان می‌خوانیم گرگین را برای گفتن‌دروغ و غدرکردن در حق بیژن به زندان می‌اندازند و بی‌شک بیژن که به آیین پهلوانی ایمان داشته از گناه دروغ آگاه بود و از طرفی بنا بر آیین پهلوانی و سلحشوری هیچ‌گاه یک پهلوان برای نجات جان خود به دروغ متوسل نمی‌شود. چرا که در هیچ‌یک از اعمال پهلوانان شاهنامه شاخه‌ی نسبی سام چنین دستاویزی را مشاهده نمی‌کنیم و این‌گونه علت این ادعای بیژن را می‌توان اتفاقی که برای نیای او سام افتاده، دانست.

*پریسا سیمین‌مهر؛ کارشناس ارشد ادبیات و ارشد تاریخ، از بانوان پیشگام در شاهنامه‌خوانی (نقالی)

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1403-11-23