لوگو امرداد
نگارنده بهمن مرادیان

برای محمود حایری‌زاده

بهمن مرادیانبیست‌وپنج سال پیش برای ادامه تحصیل در پاریس یکی از اولین محله‌هایی که زنده یاد کسری وفاداری من را آشنا کرد، انجمنی به نام «فرهنگ ایران» بود، این انجمن را گروهی از افراد ایران‌دوست بنیاد نهاده و حداقل هر ماه یک برنامه سخنرانی و فرهنگی داشتند. در آن زمان‌ها این انجمن بسیار فعال بود و شخصیت‌های علمی و فرهنگی مشهوری هم آنجا بودند، برای همین، هربار که به برنامه‌های آن می‌رفتم از ملاقات با این افراد و گفت‌وگوهایی که مطرح می‌شد بسیار استفاده می‌کردم.

از جمله افرادی که اغلب در برنامه‌های این انجمن شرکت می‌کردند: هما ناطق (پژوهشگر تاریخ ایران معاصر)، مهرانگیز دولتشاهی، جمشید بهنام (جامعه شناس)، هوشنگ اعتضاد (معمار و شهرساز)، شاهرخ مسکوب (نویسنده و منتقد)، فرخ غفاری (فیلم‌ساز)، قاسم طالب‌زاده (موسیقی دان و نوازنده)، حمید جهانبانی، آبتین ساسانفر و محمود حائری‌زاده (معمار) بودند. این افراد هر کدام در زمینه‌ایی از فرهنگ و تاریخ ایران شناخته شده بودند و در مجموع تا این حدی که آنها را در آن دیدارها شناختم افرادی بسیار ایران‌دوست و محترم بودند. همیشه از گفت‌وگوهایی که در نشست‌ها مطرح می‌کردند استفاده می‌کردم و سراپا گوش بودم. البته طبیعتا مانند هر انسانی آنها هم می‌توانستند در تجزیه و تحلیل و نظرهایشان چه از نظر سیاسی یا تخصصی اشکالاتی داشته باشند اما در مجموع افرادی بسیار قابل احترام و کاردان بودند.

برای سال‌ها این نشست‌ها که حداقل یک‌بار در ماه و در روزهای جمعه برگزار می شد را از دست نمی‌دادم و همیشه حاضر بودم و همین باعث شد که با برخی از آنها بیشتر آشنا شوم و دوستی‌مان ادامه پیدا کند. البته زمان به سرعت گذشت و در‌حال‌حاضر دیگر اغلب آنها درگذشته اند اما یاد و خاطره آنها همیشه برایم زنده است. از جمله در پنجم بهمن ماه 1403 محمود حائری‌زاده در سن 87 سالگی چشم از جهان فروبست.

به همین مناسبت خواستم که یادی از افرادی شود که در آن سال‌ها شناختم و به طور خاص از آقای حائری‌زاده که دوستیمان بعدها هم ادامه پیدا کرد. آقای حائری‌زاده تحصیلات معماری خود را در یکی از مشهورترین موسسه‌های آموزشی پاریس به نام «مدرسه عالی هنرهای زیبا» (Ecole National Supérieure des Beaux Arts) به اتمام رسانده بود و این دیپلم را در قاب بزرگی در آپارتمانش در ایران نصب کرده بود، او سال‌ها تجربه معماری و شهرسازی داشت. در اینجا از معرفی یا پرداخت به کارهای او خودداری می‌کنم چون الزاما تخصصی در آن زمینه ندارم و نقد و بررسی آن را برعهده صاحب‌نظران می‌گذارم. اما موضوعی که به نظرم در مورد او خاص بود این که هر چند که سال‌ها در فرانسه زندگی و فعالیت کرده بود اما علاقه و شوقش به ایران کاملا مشخص بود. همین باعث شد که نه تنها در پاریس بلکه بعدها در سفرهایی که به ایران داشت هم شانس این را داشته باشم که دیدار کنیم. به‌ویژه در چند سالی که ایران بودم، او را در تهران و مخصوصا در یزد ملاقات کردم. ملاقات‌مان در یزد بسیار خوب بود چون احساس وابستگی هر دو به یزد وجه مشترکی بود. او بسیار علاقه‌مند بود که کارهایی در یزد انجام بدهد و تا آنجایی که می‌دانم برای معماری و کارهای شعبه‌ای از دانشگاه در میبد همکاری داشت. در تهران هم آپارتمانش مانند یک دفتر کار بود و دانشجویان معماری و افراد علاقه‌مند دائم در رفت‌و‌آمد بودند. آنچه که در طول این سال‌ها او را از دیگران متفاوت کرد و از او بسیار آموختم، این بود که در زمینه‌ای که تخصص داشت تلاش کرد که دیگران و به‌ویژه جوانان را همراهی کند و فعال باشد.

او پارسیان هند را هم می‌شناخت و نزدیک‌ترین فرد به او از پارسیان هند بود و به همین دلیل به مجموعه مارکار در یزد بسیار علاقه داشت. در یکی از سفرهایی که در یزد ملاقات داشتیم علاوه‌بر بازدید از مکان‌های مختلف به مجموعه مارکار هم رفتیم و ساعت‌ها در مجموعه از بخش‌های ساختمان تا زمین‌های روبه‌روی ساختمان قدم زدیم و گفت‌وگو کردیم. علاوه براین، در یکی از سفرهایش به ایران برنامه‌ای را در خانه‌اش تدارک دید و لطف کرد و خواست که درباره سُفره جَشَن که چیده شده بود، توضیح بدهم. با شنیدن خبر درگذشت او خاطرات «انجمن فرهنگ ایران» و همه افرادی که چند سال افتخار آشنایی دورادور با آنها را داشتم برایم زنده شد، یادشان گرامی.

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1403-12-26