بحرانی که اکنون جهان ما، با فراگیر شدن هولناک ویروس کرونا، با آن روبهروست، چنان اثری بر زندگی انسان گذاشته است که بیشتر به خواب و کابوس میماند، تا واقعیت. چه کسی گمان میبُرد سادهترین کارها آن گونه دشوار و خطرآفرین شود که بیم بیماری و مرگِ انسان را در پی داشته باشد؛ پیوندهای انسانی بُریده شود، انسانها را از هم دور کند و به هرجا گام بگذاریم هراس از دچار شدن به ویروسی مرگزا، لحظهای رهایمان نکند؟
پرسش اینجاست که آیا نمیتوان بیماری کرونایی که دامن ما را گرفته است پاسخ طبیعت به رفتار ولنگارانه و ویرانگر آدمی دانست؟
دیرگاهیست که هر بلا و زیانی که از دست ما برآمده، بر سر طبیعت آوردهایم. پیکر زیستبوم ما زخم خورده از ویرانگریهای آدمی است. به هر جا که بنگریم دستِ آسیبزای آدمی را میبینیم؛ از نابودی جنگلها و آلوده کردن زیستبوم گرفته تا آلایندههایی که راه تنفس طبیعت را بریدهاند. رفتار ما با جهانی که در آن زندگی میکنیم، آکنده از زشتیها و ناسپاسیهاست. به پیرامون خود نگاه کنیم؛ جایی هست که نشان و اثری از دستهای ویرانگر آدمی نبینیم؟ پس اندیشهی ناروایی نیست اگر بگوییم زمان آن رسیده که طبیعت به کردار نابخردانهی انسان پاسخ بدهد.
این حقیقتی آشکار است که جهان به کردار و رفتارِ خوب و بد انسان واکنش نشان میدهد؛ طبیعت نیز میداند چگونه از خود نگاهبانی کند. آنچه اکنون انسان با آن روبهروست، چه بسا پایان مدارای طبیعت با انسان باشد؛ انسانی که کارش از ویرانگری گذشته است و کمر به نابودی زیست بوماش بسته است. حتا میتوان گامی جلوتر گذاشت و گفت که طبیعت، برای نگاهبانی از خود، میخواهد به ستیز با انسان برخیزد؛ همان انسانی که گمان میبَرَد اگر از خود رُبات بسازد و خرد و شعورش را به دستِ دستسازهایش بسپارد، زندگی آسوده و دلخواهی در پیش خواهد داشت!
با این همه، اکنون زمان مویهگری بر سرنوشت انسان نیست؛ زمان چارهاندیشی و آشتی دوباره با زیستبوم است. بیاییم با خود پیمان ببندیم که با جهان مهربان تر باشیم؛ آبهای روان، درختان سایهگستر و زمین ثمربخش را نیالاییم. جهان را تنها برای خود نخواهیم و با حیات وحش و جاندارانی که آنها هم سهم و بهرهای از این جهان دارند، مهربان باشیم و به بهانهی دروغینِ سود و آسایش، خِرد خود را به ساختههای خود نسپاریم.
بیگمان زمان آن رسیده است که از سرِ نو به خود و جهان پیرامونمان بنگریم. بیماری کرونا، بیدارباشی برای ماست!
… گفت من آن آهوَم کز ناف من
ریخت این صیاد خونِ صاف من
اى من آن روباه صحرا کز کمین
سر بریدندش براى پوستین
اى من آن پیلى که زخم پیلبان
ریخت خونم از براى استخوان
آن که کشتستم پىِ مادون من
می نداند که نخسبد خون من!؟
بر من است امروز و فردا بر وى است
خون چون من کس، چنین ضایع کی است!؟
گر چه دیوار افکند سایه دراز
بازگردد سوى او آن سایه باز
این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوى ما آید نداها را صدا
«مولانا»
سیزدهبدر، روز پناه بردن به دامان طبیعت؛ طبیعت بخشنده و پذیرنده بر همهی ایرانیان در جایجای جهان خجسته باد.
به امید اینکه سال آینده با پشت سرگذاشتن این بلای جهانی، طبیعت باز هم ما را به آغوش مهربان خود فرا بخواند.