در میان کوهستان پیر سبز و نارستانه
میپیچد آوازتان دلنشین و مستانه…دلنشین و مستانه!
با شور و شوق و شادی
با عشق و سرمستی
میآیم به دیدارت ای پیر سبز و نارستانه!
در پناه کوهستان بلند و چشمه آبتان
خانه میکنیم با یاد ترانهخوانان سربلندتان
که پنهان گشتهاند در گوشه ای از دامنت
که دامن پاک دارند از دست دشمنان
نسپارند شرافت خویش به دست بیگانه
گم گشتهاند به عشق ایران،
خفتهاند به زیر سنگهای گران
بهتر برایشان از تسلیم دژمتان شدن
و یا زندانی شدن به دست بیگانگان.
در میان کوهستان پیر سبز و نارستانه
می پیچد آواز تو ای همکیش، ای سربلند دل خسته،
دل گرم به چک چک باران، از فراز کوهستان
با عشق و اندیشه زرتشت، همراه یاران
آوازهخوان میگذرد ولی ترانهاش1
ماندگار است همیشه و همچنان
در میان کوهستان پیر سبز و نارستانه!
داریوش مهرشاهی یکم تیرماه 1399
[1] این تکه را از شعری از “سیاوش کسرایی” در انگارهام داشتم.