گلبازیهای کودکانه در خیابانهای خاکی و گرم خوزستان ما را وادار به بازی بر روی تپههایی میکرد که بعدها فهمیدیم ارزش فرهنگی دارند. تپههایی که در زیر پاهایمان خرده سفالهایی قرار میداد که به اقتضای سن و سالمان نمیدانستیم این تپهها و این سفالهایی که زیر پایمان به فراوانی وجود داشت از دوران باستان آمدهاند. اکنون که به دوران کودکی ام نگاه میکنم نمیتوانم تپه «آسیه آباد» اهواز، تپه «ابوفندوا» هفت تپه در حوالی شوش، «تپه چغا» در گتوند و البته تپهای در کازرون را که محل بازیهایمان بود را فراموش کنم. از آن روزها یکی از تنها مواردی که همچنان در ذهنم باقی مانده تنوع سفالهای پراکنده شده به لحاظ طول و عرض و حتا نقوش روی تپهها بود.
سفرهای گاه و بیگاه با پدر در شهرها و روستاهای مختلف مرا هر بار بر روی تپههایی قرار میداد تا در بازیهای کودکانه همراه دیگر هم سن و سالهای خود بازی کنم. شرایط آن روزگار مرا وادار میکرد تا بیشتر در خرده سفالها و آجرهایی که میدیدم و نمیتوانستم اهمیت آنها را تشخیص بدهم سیر کنم. تنها سخنی که درباره این سفالها از اطرافیان خود میشنیدم این بود که «ما هم مثل قدیمیها در این سفالها آب و غذا میخوردیم». نهایت امر به حبانهای سفالی اشاره میکردند که در آن ظرف آب خنک نگه داشته میشد. حالا داستانهایی از دوران کهن در کتابهای مدرسه به یادم میآید که راوی قصههای خانوادههایی بودند که تنها ابزار درون خانههایشان فرشی برای زیرانداز و ظروفهای سفالی بود که روزگار خود را سپری میکردند. اکنون این ظروف سیر تکاملی پیدا کردهاند و به شکلی دیگر در زندگی تک تک ما ورود پیدا کردهاند.
به داستان تاریخ که نگاه کنیم متوجه میشویم که سفال از ارزش بسیاری برخوردار است. با نگاهی به حفاریهای باستان شناسی آنچه که در بیشتر مواقع پایاترین، متنوع ترین و فراوان ترین یافته به شمار میرود همین سفال است که مهمترین عامل در شناخت فرهنگهای پیش از تاریخ و گاهنگاری نسبی آنها به حساب میآید. به گواه آرشیو گنجینهی سفال موزه ایران باستان، عمده سفالهای دوره ایلامی، هخامنشی، اشکانی و ساسانی بیشتر مربوط به مناطقی همچون خوزستان، فارس، کاشان، لرستان، دامغان، نهاوند، گیلان هستند. عامل دیگری که باعث شده تا سفال به نسلهای بعدی منتقل شود جنس مقاوم و بادوام سفال است.
بررسیهای باستان شناسی حکایت از آن دارد که در حدود پنجاه مركز در ایران سفال عمده تولید میشده است. به بخشی از این مراکز در بالا اشاره کردم که در برخی از این مناطق همچنان به تولید سفال میپردازند.
هر بار که با دوستان باستان شناس بر روی محوطه یا تپهای باستانی همچون «چغامیش» و «دهنو» رفتهام تنوع سفالها باعث شده تا به اهمیت سفال در دورانهای مختلف تاریخ و نقش آن در شکلگیری جوامع در هزارههای گوناگون پی ببرم. به همین دلیل است که هر منطقهی که از حوزه تمدنی خاص خود برخوردار است دارای فرهنگ و تمدنیست که سفالهای خاص خود را دارد. سفالهایی که از نظر رنگ، جنس، نقش، فرم قابل شناخت و تقسیمبندی هستند. به قول باستانشناسان مختلف حتا برخی فرهنگها یا تمدنها را با شکل سفال همچون «فرهنک سفال نخودی» و یا «فرهنگ سفال قرمز» معرفی میکنند.
همانطور که گفته شده است سفالهایی که از تپهها و محوطههای باستانی یافت میشوند از فرمها، نقشها و رنگهای بسیاری برخوردارند و میتوان آگاهیهای قابل توجهی همچون تاریخگذاری نسبی، شناسایی لایههای فرهنگی، مقایسهی فرهنگی چندین محوطهی فرهنگی و بازسازی زندگی مردمان باستان از این سفالها به دست آورد.
اما آنچه که باعث دگرگونی در سفالگری میشود اختراع چرخ سفالگری است. با این کشف، بدعت پخت سفال آغاز میشود و این عامل باعث رشد قابل توجهی در این رشتهی هنری میشود و تأثیر چرخ سفالگری را در این آثار میتوان دید. تأثیر این تحول در سفالهایی كه از شوش بدست آمدهاند، به خوبی پیداست. در آثاری كه از شوش و هفت تپه بدست آمده، قطعاتی از سفال لعابدار و مجسمههایی لعابدیده نیز دیده میشوند. به گمانم این فن از میان رودان(:بین النهرین) به ایلامیان رسیده است زیرا مردم میانرودان در فن لعاب دادن سفال بسیار پیشرفتهتر بودهاند. البته به گواه باستانشناسان، با ورود آریاییان آثار سفالی متفاوتی ساخته شد. این آثار بیشتر در مارلیك گیلان كشف شدهاند. در این آثار نوعی پیوند میان سفالگری و یا پیكرسازی دیده میشود. برای نمونه یك كوزه و یا پیه سوز ممكن است به شكل حیوان یا انسان باشد.
نگارش این نوشتار بهانهای شد تا به دوران کودکی و نوجوانی خود بازگشتی داشته باشم و خود را بر بلندای تپههای باستانی فرش شده از سفالها و آجرها ببینم یاد گرداگرد آن تپهها و محوطهها میافتم که در پیرامونشان عناطری از طبیعت وجود دارد؛ چرا که نقش طبیعت در زندگی مردمان تاریخی اهمیت داشته است؛ به طوری که عناصر سهگانه طبیعت شامل: آب، خاک و باد در زندگی بشری همواره به صورت نمادین و به شکلهای گوناگون، در آثار هنری پیش از تاریخ دیده شده است.
در مشاهدههای گوناگون خود از سفالهایی که در مناطق مختلف دیدهام یکی از وجوه هنری که نظرم را جلب کرد و بیگمان جایگاه سفال باعث شده تا به آن توجه شود نقش و نگارهای نمادین و تمثیلی بود چرا که سفال همواره وسیلهای برای انتقال اندیشه بوده است. مردمان باستان به وسیله همین نقشپردازیها بوده که منظور خود را بیان میکردند. به همین شوند(:دلیل) است که سفالگری بیش از هر پدیده دیگر نماینده نبوغ و هنرمندی ایرانیان به شمار آمده است.
اما اهمیت سفال از آنجایی اهمیتش فراگیرتر میشود که با این سفال میتوان فرهنگهای گوناگون را مورد مطالعه و مقایسه قرار داد و به پیوند فرهنگی، تجاری و حتا تهاجم و ورود اقوام جدید و…. پی برد. در همین خصوص باید به دو نمونه اشاره کنم. نمونهی نخست من به باز زندهسازی سفالهای ایلامی و نقوش شوش است که «مهردادیان» از صنعتگران برجسته رشته سفال در خوزستان با مطالعه سفالهای دورههای تاریخ در شوش اقدام به زندهسازی سفالها و نقوشهایی کرده که با ثبت آن و عرضه به گردشگران ایرانی و خارجی شوند ایجاد اشتغال و انتقال فرهنگ و هنر ایرانی شده است. سفال سازی در طور قرون و اعصار به مرور به تکامل رسیده و مردم با دیدن تجربههای موفق اقدام به ساخت ظرفهای زیبا، ظریف و منقوش پرداختهاند. این مردم به مرور و با کسب تجربههای گوناگون دریافتهاند که برای به دست آوردن رنگها چه کارهایی باید انجام بدهند که نقاشیهای روی ظروف جاودانه بمانند. گریشمن باستان شناس فرانسوی در کتاب ایران از آغاز تا اسلام با اشاره به ظروفی کاملا صاف و ظریف که در سیلک کاشان به دست آمد مینویسد: هیچ جای دیگر جهان نظیر این فن شناخته نشده و این را میرساند که فلات ایران زادگاه اصلی ظروف منقوش است.
دکتر ماسودا و میرآقایی از باستانشناسانی که تپه باستانی «سنگ چخماق» در منطقه بسطام، را حفاری و بررسی کردند به اشیا و ابزارهایی مربوط به دوران نوسنگی دست یافتند که دیرینگی آنها به 7300 سال پیش میرسد. یافتهها پس از مشاهده یک «ماکت سفالی» نشان میدهند که این محل، گمان میرود یکی از نخستین مناطق مسکونی در فلات مرکزی ایران بودهاست.
دکتر محمدتقی ایمان پور در تحقیقاتی که دربارهی توسعه شهر نشینی در سرزمین انشان – پارسه تهیه کرده است در مقایسه سفالهای منقوش «تل باكون» را با سفالهای بالاترین لایه «تپه جری» بر این باور است: با در نظر گرفتن نقش اجتماعی اقتصادی باكون به نظر میرسد كه مردم ساكن در آنجا به شوند محدودیتهای منابع حیاتی منطقه، ناچار به ترك آن ناحیه و سكونت در مكانهای مجاور شدند. در این زمان ما شاهد نخستین رشد جمعیت در درههای منطقه هستیم كه اوج آن را در باكون میانه میبینیم. بعد از چندین هزارسال توسعه و تراكم جمعیت در بستر رودخانه «كر» به نظر میرسد كه بعدها سیستم آبیاری به شوند تغییر در آب و هوای منطقه، موقعیتش را از دست داد و وارد دورهی كم آبی گردید. این تحول را میتوان از راه كاهش جمعیت در مناطق باستانی بعدی یعنی در دوره فرهنگ «لاپی» كه در بستر رودخانه كر است، دید.
خود به یاد دارم در هنگامهای که بر روی تپه باستانی چغامیش در خوزستان که یکی از وسیعترین و کهنترین محوطههای پیش از تاریخ ایران است، پا میگذاشتم با سفالهای منقوش فراوانی روبرو شدم که وجود همین سفالها و بررسی آنها باعث شد آگاهیهای ارزشمندی به باستانشناسان ارایه دهد. در هنگام نگارش این نوشتار به گزارشی از عباس مقدم از باستانشناسان مطرح کشور روبرو شدم. ایشان در این نوشتار خود یادآور میشود: تا نیمه دوم سدهی ۲۰م هیچ گونه فعالیت باستانشناختی در محوطه چغامیش صورت نگرفت؛ سرانجام در ۱۳۳۹«پیناس دلوگاز» و «هلین کنتور» در پایان بررسیهای اولیه در محوطههای باستانی خاور نزدیک، چغامیش را که دارای آثار گستردهی دوران «آغاز نگارش» (نیمه دوم هزاره۴پ.م) بود، جایی مناسب برای پژوهش یافتند. هیات دلوگاز در مواجهه با چغامیش پذیرفت که برخلاف شوش و حتی بسیاری از محوطههای میانرودان که انباشت آثار دورههای گذشته مشکلات بیشماری برای درک شهرهای آغاز نگارش به وجود آورده است، در چغامیش دسترسی به آثار سالم دوران آغاز نگارش به راحتی میسر است. افزون بر آن، وجود انبوهی از بقایای سفالهای منقوش دورههای پیش از تاریخی، هیات را به این نتیجه رساند که کاوش در چغامیش میتواند از چند جنبه اطلاعات بیمانندی را به دست دهد؛ از جمله: درک ارتباطات بین دوران آغاز نگارش و دورههای پیش از آن، به آزمون گذاشتن تسلسل نگارش گاهنگاری ارائه شده توسط باستانشناسان پیشین و به عبارت دیگر مشخص نمودن اینکه چه دورهای در کجای محوطه مستقر بوده است.
اما در نمونهای دیگر، خود و گروهی دیگر از دوستان همسو با شناسایی یک آرامستان تاریخی در شمال دزفول و طراحی نقوش سنگهای بالاسر تدفینی، به رایزنی با سفالگرانی در شوش و آبادان پرداختیم و اقدام به خلق سفالهایی نمودند که برای نخستین بار نقوشی بومی و اصیل از یک منطقه خاص بر پیکره آن سفالها مینشست. با انجام این کار در آینده نزدیک ضمن بالارفتن انگیزههای بیشتر روستائیان در منطقه شهیون دزفول برای حفاظت از آرامستان قلعه شاداب، باعث میشود همان نقوش برای سفالگران ایجاد اشتغال کند.
به آرامستان که اشاره کردم یاد نکاتی افتادم. مشاهدات خودم از یک سری استخوان در خمرههای سفالی در منطقه «زرگان» اهواز و بعدها در موزه «هفت تپه» باعث شد که درباره فلسفه وجودیشان و کاربردی که این اشیا بزرگ سفالی در زندگی مردم داشتند پرسشهایی مطرح کنم.
بررسیهای باستانشناسان یادآور میشود که مردمان به زندگی پس از مرگ باور داشتهاند و مردگان را با آدابی مشخص در خمرههای سفالی خاک میکردند. در این گور خمرهها مردگان معمولا اشیایی چون خوردنیها، آشامیدنی ها، ظروف، ابزار کار و جنگ افزار، لباس و زر و زیور و ظروف آرایشی را همراه داشتند. ویل دورانت درباره کرامت مردگان معتقد بود: «پرستش اشباح به تدریج پیش رفت تا صورت دین نیاکان به خود گرفت و همهی مردم از مردگان می ترسیدند و میکوشیدند وسایل خوشنودی آنان را فراهم آورند تا مبادا زندگان را مورد لعنت قرار داده زندگی را بر ایشان تلخ سازند».
ایرانیان زندگی خاکی را بخشی از دوران زندگی آدمی میدانستند و سه دوره مهم «دوران جنینی»، «دوران زندگی آدمی در طبیعت» و «زندگی پس از مرگ» را در زندگی انسان میشناختند. این سه مرحلهی زیستن آنقدر برای آنها شناخته شده بود که برای این رهیافت خود زیباترین شیوهها و آیینهای به خاک سپاری را ابداع کردند. خود شاهد بودهام که در منطقهای به نام «رامشیر» در شرق خوزستان و البته در بررسی گورهای کاوش شده در سیلک، شهر سوخته، تپه گیان، حسنلو، زیویه، لرستان، خوروین، دیلمان، املش و قیطریه و به کمک باستانشناسی با باورهای مختلفی از مردم درباره گورخفتگان آشنا میشویم.
به گواه باستانشناسان ما شاهد شاهکارهایی از هنر و میراث تدفینی مردمان آن روزگار هستیم که البته کیفیت و کمیت اشیا درون گورها بر حسب فقر و غنای فرد مرده متفاوت است و حتا در برخی فرهنگهای زن سالاری یا مرد سالاری میراث گور خفتگان بر اساس ارزشهای اجتماعی زن و مرد تفاوت میکند. کیفیت این آثار به نحوی است که گاه هنرمندان امروزی را شگفت زده کرده است. این مرحله در زندگی ایرانی با قبول زندگی جاودان توام بود.
به قول سیف الله کامبخش فرد، در کتاب خمره های اشکانی، آگاهی از آیین کهن ایرانی توسط همین مشاهدات و بررسی ظروف و نقوش موجود در روی آنها بهویژه در ظروف سفالین حاصل میشود. هرچند ساکنان اولیه فلات ایران در مناطق شوش، درههای زاگرس، خوزستان، کرمان، فارس و سیستان میزیستند و فرهنگ ایلام نسبت به دیگر فرهنگهای بومی غالب به نظر می رسد آنهم به دلیل ارتباط با منطقهی میانرودان و شناسایی کتابت و لوحههای مکتوب برجای مانده، اما با کاوش در مناطق باستانی مناطق مختلف نشان میدهد که این تمدنها در برخی از تلاشهای فرهنگی پیشروتر بوده اند.
کامبخش فرد در اظهارنظر دیگرش با یادآوری اهمیت سفال یادآور میشود: تدفین در تابوت که به شکل وان حمام است و اقتباسی زیبا از رحم مادر است در ارجان بهبهان نشانهی تحول شیوهی تدفین در میان ایلامیان ساکن خوزستان و فارس قلمداد میشود (که مشابه تابوت آشوری و بابلی است) این تابوتهای وان شکل گاهی از برنز و گاه از جنس سفال است. این تابوتها فرهنگ مشابهی را در ارجان، زیویه، املش، آناتولی و شوش نشان میدهند. این گونه تابوتها در عهد هخامنش هم دیده میشود و پس از آن در کاوشهای کنگاور نیز دیده شد. همچنین سفالینههای کشف شده از شوش نشان میدهد که در سرتاسر ایران فنون سفالسازی توسعه مشابهی داشته است.
با ترسیم آن نقوش بر روی سفالها می توان به استورهها، فرهنگ، دین و اعتقادات مردم آن دیار نگاهی عمیق تر داشت. به همین بهانه میتوان در باورها، ایدهها و تقدسهای نیاكان ما سیر کرد. میتوان به این مهم پی برد که در زیستگاههای خود و بعضاً روی ظروف و لوازم زندگیشان چرا این نقوش را ترسیم میکردند. با نگاهی به نقوش و سفالها که پیامهای گوناگونی را به دنبال دارند میتوان به مقام مقایسه انسانهای حكاك و نقاش هنرمند آن دوران و هنرآفرینان امروز پرداخت. از سویی باستانشناسان براین باورند که نقاشی و سفالسازی مقدمهی پیدایش خط است و نقشهای ظروف سفالی نخستین کتاب جهان محسوب میشوند.
با توجه به اینکه ایران مهد سفالهای نوآورانه است و نمونههای بسیار آن را می توان در شوش مشاهده کرد، گاه میتوان شاهد سفالهایی بود که ضخامت آن به نازكی پوست تخم مرغ است. سفالهایی که نقشی از كوهها، پرندگان، خوشههای گندم، گاو نر و جریان آب برخود دارند و در مناطقی همچون شوش، «باكون» در فارس، «سیلك» در كاشان و تپه حصار دامغان به دست آمده اند. به طور مثال گریشمن در یکی از غارهای بختیاری که احتمالا غار «پبده» لالی منظور ایشان بوده چون آثار سکونت در آن مشاهده کرده بود، با آثار و بقایایی روبرو میشود که به ده هزار سال پیش از میلاد برمیگردد. در این مشاهدات به یک نوع ظرف سفالین ناهمواز و کاملا پخته نشده دست پیدا میکند که از جمله قدیمی ترین آثار سفالی است.
وقتی به سیر سفال و سفالسازی و تحول و تکامل آن در تاریخ ایران میپردازیم نمیتوان از منظر صنایعدستی، به عنوان دریچهای برای تحقق توسعه پایدار به این مهم نگاه نکرد. چرا که توسعه پایدار در پی افزایش رفاه و کیفیت زندگی انسانها با توجه به حفظ منابع زیستبوم پیرامونی و رعایت شرایط مناسب برای زندگی نسلهای آینده است؛ بهتعبیر دیگر، میکوشد نیازها و مسائل کنونی جوامع را بهگونهای مؤثر برطرف کند بی آنکه به منابع و تواناییهای نسلهای آتی خدشه یا آسیبی برسد. در فرایند توسعه پایدار تلاش میشود تا شرایطی برای توسعه مستمر و ثبات بخشیدن به کیفیت حیات انسانها فراهم آید، بیآنکه در این مسیر آسیبی به جهان پیرامونی یا منابع مهم آیندگان وارد شود. ازاینرو، در این فرایند بر استفاده از انرژیهای پاک و ذخیره و حفاظت منابع تجدیدناپذیر، رویارویی با توزیع ناهمگون جمعیت و پدیده مهاجرت، افزایش کیفیت حیات اجتماعی افراد و تنوع فرهنگی تأکید فراوانی میشود.
به امید اینکه سفال و سفالگری که میتواند الگویی موفق برای توسعه پایدار در جوامع شهری و روستایی و دریافت انواع الگوها برای دیگر گروههای هدف باشد، باید راه اندازی بانک سفال ایران که یک طرح ملی است را به فال نیک گرفت. چراکه هیچوقت به صورت منسجم این وسعت از اطلاعات در خصوص سفال از دوره پیدایش سفال در حدود ۹۵۰۰ سال پیش تا دوره قاجار وجود نداشته است، این بانک هم در سطح ملی و هم از نظر بینالمللی منحصر به فرد است.
به گواه کارشناسان در حال حاضر صنعت سفالگری ایران به شوند ازدیاد محصولات سفالین خارجی و رواج آن در بازارهای جهانی به دست فراموشی سپرده شده است. ایران با سهمی كه در بنیانگذاری فرهنگ و تمدن جهانی داشته، میکوشد تا در خلق آثار هنری از جمله سفالگری پیشگام باشد.
*دبیر انجمن تاریانای خوزستان
0114