سالهایی که «دریاچه مهارلو» در خودش میمُرد و میخشکید، هیچ کس از پرندههای فلامینگو نپرسید که چرا از دریاچهای که نفسهای آخرش را میکِشد، دل نمیکنید؟ فلامینگوها، لب ساحل تاول زدهی دریاچه که دیگر خطی از خشکی زمین بود، مینشستند و ساعتها به پهنهای نگاه میکردند که از تشنگی توانش را از دست داده بود. انگار نه انگار زمین تفتیدهی مهارلو زمانی سرشار از آب بود و پناه پرندگانی که از دور و نزدیک میآمدند و کنار پرنده های بومی دریاچه روزگارشان را میگذرانند.
فلامینگوهای ناباور، سرانجام از مهارلو که دیگر به هر چیزی همانند بود جز دریاچه، رفتند، تا جایی دیگر بیابند و مهارلو را به حافظهی خود بسپارند و آرام آرام از یاد ببرند. سال 1387 خورشیدی، به یکباره شمار 150 هزارتایی فلامینگوهای دریاچه به 5 هزار قطعه رسید که همچنان وفادار و امیدوار، از دریاچه دور نمیشدند. دل آنها روشن بود که مهارلو میماند و دوباره مالامال از آب میشود. ناامیدان، فلامینگوهای خوش باور را میدیدند و لبخندی تلخ بر لبهایشان مینشست: «مهارلو پُرآب شود؟ خیالاتی شدهاید؟ مگر شدنی است؟ کو ابرهای باران زا؟ کو آسمان بخشندهای که ببارد و سیراب کند؟». اما آسمان مهربان شد، ابرها سَرَک کشیدند و صدای قطرههای درشت باران در پهنهی خشک مهارلو طنینی خوش انداخت. خبر به گوش فلامینگوهای کوچ کرده رسید. شادمان و امیدوار بازگشتند!
دریاچهی مهارلو، خاوریترین بخش جلگهی فارس است؛ در 7 کیلومتری جنوب شهر شیراز. مهارلو از شمال به دریاچهی بختگان و از جنوب و باختر به حوضهی آبریز سکان (قره آغاج) میرسد. کوههای باختری و شمالی، سایههای سنگینشان را بر دریاچهی مهارلو افکندهاند و از دور به آن پهنهی آبی مینگرند؛ گویی نگاهبانان قلمرویی هستند که جان آن گستره، بسته به بودن آن است.
مهارلو دریاچهای صحرایی و فصلی است که به دریای آزاد راه ندارد. تابستانِ گرم که از راه برسد، بسیاری از پهنهی آبیاش خشک و بیبَر میشود و چشم به راه فصلهای سردی مینشیند که از راه برسند و او را سیراب سازند. مهارلو همواره چنین بوده است: در بیم و امید بارشهای فصلی.
مهارلو شور مزه است؛ شورمزه و تلخ. طبیعتش چنین است، وگرنه شیرینیِ بودنش را چه کسی است که نچشیده باشد؟ فلامینگوها عاشق همین شوری دریاچهاند. چون خوراک اصلیشان که موجودی شورپسند به نام «آرتمیا» است، در شوری دریاچه مهارلو به فراوانی یافت میشود. این آرتیماها ریزجثه، داراییای گرانبها برای مهارلو به شمار میآیند. آنها یاقوتهای سرخی هستند که صنعت آبزیپروری و پرورش میگو و صنایع خوراکی دیگر را شدنی میسازند. افزونبر اینکه در داروسازی نیز کاربرد بسیار دارند. آرتیماها خود خوراکشان را از «سالینا»هایی به دست میآوردند که داستان دیگری دارند و پس از این به آن خواهیم پرداخت. به هرروی، شوری دریاچه مهارلو در فصلهای خشک، از آن منبعی باارزش و بزرگ از نمک ساخته است.
مهارلو دستهای نیازمندش را به سوی دو رودخانهی فصلی سلطانآباد و رودخانه خشک (هفت پیلی) دراز میکند تا از آب سیراب شود. آنها نیز بیدریغ و مهربان به یاریاش میآیند و از مهارلو دریاچهای لبریز از آب میسازند. چشمههای فراوانی نیز که بیشتر در بخش باختری دریاچه دیده میشوند، در سیراب کردن مهارلو نقش دارند. بدینگونه طبیعت دستبهدست هم میدهد تا زمین خشک نماند. اینکه ما با سدسازی هزار دشواری برای طبیعت پدید میآوریم و گلوی دریاچهها و آبهای زلال شان را میفشاریم، داستان غمانگیزی است که چیزی نمانده بود دریاچهی مهارلو را برای همیشه از میان بردارد. به این داستان بازمیگردیم.
بارندگیها در شمال و شمال باختری دریاچه مهارلو بیشتر از جاهای دیگر است و به بیش از 500 میلیمتر میرسد. آب و هوای آن گستره نیز دگرگون و حالیبهحالی است. گاه خوش و دلخواه، گاه گرفته و خشک. دامنههای بلند و گستردگی بسیار حوضهی مهارلو، آن دگرگونیهای آبوهوایی را پدید آورده است.
از یاد بردیم که بگوییم گستردگی دریاچه مهارلو و بخشهای پیرامونی آن به بیش از 240 کیلومتر مربع میرسد. با این حساب، مهارلو یازدهمین پهنهی آبی کشور شناخته شده است. بیشترین درازای دریاچه به 28 کیلومتر میرسد و کمترین پهنای آن 15 کیلومتر است. از آن گستردگیای که برشمردیم، 54 درصد آن خودِ دریاچه است، 22 درصد پوشش نمکی و 24 درصد نیز پوشش گلی دریاچه. اما مهارلو ژرفای چندانی ندارد و در بیشترین جا تنها به 3 متر میرسد. مهارلو در هیچ زمانی برخوردار از ژرفای زیاد نبوده است.
اما یک ویژگی یگانه و تماشایی مهارلو را از یاد نبریم. این دریاچه، سرخ و صورتی است. باور کردنی است؟ دریاچهی صورتی؟ اما همین است که گفتیم. صورتی بودن آن نیز زیر سرِ جلبکهایی است که نام آهنگینی دارند: «دونالیلا سالینا»! آنها گونهای ماده تولید میکنند که تغییر رنگ دریاچه را سبب میشود. آن ماده، وارون آنچه برخی میگویند، خطری برای زیست بوم ندارد. پدیداریشان نیز بر اثر شوری زیاد آب است و تابش تند خورشید. اکنون میتوان تصور کرد که آن رنگ صورتی در کنار سفیدی نمکهای دریاچه، چه پهنهی آبی خیالانگیزی میسازد.
اما دریاچه مهارلو با این رنگآمیزیهای دلربا، در چه زمانی شکل گرفته است؟ زمینشناسان میگویند: مدت زیادی نیست. میپرسیم: یعنی چه مدت؟ میگویند: در واپسین دوران یخچالی، نزدیک به 20 هزار سال پیش! شگفتزده نگاهشان میکنیم و میگوییم: 20 هزار سال پیش؟! … چه میشود کرد؟ برای زمینشناسان، 20 هزار سال پیش، یعنی یک بار پلک زدن در سنجش با عمر زمین!. اما 20 هزار سال را از کجا آوردهاند؟ این را از ستبری لایههای نمکی دریاچه مهارلو دریافتهاند که از 40 سانتیمتر بیشتر نیست. این را نیز میگویند که بهگمان بسیار در آن زمان 20 هزار ساله، دریاچه مهارلو از راه گردنهای در 50 متری دریاچه، به رودخانهی سکان میریخته است.
دریاچهای با این ویژگیها و سن و سال کم!، زیستگاه گونههای بسیار پرندگان است. از تنجه و اردک سبز گرفته تا مرغابی و آبچلیک و چوکا. گونههای جانوری مارمولک و سوسمار و مار و لاکپشت هم زندگی مسالمتآمیزی در کنار مهارلو دارند.
اما بازگردیم به خشکی دریاچهی مهارلو و ترسی که به دلها انداخت؛ به دلِ مردم و دوستداران زیستبوم انداخت، نه سدسازان!. در سال 1387 نزدیک به 90 درصد دریاچه خشک شد و چیزی جز نیزار از آن بهجا نماند. خشکی دریاچه ادامه یافت تا سال 1395 خورشیدی، که همهی آن خالی از آب شد و هراس از اینکه شهر شیراز در خطر توفانهای نمک و ریزگردها قرار بگیرد، دلهرهها پدید آورد. کارشناسان خشکی دریاچه را به سبب ساخت دو سد «دروزن» و «سیوند» میدانستند که در بالادست دریاچه جای دارند (گزارش باشگاه خبرنگاران جوان، 25 تیر 1396).
دستاندازیها ادامه داشت. از سوی دیگر تا توانستند از دریاچه نمک برداشتند و از آن مخزن فاضلابهای شهری و کشاورزی و صنعتی ساختند. خالی کردن زباله و پسماندهای کارخانههای سنگبُری پیرامون دریاچه نیز، بر آن دشواریها افزود. با اینکه اکنون، در پی بارشهای یکی دو سال گذشته، مهارلو پُرآب شده است، اما هنوز هم دشواریهایی گریبانگیر این دریاچهی بسیار باارزش است.
دریاچهی مهارلو در سال 1385 خورشیدی، یکی از مناطق هفتگانهی گردشگری ایران شناخته شد؛ جایی که از پاییز تا میانهی اردیبهشتماه، زیباترین چهرهی خود را نشان میدهد، اگر دست درازیها بگذارند!
* با بهرهجویی از: تارنمای «سازمان زمینشناسی و اکتشافات معدنی کشور» و نیز گزارش خبرگزاری «ایرنا» و «ویکی پدیا».