تهرانِ روزگار قاجار شهری کوچک بود با خیابانها و گذرهایی پاکیزه و باغهایی که در جای جای آن دیده میشد. آسمانش آبی و نیالوده بود و دماوند سرفرازش از دوردستها شفاف و بیغبار دیده میشد. هنوز مانده بود تا تهران پیکر درندشت و بیقوارهی امروزی را بیابد و آسمان کدر و پُر دود و دَمش دماوند را پشت لایههایی ستبر از ناپاکی، پنهان کند.
در تهران قدیم خیابانها دلباز بود و گذرگاه درشکههایی که گاه و بیگاه از آن میگذشتند. یکی از آن خیابانها که به بخشی که کاخ گلستان را دربرمیگرفت چسبیده بود، «باب همایون» نامیده میشد. باب همایون نام کهنتری نیز داشت و به نام «الماسیه» هم شناخته میشد.
به هرروی، در جایی که خیابانی در گسترهی میدان توپخانه به کاخ گلستان کشیده بودند، سردر زیبای الماسیه دیده میشد. این سردر از شمال به جنوب کشیده شده بود و کاخ، یا ارگ سلطنتی را دو بخش میکرد. سردر، آیینهکاری بود و آرایهای چشم نواز داشت. از همینرو بود که آن را الماسیه میخواندند. اما این نام پایدار نماند و آن سردر و خیابان، به نام باب همایون آوازه پیدا کرد. هنوز هم تهرانیها خیابان کهن شهرشان را به همین نام میشناسند. این خیابان از میدان توپخانه آغاز میشد و تا «درب اندرون» ادامه مییافت. درب اندرون را اکنون به نام «خیابان صوراسرافیل» میشناسیم.
باب همایون که یکی از زیباترین خیابانهای پایتخت شناخته میشد، گذرگاه شاهزادگان و درباریان بود. مردم شهر که زندگی جدا و بیگانه با درباریان داشتند، کمتر یا شاید هرگز در آن محدوده پیدا نمیشدند. شاهزادگان هم تا میشد خود را از مردم کوچه و خیابان دور میگرفتند؛ مگر زمانی که برای سودجویی به آنان نیاز پیدا میکردند!
آن مایه از دورجویی سبب شده بود که شاهزادگان جاهایی ویژهی خود و دوروبریهایشان بسازند. یکی از آن مکانها گرمابهای بود که برای شاهزادهها «قُرق» میشد و تا آنها در آنجا سر و تَن میشستند کسی دیگر حق رفتن به گرمابه را نداشت. یک روز پیش از آمدن درباریان، آب تمیز در خزینه میریختند و همه چیز را آماده میکردند تا عزیزکردههای درباری به گرمابه بیایند و ساعتها در آن جا بمانند و با پیرامونیانشان گپوگفت کنند.
گرمابهی شازدهها در خیابان باب همایون و در کوچهای بود که اکنون به نام «کوچه قنات» میشناسیم. گرمابه گنبدی با ورودیهای کاشیکاری شده دارد. شگفت است که هنوز هم، پس از آن همه سال و سده، همانند گذشته پذیرای مشتریان است و کسانی که میخواهند شستوشو در گرمابهای کهن و قاجاری را تجربه کنند.
ساخت گرمابه باب همایون را به آغامحمدخان قاجار نسبت میدهند. هر چند در این سخن باید اندکی تردید کرد. کاخ گلستان و خیابان باب همایون در زمان آغامحمدخان، هنوز جایی جدا از زندگی تودههای مردم نشده بود که نیاز به گرمابه و سازههایی جداگانه برای درباریان داشته باشد. شاید گرمابه را همزمان با گسترش کاخ و خیابانهای پیرامونش، ساخته باشند.
گرمابهی باب همایون در سالیان پس از آن، بهویژه در دورهی پهلویها، از کاربرد انحصاریاش دور شد و جایی برای دیگر مردم، بهویژه بازاریان شد. اندک اندک نیز محلی برای بازاریانی شد که افزونبر شستوشو، دادوستدهای بازاری خود را هم «جوش» میدادند. مردم کوچه بازار نیز به این گرمابه میآمدند.
گرمابهی باب همایون یادگارهای تاریخی چندی با خود دارد. سالخوردگان، جهان پهلوان تختی را به یاد میآورند که گاهی برای حمام کردن به این گرمابه میآمد. لوکیشن یا جای فیلمبرداری برخی از فیلمهای دهههای پنجاه خورشیدی نیز در این گرمابه بوده است. در حافظهی سینماروهای دهههای پیش، بخشهای (سکانسهای) بسیاری هست که در گرمابه باب همایون گرفته شده است.
این گرمابهی تاریخی بیش از یک هزار متر مربع مساحت دارد. آب مورد نیاز آن از کاریزی (:قناتی) به نام «قنات حاج علیرضا» برآورده میشد. این کاریز یکی از کاریزهای بزرگ محله اودلاجان بود که نهتنها آنجا را، بلکه همهی محلهی چال میدان را آب میداد. حاج علیرضا فرزند صدراعظم نامدار و شوربخت آغامحمدخان و فتحعلی شاه قاجار بود که سرنوشت دردناکی یافت و جان بر سر ماجراجوییهایش گذاشت. آب جاری این کاریز، از بهترین و گواراترین آبهای شهر تهران شناخته میشد.
در گرمابهی باب همایون، پس از پایین رفتن از چندین پله، به محوطهی اصلی گرمابه میرسیم که دورتا دور آن کاشیهایی نقشدار دیده میشود. جامهدانهای گرمابه که دیرینگیای بسیار دارند، با آینههای نیم قدیشان، جایی برای نگهداری لباسها و وسایل مشتریان است. این کار بردوش کارگری است که به آن «کلیددار» میگویند. او پس از آنکه مشتری جامههایش را درون کمدها میگذارد، درِ آن را قفل میکرد و مراقبت بود که دست کسی به امانتهای مشتریان نرسد. در بخش اصلی گرمابه نیز حوضی به چشم میآید که گرداگرد آن را با کاشی تزیین کردهاند. فوارهای در میان حوض دیده میشود.
در گذشته برای گرم نگهداشتن گرمابه و روشن کردن مشعل آن، از چوب و هیزم استفاده میشد. سالهای پس از آن، نفت سیاه جای چوب را گرفت. کورهی کف گرمابه در زیرزمین است. برای رفتن به آنجا باید 80 پله را پایین رفت. کار روشن کردن مشعلها و مراقبت از کوره بر دوش کارگری است که به او «موتور سوزن» میگویند!
از ویژگیهای گرمابههای ایران، داشتن «بوق حمام» است. گرمابه باب همایون نیز در روزگار تاریخیاش بوقی با صدایی جدا از بوق گرمابههای دیگر، داشت. این بوق که صدایش تا دورها به گوش میرسید، پیش از برآمدن آفتاب زده میشد تا باز شدن گرمابه را به آگاهی برساند. جالب است که بوقی دیگر، با صدایی متفاوت، نیز در این گرمابه زده میشد که خبر می داد گرمابه در آن روز، ویژهی زنان است.
در گرمابهی باب همایون کنونی، تابلویی تاریخی بر دیوار زده شده است که هزینهای را که مشتریان چندین دهه پیش باید برای شستوشو در گرمابه پرداخت میکردند، نشان میدهد. از آن نوشته چنین برمیآید که در دههی بیست و سی خورشیدی، هزینهی کیسه و صابون برای یک تَن 3 ریال بوده است و برای دو تَن 5 ریال. اگر مشتری، تنها با قطیفه صابون میکشید باید 2 ریال پرداخت میکرد. قطیفه لنگ و حولهای گل سرخی بود. اگر هم زمان شستوشوی بیش از یک ساعت زمان میبُرد، پول بیشتری میگرفتند.
گرمابه باب همایون هنوز هم به همان شکل دیرینه و سنتی پذیرای مشتریان است و یکی از جاهای گردشگری تهران شناخته میشود. گویا اکنون در این گرمابهی کهن پایتخت، چند دلاک با پیشینه و تجربهی کار نیم سدهای، سرگرم کار هستند.
* با بهرهجویی از: نوشتهی «حمام در خزینه قجری» در تارنمای روزنامه همشهری و نیز تارنمای «مجله کلبه هنر».
** فرتورها(:عکسها) برگرفته از خبرگزاری ایرنا است.