امروز فرخ روز آسمان ایزد از ماه آبان سال 3758 زرتشتی، چهارشنبه 21 آبانماه 1399 خورشیدی، 11 نوامبر 2020 میلادی
در چنین روزی به سال ۱۲۷۶خورشیدی نیما یوشیج، شاعر معاصر ایرانی و بنیانگذار شعر نوین و نامور به پدر شعر نو فارسی چشم به جهان گشود.
علی اسفندیاری را به نام «نیما یوشیج» میشناسیم. نام نیما یوشیج را خود او برگزیده بود. برگزیدن این هم اشارهای است به نیاکانش و هم زادگاهش، روستای «یوش»، دهی در شهر آمل، در استان مازندران. به گفتهای «نیماور» نام دو تَن از اسپهبدان مازندران بوده است و گویا «کماندار بزرگ» معنا میدهد. برگزیدن نام نیما از سوی علی اسفندیاری، اشاره به چنین پیشینهی تاریخیای است.
علی اسفندیاری نامور به نیما یوشیج در سال 1276 خورشیدی در روستای یوش در استان مازندران زاده شد. او در مدرسه چندان موفق نبود و به تحصیلات آکادمیک اهمیتی نمیداد. توفانهای سیاسی-اجتماعی سالهای 1300 و 1301، نیما را به کنارهگیری از مردم و زندگی در میان جنگلها و دامان طبیعت و هوای آزاد کشاند و در آنجا اشعار بیشتری سرود. نیما از 1311 ساکن تهران شد و تا واپسین روزهای زندگی در آن جا ماند. نیما با حرکتی که در درازای زندگی خود داشت، نشان داد که از شعر و هنر، ادراکی ژرف و تازه دارد و شایستگی این را داراست که در پهنهی سرشار و پربار ادب فارسی، بنیانگذار شیوهای نوین باشد. بنابراین نیما، شعری را وارد گسترهی ادب فارسی کرد که با دارا نبودن قافیه و ردیف، دارای وزن و هجا بود. این سبک شعر به شعر نو و شعر نیمایی نامور است و مردمان بیشماری به پیروی از سبک او، هنرآزمایی کردهاند. شعر آزاد نیمایی تفاوتهای آشکاری با شعر سنتی داشته، از لحاظ عاطفی بیشتر جنبهی اجتماعی و انسانی دارد و تخیل و صور خیال هر شاعر از تجربه شخص او سرچشمه میگیرد. او از لحاظ زبان، هر کلمهای را در شعر نو به کار میبرد با این پیمان که با واژگان همجوار، بیگانه و ناساز نباشد. از دید او وزن باید بسته به احساسات و عواطف شاعر باشد. نیما یوشیج را به راستی، پدر شعرِ نو فارسی میخوانند. از نیما یوشیج به غیر از مجموعه اشعار، آثار دیگری به چاپ رسیده است مانند داستانها، اشعار، آثار تحقیقی، یادداشت و نامهها. نیما تا دوازده سالگی در زادگاهش، در دل طبیعت زندگی کرد و سپس به همراه خانواده ساکن تهران شد و در مدرسهی عالی سنلویی به تحصیل پرداخت. در مدرسه از بچهها کنارهگیری میکرد و بهگفتهی خودش، با یکی از دوستانش پیوسته از مدرسه فرار میکردند. پس از مدتی با تشویق یکی از آموزگارانش به نام نظام وفا، به شعر گفتن رو آورد و در همان زمان با زبان فرانسه آشنایی پیدا کرد و شعر گفتن به سبک خراسانی را آغاز کرد. نیما، شعر بلند افسانه را به نظام وفا، آموزگار دیرینهاش پیشکش کرده است.
علی اسفندیاری در سال ۱۳۰۰ نام خود را به نیما دگرگون کرد. نیما نام یکی از اسپهبدان تبرستان بود و به معنی کمان بزرگ است. او با همین نام شعرهای خود را امضاء میکرد. در نخستین سالهای صدور شناسنامه نام وی نیماخان یوشیج ثبت شدهاست.
نیما در ششم اردیبهشتماه ۱۳۰۵ خورشیدی ازدواج کرد. همسر وی، عالیه جهانگیر، فرزند میرزا اسماعیل شیرازی و خواهرزاده نویسنده نامدار میرزاجهانگیر صوراسرافیل بود. حاصل این ازدواج، که تا پایان عمر دوام یافت، فرزند پسری بود به نام شراگیم که در آمریکا زندگی میکند. شراگیم در سال ۱۳۲۱ زاده شد.
نیما در سال ۱۳۰۰ منظومهی قصه رنگ پریده را که یک سال پیش سروده بود در هفتهنامه قرن بیستم میرزاده عشقی به چاپ رساند. این منظومه مخالفت بسیاری از شاعران سنتی و پیرو سبک قدیم مانند ملک الشعرای بهار و مهدی حمیدی شیرازی را برانگیخت. شاعران سنتی به مسخره و آزار وی دست زدند.
نیما پس از مدتی به تدریس در مدرسههای گوناگون مانند مدرسه عالی صنعتی تهران و همکاری با روزنامههایی چون مجله موسیقی و مجله کویر پرداخت. انقلاب نیما با دو شعر «ققنوس» (بهمن ۱۳۱۶) و «غراب» (مهر ۱۳۱۷) آغاز شد و او این دو شعر را در مجله «موسیقی» که یک مجله دولتی بود، منتشر کرد. او در زندگی خود توانست معیارهای هزارساله شعر فارسی را که تغییرناپذیر و سپند و ابدی مینمود، با شعرهایش دگرگونی بخشد.
نیما یوشیج در آبان 1276 خورشیدی زاده شد و با گذران زندگانی پُربار در روز 13 دیماه 1338 خورشیدی، پس از دچار شدن به بیماری ذاتالریه، در تهران چشم از جهان فروبست. پیکر نیما را در گورستان ابن بابویه تهران به خاک سپردند؛ در حالی که خواستهی خود او بردن پیکرش به روستای زادگاهش، یوش، و خاکسپاری در آنجا بود. این خواست نیما تا سالها انجام نگرفت. سرانجام در سال 1372 خورشیدی، پسرش شراگیم، پیکر پدر را به یوش بُرد و در خانهی پدری نیما دوباره به خاک سپرد. آرامگاه نیما یوشیج اکنون در میانهی حیاط خانهای است که از دید تاریخی ارزشمند است. در سال ۱۳۷۲ بنا به وصیت وی پیکرش را به خانهاش در یوش منتقل کردند. کنار مزار او، مزار خواهرش، بهجتالزمان اسفندیاری (درگذشته به تاریخ ۸ خرداد ۱۳۸۶) و مزار سیروس طاهباز در میان حیاط خانهی پدری جا گرفتهاست.
آسمانروز ای چو ماه آسمان
باده نوش و دار دل را شادمان
بیستوهفتمین روز از هر ماه در گاهشمار مزدیسنی آسمان نامیده میشود. آسمان از آفریدههای اهورایی و ایزد نگهدارندهی سپهر. واژهی آسمان در اوستا به صورت اسن، اسمن، در پارسی میانه و در پازند به صورت آسمان آمده است. این واژه در اوستا به چم (:معنی) سنگ نیز به کار رفته است. آسمان نخستین آفریدهی اهورامزدا پیش از جهان مادی است که آغاز و انجام آن نادیدنی است. (یشتها فروردین یشت بند۳) و در اوستا ستوده شده است.آفرینش دیگر پدیدهها با آسمان در پیوند است. به این معنی که اهورامزدا از گوهر آسمان آب و از آب زمین را آفرید. و به یاری آسمان شادی را آفرید. “که در دوران آمیختگی که ”روزگار ماست” آفریدگان به شادی زندگی کنند. ایرانیان باستان آسمان را هفت پایه میدانستند. نخست ابر پایهی دیگر سپهر اختران، سه دیگر ستارگان آلوده نشده، چهارم بهشت که ماه بدان پایه ایستد، ششم گاه امشاسپندان، هفتم روشنایی بیکران که جای اورمزد است. در برخی منابع برای آسمان فقط سه پایه، ستاره پایه و ماه پایه و خورشید پایه نام برده شده است اما در ادبیات پهلوی از هفت طبقهی آسمان یاد شده است. همکاران آسمان، شهریور، خور و مهر و انارم ”انغر روشن ”میباشند.
آسمان نخستین گیتیایی اهورامزداست و در گهنبار میدیوزرم آفریده شده است. آسمان از آفریده های بسیار زیبا و ستودنی اهورامزداست. آسمان برای ایرانیان باستان سرچشمه نور و گرمای خورشید بوده و همان گونه که خورشید نیایش می شده، آسمان هم ستوده می شده است.
در شاهنامه آمده است:
« مه بهمن و آسمان روز بود / که فالم بدین نامه پیروز بود».
سرودهی مسعود سعد سلمان، بر پایهی کتاب بندهش
آسمانروز ای چو ماه آسمان / باده نوش و دار دل را شادمان
جان ز باده شاد کن زیرا که عقل / باده را بیند همی شادی جان
هر زمان باده خور ای تازه چو گل / تازه کن شادی به باده هر زمان
یک پاسخ
درود بر روان پاک انسان های ادیب، بی باک و نوگرا مانند نیما یوشیج