بازار سرپوشیده و سنتی کاشان از سازههای تاریخی و دیدنی آن شهر است. این بازار دربردارندهی مجموعهای از سازههاست؛ مانند سرا، تیمچهی امینالدوله که به خواست و دستور فرخخان امینالدوله کاشانی، از مردان سیاستورز و پُرآوازهی دورهی قاجار به سال 1258 مهی(:قمری) ساخته شد، آبانبار و نیز گرمابه از این سازهها هستند. گرمابهی بازار کاشان را به نام «حمام خان» میشناسیم و تا چندی پیش سازهای زنده و با کاربری همیشگی خود بود. این گرمابه در میدان فیض کاشان و در همان بازار تاریخیای که اکنون بازار بزرگ شهر نامیده میشود، جای دارد؛ هر چند کاربری آن را دگرگون کردهاند.
بازار کرمان
گرمابه خان در زمان پادشاهی کریمخان زند ساخته شد. از اینرو، سازهای الهام گرفته از معماری زندیه است. به همین سبب است که مانند دیگر آثار معماری بهجا مانده از آن روزگار، زیبا و تماشایی به چشم میآید. سازههایی که در آن دوره تاریخی ساخته شدهاند، اکنون از نمونههای برجسته و باارزش تاریخ معماری ایران شمرده میشوند. گرمابه خان کاشان نیز در ردیف همان بناها و ساختمانهایی است که چیرهدستی و هنر استادان معمار ایرانی در سدهی دوازدهم مهی را نمایان میسازند.
گرمابه خان را به دستور فرمانروای زندی شهر کاشان ساختهاند. نام او را عبدالرزاق خان کاشی گفتهاند و او را حاکمی دلبسته به ساخت سازهها و بنا کردن ساختمانهایی دانستهاند که همگان میتوانستند از آنها بهره ببرند. عبدالرزاق خان پسر عموی خود، به نام غیاثالدین را کارگزار ساخت گرمابه ساخت؛ از آنرو که غیاثالدین مردی کاردان و خوشنام در میان بازاریان کاشان بوده است. او نیز با شایستگی بسیار ساخت گرمابه را در سال 1187 مهی، به پایان رساند.
ارزش این سازه در نزد مردم کاشان تا بدانجا بوده است که یکی از سرایندگان نامدار کاشانی، به نام صباحی بیدگلی، قصیدهای بلند در ستایش فرمانروای کاشان و کار او در ساخت چنان سازهای، میسراید و در پایان چکامهاش تاریخ ساخت گرمابه را میآورَد. اما 5 سال پس از ساخت گرمابه خان، زمینلرزهای ویرانگر، شهر کاشان را لرزاند. در اثر آن زمینلرزه، ساختمانهای بسیاری در کاشان و پیرامون آن سراسر ویران شد و شمار فراوانی از مردم کشته شدند. زمینلرزه در یکی از روزهای پایانی آذرماه، در شب سهشنبه، نیم ساعت پیش از برآمدن آفتاب رُخ داده بود و نه تنها کاشان، بلکه شهرهای قم و اصفهان و پیرامون آنها را لرزانده بود. در نوشتههای آن دوره گزارشی از آسیب رسیدن به گرمابه خان در آن تکانها و زمینلرزهی شدید نیامده است. از اینرو، نمیدانیم که گرمابهی شهر تا چه اندازه زیان دیده است. شاید به سبب نوساز بودن گرمابه و استواری سازهی آن، آسیبها چنان نبوده است که نیاز به بازسازی دوباره و پایهای آن بوده باشد.
گرمابهی خان سه بخش اصلی دارد: سربینه، گرمخانه و چال حوض. به چال حوض وکاربرد آن در گرمابههای سنتی ایران، پس از این اشاره خواهیم کرد. درِ گرمابه روبه بازار باز میشده است. سردر آن پوشیده از کاشیهای فیروزهای بوده و هشتی گرمابه قوسی مُقرنسکاری داشته است. درخشش و ارزش کاشیها و آرایههای سردَر گرمابه چنان بوده که آن را در سنجش با حجرههای پیرامونش برتر و نمایانتر میساخته است.
برای رسیدن به فضای درونی گرمابه باید چند پله را پایین میرفتند. آنگاه بود که به سربینه گام میگذاشتند. این بخش، گستردهترین فضای گرمابه بود. هشت ستون سنگی زیبا در سربینه دیده میشود. افزونبر اینکه فضای سربینه با کاشیهای رنگی، آذین داده شده است. کاشیها از گونهی مُعقلی است. معقلیها شماری از کاشیهای کوچکی بودند که در کنار هم جای میگرفتند و سطحها را میپوشاندند. چون این دست کاشیها دارای خط و نوشته بود، آنها را معقلی مینامیدند. رسمیبندیها، یا همان کاشیهای شش گوش نیز تاق بلند سربینه را آراستگی افزونتری بخشیدهاند.
در میانهی فضای سربینه، حوض هشتگوش زیبایی با فوارهای در میان آن، دیده میشود. چهار حوض کوچک نیز در چهارسوی سربینه ساخته شده است. این حوضها برای شستن پا، پیش از بیرون آمدن از سربینه و خشک کردن بدن و پوشیدن جامه بوده است. از اینرو، به آن ها «پاشویه» می گفتند. این را نیز بگوییم که حوضهای سربینه را از سنگ مرمر ساخته بودند، اما آن سنگها را اکنون برداشتهاند و گرداگرد آنها را کاشیهای آبی کشیدهاند. بدین گونه این بخش از فضای گرمابه، دستکاری نابجایی شده است.
پیش از رسیدن به گرم خانه، باید از دالانی میگذشتند که به آن میاندَر میگویند. میاندرِ گرمابه خان، هشت گوشهای یا هشت ضلعی است. گرمخانه را نیز به شکل مستطیل برآوردهاند. ستونهای چهارگانه، این بخش از گرمابه را نهتنها استوار نگهداشته بلکه فضای آن را بخشبندی کرده است. چال حوض گرمابه به مانند دیگر گرمابههای سنتی، حوض یا آبگیری در میان دارد. باید به این بخش از گرمابههای تاریخی ایران، اشارهی افزونتری کرد.
در گرمابههای سنتی، افزون بر حوض یا آبگیری که برای شستوشو به کار میرفت، استخر بزرگتری نیز وجود داشت که آب مورد نیاز را در آن انباشت (:ذخیره) میکردند. آب این استخر سرد بود و به آن «چال حوض» یا «چاله حوض» میگفتند. این آبگیر، بزرگتر از خزینهی گرمابه ساخته میشد و بیشتر 20 متر درازا و 5 متر پهنا داشت. در دو سوی چال حوض نیز دو شاهنشین برای نشستن میساختند.
زمانی که در محلهای کمبود آب پیش میآمد از آب چال حوض گرمابهها استفاده میکردند. در تابستانهایی که چنین دشواری و کمبود آبی نبود، حمامیها چال حوض را با گرفتن چند شاهی در اختیار مشتریان میگذاشتند تا در آن شناگری کنند؛ چیزی مانند استخرهای امروزی. در آن زمان کسانی بودند که با پشتکوارو زدن و شیرجه رفتن در چال حوض، نمایش میدادند و گرمابهروها را سرگرم میکردند. در چنین زمانهایی از یکی از شاهنشین ها برای نشستن تماشاچیان استفاده میشد و سکوی دیگر برای پرش در آب بود. بارها نیز پیش میآمد که دستوپای شیرجهروها میشکست و آسیبهایی به تَن آنها میرسید. با این حساب، چرا باز دست به چنین نمایشهایی میزدند؟ سبب آن را باید به سرشت ماجراجوی آدمی بازگرداند.
چال حوضها و خزینهها سرچشمهی ناپاکیها بودند و بیماریهای پوستی بسیاری پدید میآوردند، اما درگذشته بیخبر از این زیانباری، پافشاری شگفتآوری برای استفاده از آنها داشتند. در زمان رضاشاه چال حوض گرمابهها را بستند و استفاده از آن را ممنوع ساختند. به جای آن، در آن فضای گرمابه دوشهایی برای شستوشو کار گذاشته شد. این را نیز بگوییم که در انتها و روبهروی گرمخانهی گرمابه خان، خزینه ساخته شده بود. اکنون این بخش از گرمابه ویران شده است.
نقاشی اوژن فلاندن (نقاش، معمار و خاورشناس فرانسوی) از گرمابه خان کاشان، دورهی قاجار
گرمابه خان کاشان تا سال 1380 خورشیدی همان کاربری پیشین خود را داشت و مردم برای شستوشو از آن استفاده میکردند. از آن سال به این سو، کاربری آن را دگرگون کردهاند و فضایی برای گردشگری و سفرهخانهی سنتی ساختهاند. گرمابه خان مالک خصوصی دارد. آنهایی که اکنون گرمابه را در اختیار دارند نسل پنجم دارندهی اصلی شمرده میشوند. این سازهی تاریخی و زیبا، در اسفندماه 1381 خورشیدی، با شمارهی 3627 در فهرست آثار تاریخی ایران ثبت شده است. برای ما دانسته نیست که میراث فرهنگی کاشان چگونه به این بنای ثبت ملی شده سرکشی و از آن نگهداری میکند.
* با بهرهجویی از تارنماهای «مجله کلبه هنر»، «همشهری» و نیز جستار «زلزلههای تاریخی کاشان» نوشتهی احمد نیکوهمت (مجله وحید، 1358).