یازدهمین روز از تیرماه هر سال یادآور جاودانگی یکی از بزرگمردان ایرانزمین و هازمان(:جامعه) زرتشتی است؛ روزی که ارباب کیخسرو شاهرخ پس از سالها خدمت به آب و خاک و مردم خود، تنها یادگاری از کارهای نیک بیشمارش بر جای میگذارد. در همین راستا نیک دیدیم که نوشتهی زیر به قلم دکتر بوذرجمهر مهر، واپسین نمایندهی زرتشتیان در مجلس شورای ملی که دربارهی ارباب کیخسرو شاهرخ نوشته شده است را بیاوریم.
کیخسرو شاهرخ به تاریخ 8 تیر ماه 1253 خورشیدی در کرمان به دنیا آمد. پدرش شاهرخ، فرزند اسکندر و مادرش فیروزه دکتر خسرو سندل بود. پدر کیخسرو پیش از تولد او درگذشت و کیخسرو پدرش را ندیده بود. شاهرخ، پدر کیخسرو تجارت میکرد و ظاهرا در نجوم هم دست داشت.
کیخسرو برادر بزرگتری داشته به نام رستم. وقتی پدرشان از دنیا میرود، مادر او که 19 سال داشته دو فرزند خود را با دستمزد مختصری که از بافندگی و خیاطی به دست میآورده بزرگ کرده. رستم و کیخسرو در مکتبخانهای که پسرعموی پدرشان به نام ملا مرزبان در کرمان تاسیس کرده بود، دروس ابتدایی را میآموزند. وقتی پسرها به سن 12 و 13 میرسند مادرشان با پسرعموی خودش ازدواج میکند. رستم و کیخسرو خانهی کوچکشان را در کرمان میفروشند و به تهران پیش عموی دیگرشان میروند. دو برادر، 4 سال در مدرسه آمریکاییها در تهران درس میخوانند. کیخسرو ضمنا در بیمارستان آمریکایی آن زمان کاری پیدا میکند.
در 16 سالگی کیخسرو به بمبئی میرود و چون بیمار میشود به تهران برمیگردد. در 18 سالگی با فیروزه کریمداد خرمی ازدواج میکند. حاصل این ازدواج 7 پسر و 4 دختر بوده. دو پسرش در کودکی در میگذرند و یک پسر دیگرش به نام شاهرخ که جوان تحصیلکردهای بوده به اصرار خودش برای تحصیلات عالی با شخصی به نام پرنسس ارفع عازم اروپا میشود. ولی در راه شیراز با تیر دزدان قشقایی کشته میشود. این واقعهی تلخ برای خانواده بسیار گران و ناگوار تمام میشود. پسران دیگر کیخسرو به نامهای افلاطون، منوچهر، شاهبهرام، شاهبهمن و دخترانش فرنگیس، هما و پروین بودند.
خانم کیخسرو به نام فیروزه پس از چندی درگذشته و کیخسرو پس از چند سال با خانم کتایون قباد ازدواج کرده و از او صاحب دو فرزند دیگر به نام فریدون و داریوش میشود.
کیخسرو در خاطرات خود نوشته: در جوانی در مدرسه آمریکاییها روزهای یکشنبه آنها را به کلیسا میسپردند و کشیش اصول دین مسیحی را برای آنها تدریس میکرده. یک روز تعدادی از روحانیان مسلمان برای دیدن “عشاء ربانی” به مدرسه میروند. در بین مراسم شخصی به نام شیخ یحیی (منسوب حاج ابو جعفر ملا) حضور داشت، پس از مراسم پسری به نام کیخسرو را میبیند که در فکر فرو رفته؛ از دین او میپرسد؛ کیخسرو میگوید: زرتشتی است، ولی از دین زرتشتی چیزی نمیداند. از دین مسیحی نسبتا چیزهای زیادی یاد گرفته است. شیخ میگوید: بهتر است تو بروی و دین خودت را که اولین دین یکتاپرستی در دنیا است، مطالعه کنی. دین زرتشتی اصول خود را به صورت سه دستور ساده و کامل یعنی: «اندیشه نیک، گفتار نیک، کردار نیک» به جهانیان اعلام داشته و اغلب تعلیمات دینهای دیگر مثل دین کلیمی و دین مسیحی از دین زرتشتی گرفته شده. شیخ یحیی میگوید: او مسلمان است، ولی چون مطالعات دینی دارد میتواند اصول دین زرتشتی را برای او بگوید و مدتی برای او و چند دانشآموز دیگر اصول دین زرتشتی را بیان میکند. سخنان او در کیخسرو تاثیر زیادی به جای میگذارد و پس از پایان گفتار (شیخ یحیی)، به کتابخانه و بعد به منزل میرود و شروع به مطالعه آیین و آداب و بنیانهای دین زرتشتی میکند و هر چه بیشتر میخواند، در دین خود بیشتر استوار و معتقد میشود. کیخسرو مینویسد که شیخ یحیی بعدها چند دوره نماینده مجلس میشود.او هیچ گاه توصیههای شخ یحیی را فراموش نکرده و به روان او درود میفرستد.
کیخسرو در جوانی پس از بازگشت از بمبئی به کمک یکی از افراد فامیلش به نام جمشید جهانگیر سه مدرسه دخترانه یکی در قپه سبز، دیگری در دروازه ناصریه و سومی در محله شهر و به کمک افراد دیگر سه مدرسه پسرانه یکی در پاراموتون، دیگری در قناتغسان و سومی در اسماعیلآباد جوپار تاسیس میکند و سرپرستی آموزش در آن مدارس را خود به عهده میگیرد. پس از ده سال با کمک جامعه زرتشتی مدرسه ملی بزرگی بیرون از دروازه ناصریه کرمان تاسیس و سرپرستی و تعلیمات آن مدارس را خود به عهده میگیرد. زمین آن مدرسه بخشی از املاک ارباب گشتاسب دینیار بود که به کمک ارباب شهریار خدابخش اهدا گردیده بود.
ارباب کیخسرو همچنین برای اصلاح و تغییر لباس دانشآموزان کوشش زیادی کرد و بالاخره موفق شد در کرمان لباس دانشآموزان را به صورت آبرومند و همشکل در آورد و پس از آن این اصلاحات را در یزد و همچنین برای بزرگسالان در شهرها اعمال کرد؛ اگر چه با مشکلاتی هم مواجه شد که با درایت و حوصله مشکلات را حل کرد.
ارباب کیخسرو در تهران
میرزا کیخسرو رویهم 11 سال در کرمان خدمت کرد و بعد به تهران آمد. از سال 1286 خورشیدی عضو انجمن زرتشتیان تهران شد. در نوشتن اساسنامهی انجمن شرکت فعال و نقش اساسی داشت. در این زمان به دلیل نیاز شدید جامعه زرتشتی به آموزشگاههای پسرانه و دخترانه، ارباب کیخسرو از ارباب جمشید تقاضای اهدای مدرسه میکند و ارباب جمشید در سال 1286 خورشیدی اسناد زمین مدرسه جمشید جم را به انجمن زرتشتیان تهران اهدا مینماید. برای مدرسه دخترانه هم در تهران خانهای شامل سه اتاق متعلق به خانم شیرین خداداد، همسر شادروان اردشیر زارع در نظر گرفته و در سال 1287 خورشیدی گشایش مییابد.
چندی بعد چون این سه اتاق کافی نبود، در سال 1292 خورشیدی دو بانوی خیراندیش پارسی به نام سونابایی و زربایی به نامگانه برادرشان ایرج هزینهی ساختمان مدرسهای را بر روی زمین انجمن زرتشتیان تهران پرداختند و دبستان دخترانه به آن جا منتقل شد و دبستان ایرج نام گرفت. چون این دبستان هم کوچک بود و تعداد دانشآموزان دختر روز به روز افزایش مییافت، در سال 1326خورشیدی فرزندان شادروان کیومرث شاهپور گیو به راهنمایی عموی خود، ارباب رستم گیو بر روی زمین انجمن مجاور دبیرستان انوشیروان دادگر دبستان بزرگتر و مجهزتری به نام دبستان دخترانه گیو ساختند که در روز 5/2/1327 خورشیدی افتتاح شد و مورد استفاده قرار گرفت و به جای دبستان ایرج، که در حال خرابی بود، سالنی به نام سالن ایرج ساختند که اکنون مورد استفاده است و در آنجا مراسم آیینی برگزار میشود.
ساختن آدریان
برای ساختن آدریان مشکلات زیادتر بود؛ از جمله این که مخارج آن زیادتر میشد و مشکلات دیگری هم بود که از ذکر آن خودداری میشود. ناچار از زرتشتیان تهران، یزد، کرمان و کاشان استمداد شد و همچنین از شادروان مهربان خداداد مهر تقاضا شد که به شهرستانها مسافرت و جلب مساعدت زرتشتیان را بنماید. به این ترتیب ایشان توانستند مبالغ کافی گردآوری کنند و به علاوه پارسی پنجایت پارسیان و همچنین جمشید مهربان کرمانی هم کمک کردند و بالاخره در سال 1296 خورشیدی آدریان و مدرسه دخترانه هم ساخته شد.
دبیرستان فیروز بهرام
در سال 1310 خورشیدی «بهرامجی بیکاجی» به تهران آمد. این بزرگوار هم پسری داشت که پس از پایان تحصیلات به هنگام برگشت از انگلستان و جنگ بینالملل اول در اثر اصابت اژدر به کشتی او در سال 1295 خورشیدی، کشتی غرق و او هم در کشتی غرق شد.
پس از مذاکرات ارباب کیخسرو و بهرامجی، مبلغی برای ساختمان دبیرستان فیروزبهرام به انجمن زرتشتیان اهدا کرد. سنگ بنای مدرسه فیروزبهرام در زمان وزارت نیرالملک هدایت گذاشته شد و در سال 1311 خورشیدی افتتاح شد.
دبیرستان انوشیروان دادگر
پس از آن قرار شد مدرسه بزرگی هم برای دختران ساخته شود. در مسافرتی که اردشیر جی ریپورتر به هندوستان نمود از بانو راتن بایی بامجی تاتا برای تاسیس دبیرستان دخترانه تقاضای مساعدت کرد.
ارباب کیخسرو به وسیله اردشیر جی ریپورتر، با بانو تاتا مذاکره و موافقت او را جلب کرد. خانم راتن بایی بامجی تاتا به دنبال تقاضای ارباب کیخسرو، انجمن زرتشتیان تهران و مذاکراتی که اردشیر جی کرده بود پذیرفت و مخارج ساختمان را تعهد و پرداخت نمود. مدرسهی دخترانه به نام پدر بانو راتن بایی به نام انوشیروان دادگر نامیده شد. بانو نواز بی باند، عمهی بانو راتن بایی هم کمکهایی برای تهیه تجهیزات دبیرستان نمود و درتاریخ 19/6/1325 دبیرستان انوشیروان به نام پدر خانم راتن بایی افتتاح شد.
انجمن زرتشتیان وامی از بانک ملی گرفت و 20000 متر مربع زمین در خیابان تخت جمشید خریداری کردند. عمهی راتن بایی تاتا، از ارباب رستم گیوکمک خواست و همچنین عدهای دیگر هم کمک کردند و مدرسه دخترانه ساخته شد و مورد استفاده قرار گرفت. در مدارس زرتشتیان همهی فرزندان این آب و خاک بدون فرق و تبعیض میتوانستند ثبتنام و تحصیل کنند. هیچگونه فرقی برای تحصیل بین فرزندان این آب و خاک وجود ندارد. در سال 1316 خورشیدی تعداد پسران و دختران دانشآموز 1470 نفر بودند. قبلا گفته شد که دبستان پسرانه جمشید جم در سال 1286 خورشیدی از طرف ارباب جمشید به انجمن زرتشتیان واگذار شد. این دبستان در سال 1345 خورشیدی چون ساختماناش قدیمی بود، به وسیلهی شادروان رستم جمشیدیان، فرزند ارباب جمشید ساختمان قدیمی خراب و ساختمان جدیدی به جای آن ساخته شد.
کتابهای ارباب
ارباب کیخسرو دو کتاب به نام «آیینه آیین مزدیسنی» (به فارسی سره) و کتاب دیگری به عنوان «فروغ مزدیسنی» نوشت. چاپ اول کتاب آیینه آیین مزدیسنی در 3000 نسخه و به طور رایگان در اختیار مردم گذاشته شد. چاپ دوم در 4000 نسخه سال 1300 خورشیدی چاپ و در اختیار مردم گذاشته شد. فروغ مزدیسنی چاپ اول در سال 1287 خورشیدی چاپ و منتشر شد و چاپ دوم درسال 1299 خورشیدی چاپ و در اختیار هممیهنان قرار گرفت و بسیاری از هممیهنان که متاسفانه به هیچ وجه به حقایق آموزشهای زرتشت آشنا نبودند، با خواندن این کتابها از بسیاری از حقایق آموزشهای اشوزرتشت آگاهی یافتند و از ارباب کیخسرو تشکر کردند.
انجمن زرتشتیان
نخستین بار کیخسرو خان صاحب، نمایندهی انجمن خیریه زرتشتیان بمبئی، که به تهران آمده بود انجمنهای تهران، یزد، کرمان را تشکیل داد. مدتی هم ارباب دینیار کلانتر خدماتی انجام داد. مظفرالدین شاه قاجار در سال 1285 خورشیدی فرمان مشروطیت را صادر کرد و به واسطه خدمات دینیار کلانتر به زرتشتیان به او لقب «امین الفارسیان» داد. پس از درگذشت ارباب دینیار تا بازگشت ارباب کیخسرو از کرمان به تهران مدتی انجمنهای زرتشتیان تهران، یزد، کرمان تعطیل بود. پس از تصویب قانون اساسی ایران در مجلس موسسان، انجمنهای زرتشتیان تهران، کرمان و یزد لازم بود که دوباره تشکیل شود. ارباب کیخسرو در سال 1286 خورشیدی عدهای از زرتشتیان ساکن تهران را در کاروانسرای مشیر خلوت جمع کرد و 12 نفر برای مدت دوسال به عنوان اعضای انجمن زرتشتیان تهران انتخاب و انجمن را به طور رسمی تشکیل دادند. ارباب کیخسرو به عنوان رییس انجمن زرتشتیان انتخاب شد و تا پایان زندگی یعنی تا 11 تیر 1319 خورشیدی ریاست انجمن را به عهده داشت. امور اداری انجمن را چند سال خود کیخسرو شاهرخ اداره میکرد ولی به سبب کار زیاد، در سال 1316 خورشیدی سهراب سفرنگ که از فرهنگیان زرتشتی بود و چند سال مدیریت مدرسه پسرانه زرتشتیان را به عهده داشت، به سمت رییس امور اداری انجمن منصوب شد.
کارهای ارباب کیخسرو در مجلس
در دوره اول مجلس موقعی که ارباب جمشید نماینده مجلس بود، دولت لایحهای به مجلس برد که در آن نوشته بود: «در مقابل قوانین مصوبه مجلس همه مسلمانان مساویالحقوق هستند.» وقتی این لایحه در روزنامهها چاپ شد، کیخسرو که کارمند ارباب جمشید بود اعتراض کرد و لایحهای نوشت که: همهی ایرانیان در مقابل قوانین مصوبه مجلس دارای حقوق مساوی هستند و از آن قوانین بهره میبرند، و لایحهی اصلاحی را به نظر احتشام السلطنه، رییس و نواب رییس و سایر نمایندگان مجلس رساند و به اتفاق عدهای از زرتشتیان پیش رییس و نمایندگان مجلس رفتند و بالاخره موفق شدند که اصلاحات را به تصویب مجلس برسانند و در قانون منظور نمایند.
مجلس شورای ملی در سال 1287 خورشیدی موفق شد محمد علی شاه که مجلس را به توپ بسته بود از سلطنت خلع کند. انتخابات دوره دوم مجلس برگزار شد و در این دوره ارباب کیخسرو به نمایندگی زرتشتیان انتخاب شد.
در سال 1312 خورشیدی قانون مدنی کشور در مجلس مورد بحث بود. کیخسرو شاهرخ به اتفاق نمایندگان ارامنه و یهودیان پیشنهاد کردند که دادگاهها به هنگام قضاوت موظف باشند قوانین مذهبی آنها را در موارد ازدواج، طلاق وارث رعایت کنند و بر اساس قوانین خودشان رای صادر نمایند. کلیات این پیشنهاد مورد موافقت قرار گرفت، ولی میبایست موازین قانونی منظم و برای تصویب فرستاده شود. ارباب کیخسرو نامههایی هم در این مورد به انجمنهای یزد و کرمان نوشت. ولی پاسخی دریافت نکرد، به ناچار چند روز نشسته و از روی مطالب قابل دسترس پیشنویسی شامل 77 ماده تهیه و تقدیم انجمنهای زرتشتیان شهرها نمود و ضمنا با آقای محسن صدر، وزیر دادگستری مشورت و بعدا با دکتر متین دفتری، وزیر دادگستری و آقای جمال الدین اخوی، فرزند حاج سید نصراله تقوی رییس شعبه عالی دیوان عالی تمیز مشاوره نمود و اصلاحاتی را منظور و بالاخره به تصویب مجلس رساند.
شرکت سهامی تلفن ایران
در فاصله میان دوره اول و دوره دوم مجلس شرکت سهامی کل تلفن ایران وضع بدی داشت و تشکیلات اداری منطقی نداشت. در این شرایط از طرف محاسب الممالک محمود شیبانی، ارباب کیخسرو به عنوان مدیرعامل شرکت تلفن انتخاب شد. ارباب کیخسرو از سال 1295 خورشیدی کار خود را آغاز کرد و برای ادارهای که فقط یک حسابدار، یک انباردار و یک مستخدم داشت و دفتر و حساب و کتاب منظمی نداشت، تشکیلات اداری منظمی برقرار کرد و در ظرف بیست سال از 1295 تا1315 خورشیدی اداره منظم و مرتبی برای شرکت تلفن ترتیب داد، ولی در سال 1315 خورشیدی ظاهرا به علت دخالتهای بیموردی که در کار شرکت تلفن صورت گرفت، ارباب کیخسرو استعفا داد و چنانچه در خاطرات خود نوشته در مقابل خدمات زیادی که برای شرکت تلفن انجام داده بود، هیچگونه قدرشناسی از او به عمل نیامد.
قحطی سالهای 1296 و1297 خورشیدی
جنگ جهانی اول پس از ترور ولیعهد اتریش از صربستان شروع شد. در ایران هم اوضاع به هم ریخت عدهای اوباش محصول گندم و جو را آتش زدند و کشور دچار قحطی شد این اتفاق در شش سال فترت مجلس شورای ملی روی داد. نخست وزیر در این موقع حسن وثوق الدوله بود. نخست وزیر از ارباب کیخسرو خواست گندم و غلات تهیه کند. وضع خیلی دشوار بود. وسیله نقلیه وجود نداشت. حسن مشیرالدوله وزیر دارایی بود. ارباب کیخسرو در خاطرات خود مینویسد؛ در مدت کوتاهی به واسطهی عدم همکاری مسوولین استعفا میدهد. در سال 1297 خورشیدی به واسطه اصرار وثوق الدوله دوباره مسوولیت را قبول میکند، ولی وثوق الدوله در این زمان استعفا میدهد و مستوفی الممالک نخست وزیر میشود. ارباب کیخسرو از مجدالدوله و سردار کل غلات میخرد. در بازار آزاد گندم خیلی گران شده بود. مردم در سختی بودند، تیفویید هم در تهران شیوع یافته بود.
احمد شاه در این هنگام انبار گندم بزرگی داشت. ارباب ناچار شد به او مراجعه کند. احمد شاه میخواست گندم انبار خود را خرواری حدود 90-100 تومان بفروشد، ولی بالاخره به زحمت زیاد و خواهش والتماس زیاد از احمد شاه به این عنوان که گندم را برای رعایای پادشاه میخرد، نه برای خودش، گندم را به قیمتی ارزان خریداری میکند. در این موقع چند وزیر دارایی مانند اسفندیاری، حاج محتشمالدوله و بعد از او ممتازالدوله استعفا دادند.
مستوفی الممالک نخست وزیر هم استعفا داد و عین الدوله نخست وزیر شد. بعد او هم استعفا داد و صمصام السلطنه بختیاری نخست وزیر شد. ولی ارباب کیخسرو حاضر نبود برای گندمی که برای مردم خریداری میشود مبلغ گران بپردازد. ارباب کیخسرو چند دفعه استعفا داد ولی باز نخست وزیرها از او مجددا درخواست میکردند که مسوولیت را بپذیرد. بالاخره ارباب کیخسرو دراین مدت گندم را برای ملت از قرار خرواری 5/37 تومان بیشتر نخرید. ارباب در خاطراتش نوشته خرید گندم و تهیه آن در این دوره بسیار دشوار و کار بسیار سختی بود که با زحمت و رنج بسیار ولی با موفقیت انجام شد و بالاخره در زمان صمصام السلطنه ارباب کیخسرو کار را خاتمه داد و استعفا داد.
تاجگذاری احمد شاه
وقتی سلطان احمد میرزا 18 ساله شد و به سن قانونی و بلوغ رسید، میتوانست تاج گذاری کند. قبلا دو کمیته یکی تحت نظر محمدولی، سپهسالار اعظم و دیگری تحت نظر مشاور الممالک تشکیل داده بودند. ولی کاری انجام نشده بود. علا السلطنه از ارباب کیخسرو خواست کار را انجام دهد. بعد ناصرالممالک نایب السلطنه از ارباب خواست کار را به عهده بگیرد باز قبول نکرد. بعد خود احمدشاه ارباب را خواست. احمد شاه بالاخره صریحا خواست که ارباب کار را به عهده بگیرد. کار زیاد و مشکل بود. بنا بود به مناسبت سی تاق نصرت برپا شود، چراغانی شود. شاه برای تاجگذاری به تهران آمد و در مقابل نمایندگان مجلس قسم خورد. ارباب قَیِّم نامه را به او میدهد که امضا کند، امضا کرد. روز بعد شاه و نخست وزیر ارباب را خواستند و از او قدردانی کردند و ارباب گفت که وظیفهاش را انجام داده. خواستند صورتحساب را به او بدهند که او گفت فقط 12600 تومان خرج کرده. نخست وزیر وقتی صورتحساب را دید گفت حتما اشتباه شده، شاید 126000تومان خرج شده. ارباب کیخسرو میگوید خیر همان 12600 تومان خرج کرده. ارباب در خاطراتش مینویسد؛ دو روز بعد نخست وزیر و محتشم الدوله اسفندیاری که در کمیته بودند به ملاقات من آمدند تشکر شاه و نخست وزیر را به من ابلاغ کردند و خواستند به دستور شاه یک انگشتر الماس یک مدال درجه یک و فرمان به ارباب کیخسرو بدهند ولی او میگوید کار مهمی نکرده، فقط وظیفهی خود را انجام داده و انگشتر و مدال و فرمان را هم قبول نکرده است.
یادبود فردوسی
در سال 1305 خورشیدی انجمن آثار ملی به دستور رضاشاه تشکیل شد. اولین کار یافتن آرامگاه فردوسی بود. کمیسیونی برای این کار تشکیل شد که چهار نفر در آن عضو بودند: محمدعلی فروغی نخست وزیر، ارباب کیخسرو، هرتزفلد آلمانی و گدار فرانسوی که هر دو مهندس بودند. ارباب کیخسرو به خراسان (توس) می رود و پس از تحقیقات کافی میگوید: فردوسی را در قبرستان عمومی به خاک نسپردند و جنازه او را به دخترش سپردند و او هم در باغ متعلق به پدرش به نام «باغ قایم مقام» جسد را دفن میکند.
پس از یافتن محل دفن فردوسی از هرتزفلد و گدار میخواهند نقشهای برای آرامگاه فردوسی رسم کنند و همچنین برای مخارج آرامگاه، ارباب کیخسرو پیشنهاد میکند ده هزار تومان از طرف صرفهجوییهایی که از حقوق نمایندگان جمع شده، بپردازند و بقیه را از لاتاری تهیه کنند. قرار شد پول را برای آقای جم استاندار خراسان بفرستند پس از آن آقای جم به استانداری کرمان مامور میشود و تقیزاده استاندار خراسان میشود. تقی زاده به ارباب اطلاع میدهد که کار مهمی انجام نگرفته. ناچار ارباب و طاهرزاده به خراسان و توس میروند. آنها میبینند که سقف هرمی که نقشهاش را قبلا گدار کشیده بود و اجرا کرده بود ترک برداشته، ناچار طاهرزاده مامور کشیدن نقشه دیگری میشود. نقشهی طاهرزاده را در ظرف 2، 3 ماه میسازند. پهلوی یکم برای دیدن آرامگاه فردوسی به توس میرود و ماکت آرامگاه فردوسی را به دقت بررسی کرد و بعد دستور داد مسوولیت را بپذیرد و ساختمان تحت نظر او انجام شود و ارباب هم قبول کرد؛ اگر چه کار بسیار دشواری بود. مخصوصا کنترل کار دیگران و مخصوصا صورت مخارجی که میدادند اغلب بد و بیشتر از مخارج واقعی بود و قبول یا عدم قبول آن سخت و مشکل بود. هنگام جشن هزارهی فردوسی، شاه، نخست وزیر فروغی ذکا الممالک، اعضای انجمن آثار ملی و بزرگترین شخصیتهای کشوری حضور داشتند و از زحمات ارباب کیخسرو تشکر کردند.
بنیانگذاری کتابخانه مجلس شورای ملی
خدمات ارباب کیخسرو در مجلس شورای ملی و ریاست مباشرت مجلس که تا سال 1319 خورشیدی ادامه داشت، بسیار مفصل بود و باید درباره آن واقعا کتابی نوشت. خدمات او در مورد توسعه ساختمان مجلس و توسعه کتابخانه مجلس قابل توجه است.
کتابخانه مجلس در دوره اول و دوم دارای 51 جلد کتاب بود. در دوره دوم به کوشش حاج سید نصراله تقوی 202 جلد کتاب از طرف میرزا عبدالحسین جلوه به کتابخانه اهدا شد. بعد آقای مخبرالسلطنه 1090 جلد کتابهای فارسی، فرانسه، انگلیسی، آلمانی، روسی، عربی، ترکی به کتابخانه مجلس اهدا کردند. سپس 50 جلد کتاب دیگر خریداری شد و تعداد کتابها به 1394جلد بالغ شد. متاسفانه در این موقع بعضی روزنامهها هم شایعات بیاساسی منتشر میکردند و برای انجام کار صحیح مشکلات فراهم میکردند. در دوره دوم مجلس شورای ملی ارباب کیخسرو از اینکه در انتخابات انجمن ولایتی (به جای انجمن شهر) از اقلیتها دعوت نشده بودند، تذکرات مفید و علمی داد که مورد توجه همه قرار گرفت. همچنین در مورد مشکل نان که دو مرتبه در کشور باعث ناراحتی مردم شده بود، تذکراتی داد و به علاوه راجع به برابری مردم ایران در مقابل قانون نکات مهمی را به دولت تذکر داد. ارباب کیخسرو همچنین راجع به خط و زبان فارسی به دولت یادآوری کرد و ضمنا از نایب السلطنه تقاضا کردند که احمد شاه جوان را از مسایل و معضلات کشور آگاه سازد و به علاوه به گرفتاریهای شهرهای دیگر غیر از تهران هم توجه داشته باشند چون ایران فقط تهران نیست. پس از سخنان ارباب کیخسرو، مُدَّرس و رییس مجلس از خدمات ارباب کیخسرو تشکر کردند و همچنین سایر نمایندگان هم در تایید بیانات رییس مجلس و مدرس از خدمات ارباب کیخسرو سپاسگزاری کردند.
4 پاسخ
روحش شاد بهشت برین جایگاهش
با بهترین درودها و با سپاس از سایت امرداد که زندگینامهی ارباب کیخسرو شاهرخ به قلم بوذرجمهر مهر را در اختیار همگان قرار داد. یاد و خاطره زنده روان را گرامی داشته و امیدوارم بزرگی این خدمات که باید برای ان دوره زمانی سنجیده شود را همگی قدردان باشیم و…
یاد ارباب کیخسرو جاودان و روانش در آرامش.خدمات بسیار باارزشی که انجام دادند آثارش تا امروز باقی هست .
به عنوان یک ایرانی عمیقا متاسفم که چگونه اولین باری است که درمورداین انسان بزرگ وشریف وخدماتش می خوانم،سوال مهمی است که چراچنین بزرگانی مطرح نیستندوجامعه درموردش نمیداندکه قدردان وسپاسگزارشان باشد،متاسفانه فرهنگی سفله پرورونخبه کش داریم وهمش بخاطرنبودیک طبقه روشنفکرواقعی ونه بقول نادنادپورروشنفکرنما.