دست خودشان که نیست؛ سرشتشان اینگونه است: از روشنایی گریزانند و شب و تاریکی را بیشتر دوست دارند. روزها، انگار آب میشوند و تُوی زمین میروند. از کسی میترسند؟ چیزی برای پنهان کردن دارند که شبگردی میکنند؟ نه؛ چه پنهان کردنیای؟ چه ترسی؟ بیشیله پیلهتر از این حرفا هستند و آزارشان به کسی نمیرسد؛ مگر همان پشههایی که خوراک شبانهشان میشوند. اما آن اندازه ریزهمیزهاند که برای زندهماندن و زیر دست و پای جانوران دیگر نماندن، شبها را خوشتر میدارند و تاریکیاش را که همه چیز را پنهان میکند. «شبگرد»ها شبها در امانترند، با آن صدای قور قورشان؛ صدایی که پهلو میزند به قور قورِ قورباغهها. با این صداست که شبها را روی سرشان میگذارند.
در ایران چهار پرندهی شبگرد میشناسیم: شبگردهای معمولی، دشتی، بلوچی و هندی. این چهارتا بسیار همسانند و به سختی میشود تفاوتشان را فهمید؛ شاید آناندازه سخت که فهمیدنش تنها از توان پرندهشناسها برمیآید. شبگردها کوچرو هستند. زمستانها سر از جاهای دورِ دور درمیآورند و فصل بهار مهمان ما میشوند. حواسمان به این کوچولوها هست؟ راستی، شبگردها با آن جثهی کوچکی که تنها 26 سانتیمتر است، چگونه تا دورها پرواز میکنند و سر از آفریقا درمیآورند؟ بالهایشان را که باز کنند، اندازهی پیکرشان به 55 سانتیمتر هم میرسد، با این حال باز هم کوچکاند و بندانگشتی.
گفتیم که صدایی دارند مثل: «قور قور قور» کردن قورباغهها. همین است که خیلیها صدای شبگردها را با هیاهوی قورباغهها اشتباه میگیرند. از گلوی کوچک شبگردهای دشتی هم صدایی شنیده میشود مانند «کوورر- کوورر» کردن. کاش میدانستیم چه میگویند و چه کسی را صدا میزنند.
شبگردهای معمولی بدن کشیدهای دارند به رنگ قهوهای تیره. رنگی که روزها آنها را میان دار و درختها، پنهان میکند. خالهای قهوهای تیره و خطهایی که همهی بدنشان را پوشانده، کمک بزرگی است تا شبگردها روزها ناشناس بمانند. رنگ شبگردهای نر یک تفاوت با مادهها دارد. آنها سه لکهی ریز سفیدرنگ روی بالشان دارند.
برای ما فهمیدنی نیست که پرندهای همهی روز، از زمانی که روشنایی میزند تا تاریک شدن هوا، چشمهایش را ببندد و خاموش و بیحرکت و به شکل قوزکرده روی شاخههای درختان یا گوشهای از زمین و روی سنگها بماند و تکان نخورد! این دیگر چه کاری است؟ سر درنمیآوریم چرا شبگردها این کار را میکنند. حتا بستن چشمهای بزرگ و گِرد و سیاهشان هم عجیب است. پلکها را که روی هم بگذارند شدنی نیست که پیدایشان کنیم. درست هم رنگ طبیعت پیرامونشان میشوند و بیحرکت مانند سنگ!
شبها شبگردها، زمانی که به تکاپوی زندگی و کوشش برای به دست آوردن خوراکشان میافتند، بال زدنشان آرام است. گویی در هوا سُر میخورند. با بازیگوشی پرواز کنان اینسو و آنسو ، میروند، میروند و در تنهایی و تاریکی شب، پیدا و ناپیدا میشوند. شکارشان را هم از پشههای سرگردان و شاپرکهای کوچک بهدست میآورند و به جای آنکه طعمه را تکه تکه کنند و بخورند، درسته قورتش میدهند.
اینها همه یک سو، رقص جفتیابی شبگردها یک سوی دیگر! شبگرد نر با هزار وقار و جلوهفروشی، بالهایش را باز میکند و روی سر شبگرد ماده میکِشد. انگار که بخواهد او را زیر بال و پَر خود نگاه بدارد. شبگرد ماده لکههای سفید روی بال شبگرد نر را میبیند و دل میبازد و با گشودن شاهپَرها و پَرهای دُم خود و تکان دادنشان به اینسو و آنسو و بالا و پایین، همراهیاش را نشان میدهد. رقصی تماشایی و دلبری کردنی دیدنی!
شبگردها آشیانهساز نیستند. روی زمین، هرجا که آنها را بیشتر و بهتر پنهان کند، روزگارشان را میگذرانند و مادههایشان همانجا تخمگذاری میکنند. جنگلهایی که درختان سرخس دارند، یا دوروبَر تپههای شنی، جایی دلخواهتر برای شبگردهاست.
شبگردهای دشتی را گاه مصری هم مینامند. پَرهای آنها از شبگردهای دیگر کمرنگتر است. دشتیها را در تابستانها بیشتر میتوان دید. هم در گسترههای نیمهبیابانی و شنزاری دیده میشوند و روی درختان خرما بهسر میبرند، هم در شمال و جنوب خاوری دریای کاسپین (خزر). از آبوهوای خشک بیابانی تا هوای نمناک شمال، تفاوت بسیار است. چگونه شبگردها خود را با این دو آبوهوا سازگار میکنند؟ چیزی است که نیاز به پرسوجوی بیشتر دارد.
اگر شبگردی لکههای سفید روی بالهایش نداشته باشد، به نام شبگرد بلوچی شناخته میشود. در گسترههای بومی ایران، شمار شبگردهای بلوچی فراوان است. یک تفاوت دیگر آنها با دیگر شبگردها، به شیوهی نشستنشان برمیگردد. اگر آن اندازه ریزنگر بشویم و شبگردها را میان طبیعت بیجان پیدا کنیم، درمییابیم که نشستن شبگردهای بلوچی مانند دیگر شبگردها نیست. این، نشانهی خوبی برای شناخت شبگردهای بلوچی از شبگردهای معولی و دشتی و هندی است. هر چند هندیها هم آن اندازه با شبگردهای دیگر فرق ندارند که بتوان تفاوت میان آنها و گونهی بلوچی شبگرد را بهسادگی پیدا کرد. راستیراستی که این نشانهها و راهنماییها برای پیدا کردن شبگردها، گیجکننده است و کم دردسر ندارد.
خوشبختانه شبگردها در خطر نابودی (:انقراض) نیستند و نیاز به نگاهبانی ویژه ندارند. چهبسا در امان ماندن آنها، به شبرویی و شبگردیشان برمیگردد. آنها خوب روشی برای دروی از شکارچیهای دامگستر پیدا کردهاند: شبها که همه در خواباند، شاد و سرمست میچرخند و روزها که دیگران به جنب و جوش و تکاپوی زندگی میافتند، چشمها را میبندند و به خواب ناز میروند و آسوده از هایوهوی جهان، به استراحت میپردازند. این هم روشی برای زندگی است!
*با بهرهجویی از: تارنماهای «دانشنامهی پرندگان ایران»؛ و «کویرها و بیابانهای ایران».
یک پاسخ
گزارشی است شیوا و شیرین با یادی دلنشین از دردهای ازدلبرآمده و دیرسال آدمی:
– «کاش میدانستیم چه میگویند و چه کسی را صدا میزنند!»
– «حواسمان به این کوچولوها هست؟»
– «برای ما فهمیدنی نیست… .»
– «این هم روشی برای زندگی است!»