امروز سپندارمزد امشاسپند و مهرماه، پنجم مهرماه سال ۳۷۵۹ زرتشتی، سهشنبه 30 شهریورماه ۱۴۰۰ خورشیدی، ۲1 سپتامبر ۲۰۲۱ میلادی
فریدون مشیری، زادهی ۳۰ شهریورماه ۱۳۰۵ خورشیدی در تهران بود. او شاعری نوپرداز، مردمی، پرهوادار و از نامداران شعر و ادب فارسی همروزگار (:معاصر) به شمار میرود.
فریدون مشیری، یکی از شاعران بزرگ و نامآور سبک نیمایی به شمار میرود. یکی از نامآوران عرصه شعر همروزگار (:معاصر) ایران است، شاعر بلندآوازهای که در نگاه و قالب شعرهایش نیمنگاهی به شعر بزرگانی چون نیما دارد. دلبستگی و توانایی او در شاعری خیلی زود خود را نشان داد. خود در این باره گفته است: در آن روزگار سخت به شعر دلبستگی نشان میدادم. صدها بیت از حافظ را به یاد داشتم تا در میدان مشاعره که در مدرسه ترتیب داده میشد، پیروز باشم. مشیری در شیوهی شاعری نه اسیر کورباورانهی تراداد (:سنت) گرایان شد و نه فریفتهی نوپردازان تندرو، راهی که او برگزید، همان حالت نمایان بنیادگذاران شعر نوین ایران بود. به این معنا که کوتاه و بلند شدن مصرعها و بهرهوری بجا و بخردانه از قافیه را پذیرفت اما از لحاظ محتوا و مفهوم نگاهی تازه و نو به طبیعت، اشیا، اشخاص و آمیختن آنها با احساس و نازکاندیشیهای ویژهی خود داشت. شعر مشیری بازتابی از همه مظاهر زندگی است. او همواره ستایشگر خوبی، پاکی، زیبایی و عواطف انسانی بوده است. شاعران بسیاری بعد از نیما به پیروی از او به سرودن اشعار رمانتیک پرداختند. از این شاعران میتوان به فریدون مشیری اشاره کرد که در شعر رمانتیک افزون بر نیما، پیرو فریدون توللی، نادر نادرپور و دیگر پیشگامان شعر رمانتیک در دهههای ۲۰ و ۳۰ بود. یکی از ویژگیهای مهم شعر مشیری استورهگرایی است. پیوند شعر مشیری با زبان و ادبیات کهن ایران زمین و استفاده از واژه ها، ترکیبات و عبارات آن زبان که در بیشتر اشعار او به چشم میخورد.
مشیری سالهای تحصيلات ابتدایی را در تهران بود و سپس به شوند ماموريت اداری پدرش به مشهد رفت و پس از چندسال دوباره به تهران بازگشت و سه سال اول دبيرستان را در دارالفنون گذراند و آنگاه به دبيرستان اديب رفت. وی همزمان با تحصيل در سال پایانی دبيرستان، در اداره پست و تلگراف مشغول به كار شد و در همان سال، مادرش در ۳۹ سالگی درگذشت كه اثری عميق در او برجا گذاشت. سپس در آموزشگاه فنی وزارت پست مشغول تحصيل شد. روزها به كار میپرداخت و شبها به تحصيل ادامه میداد. از همان زمان به مطبوعات روی آورد و در روزنامهها و مجلات كارهايی همچون خبرنگاری و نويسندگی را به دوش گرفت. بعدها در رشته ادبيات فارسی دانشگاه تهران به تحصيل ادامه داد. او از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۱ مسوول رویهی شعر و ادب مجله روشنفكر بود. فریدون مشیری مجموعه اشعار خود را به دکلمه اجرا کرده است. عبدالحسین زرینکوب در بارهی شعر مشیری مینویسد: «در سالها شاعری، فریدون از میان هزاران فراز و نشیب روز، از میان هزاران شور و هیجان و رنج و درد هرروزینه آنچه را به روز تعلق دارد، به دست روزگاران میسپارد و به قلمرو افسانههای قرون روانه میکند. چهل سالی – بیش و کم – هست که او با همین زبان بیپیرایهی خویش، واژه واژه با همزبانان خویش همدلی دارد… زبانی خوشآهنگ، گرم و دلنواز. خالی از پیچوخمهای بیان ادیبانهٔ شاعران دانشگاهپرورد و در همان حال خالی از تأثیر ترجمههای شتابآمیز شعرهای آزمایشی نو راهان غرب».
مشيری در سال ۱۳۳۳ ازدواج كرد. همسر او اقبال اخوان دانشجوی رشته نقاشی دانشكده هنرهای زيبای دانشگاه تهران بود. او هم پس از ازدواج، تحصيل را ادامه نداد و بهكار مشغول شد. فرزندان فريدون مشيری، بهار و بابک هردو در رشته معماری در دانشكده هنرهای زيبای دانشگاه تهران و دانشكده معماری دانشگاه ملی ايران تحصيل كردهاند.
مشيری سرودن شعر را از ۱۵ سالگی آغاز كرد. نخستین مجموعه شعرش با نام تشنه توفان در ۲۸ سالگی با مقدمه محمدحسين شهريار و علی دشتی به چاپ رسيد. وی توجه خاصی به موسيقی ايرانی داشت و در پی همين دلبستگی در سالهای ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ هموندی در شورای موسيقی و شعر راديو را پذيرفت.
او در سال ۱۳۷۷ به آلمان و امريکا سفر کرد و نشست شعرخوانی او در شهرهای کلن، ليمبورگ و فرانکفورت و همچنين در ۲۴ ايالت امريکا از جمله در دانشگاههای برکلی و نيوجرسی بهگونهای بیسابقهای مورد توجه دوستداران ادبيات ايران قرارگرفت. در سال ۱۳۷۸ در سفری به سوئد در مراسم شعرخوانی در چندين شهر از جمله استکهلم و مالمو و گوتنبرگ شرکت کرد.
فریدون مشیری پس از سالها بیماری سوم آبانماه ۱۳۷۹ در ۷۴ سالگی در تهران درگذشت و قطعه هنرمندان بهخاک سپرده شد.
“من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم
من اینجا تا نفس باقیست میمانم
من از اینجا چه می خواهم،نمیدانم
امید روشنائی گر چه در این تیره گیهانیست
من اینجا باز در این دشت خشک تشنه میرانم
من اینجا روزی آخر از دل این خاک با دست تهی
گل بر می افشانم
من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه چون خورشید
سرود فتح میخوانم
و میدانم
تو روزی بازخواهی گشت”
سپندارمزروز خیز ای نگار
سپند آر ما را و جام می آر
سپند آرامئیتی یا همان اسفند به معنی بینقصی و سلامت کامل است. وی نگاهبان و پاسدار زمین و در عین حال مظهر تمکین، تقوا و عبادت است.
این واژه که در اوستایی «سْپِنْتَه آرمَئیتی»(Spenta-Ârmaiti) است و نام چهارمین امشاسپند شناخته میشود، از دو بخش «سپنته»(Spenta) یا «سپند» به چم (:معنی) پاک و مقدس و «آرمئیتی»(Ârmaiti) به چم فروتنی و بردباری تشکیل شده است و این دو با هم به چم فروتنیِ پاک و مقدس است. این واژه در پهلوی «سپندارمت»(SpandÂrmat) و در فارسی «سپندارمذ» و «اسفندارمذ» و «اسفند» شده است.
سپنته آرمیتی یکی از ایزدبانوان و امشاسپندان زرتشتی است که در زبان اوستایی، سپنته آرمیتی یا سپنت اَرمَیتی یا سپند آرامئیتی خوانده میشود، در زبان پهلوی بدان سپندارمذ یا سپندارمت گویند و در فارسی، سپندارمد نیز خوانده شدهاست. امشاسپند سپندارمذ، نگهبان و ایزدبانوی زمین سرسبز و نشانی از باروری و زایش است.
در فرهنگ پهلوی سپندرمت یا همان سپندارمذ، نام یکی از امشاسپندان و در عین حال نام پنجمین روز ماه و دوازدهمین ماه سال معرفی شدهاست. وی را همان الهه بسیار قدیمی اسفند دانستهاند و گفتهاند که او را دو امشاسپند دیگر یعنی هورواتات (خرداد) و امرتات (امرداد) همراهی میکنند و این سه گروهی از امشاسپندان را میسازند که قرینهی سه امشاسپند نخستین، یعنی وهمن (وهومن یا همان بهمن)، اشه وهیشته (اردیبهشت) و خشتره وییریه (شهریور) محسوب میشوند.
این فروزه در انسان به گونهی فروتنی و مهر و خدمت به دیگران، نمایان میشود. سپندارمزد در جهان خاکی، نگاهدارندهی زمین و زنان است. زمینی که بیهیچ چشمداشتی هرچه دارد در اختیار جانداران میگذارد و زنانی چون مادر که همچون زمین، مهربان و فروتنند، مهر میورزند بدون این که چشمبه راه پاسخی مهرانگیز باشند.
زن و زمین همسانیهای بسیاری دارند. زن و زمین هر دو نماد باروری و زایش هستند، زندگی از زن و زمین است که جریان دارد.
سرودهی مسعود سعد سلمان، بر پایهی کتاب بندهش
سپندارمزروز خیز ای نگار
سپند آر ما را و جام می آر
می آر از پی آن که بی مینشد
دلی شادمان و تنی شادخوار
سپند آر پی آن که چشم بدان
بگرداند ایزد ازین روزگار
اندرزنامه آذرباد مهراسپندان (موبد موبدان در روزگار شاپور دوم)
ورز زمین کن
اندرزنامه آذرباد مهر اسپندان در سرودهی استاد ملکالشعرای بهار:
به (شهریور) اندر شوی شادخوار/ کنی در (سپندارمز) کشت و کار
یک پاسخ
روانشان شاد. دو سال پیش چه این سروده بسیار زیبا و میهن دوستانه ایشان، شنیده شد و دست ب دست شد.