نخستین نشست از نشستهای ماهیانه دانشگاه هنر با نام «هنر سیاسی و سیاست هنر» در دانشکده علوم نظری و مطالعات عالی هنر دانشگاه هنر بهانهای شد تا بیشتر پای سخن محمدرضا ابوالقاسمی بنشینیم.
داستان درگذشت کورش با دیدگاه گوناگونی به دست تاریخنگاران نوشته شده ولی باختریان بیشتر به نوشتههای هرودت که تا اندازهای با ایرانیان میانه نیکی نداشت، توجه کرده و از آن بهرهبرداری سیاسی کردهاند.
محمدرضا ابوالقاسمی استاد دانشگاه هنر نمونههای نگارگری از صحنه درگذشت کورش که به دست هنرمندان گوناگون دوره رنسانس کشیده شده را مورد بررسی قرار دادهاست و چرایی بهرهبرداریهای سیاسی و مذهبی از این صحنه را آشکار میکند.
ابوالقاسمی نخست کوتاه به جنگ کورش با ماساگتها بنا بر روایت هردوت پرداخت: «کورش دوم کسی است که شاهنشاهی پارس را بنیاد نهاد و پس از گشایش کشورهای بسیاری مانند بابل، به گستردهترین مرز ایران دست یافت. بنابر روایت هردوت 530 پیش از میلاد کورش در جنگ با تبار ماساگت کشته میشود.
ماساگتها تباری جنگجو و نیمه صحراگرد که در شمال دریای کاسین (ترکمنستان و قزاقستان امروزی) میزیستند کورش شماری از آنها را به جنوبشرقی ایران کوچاند و سرزمین سکستان (سیستان امروزی) را پدید آوردند. در درگیری با آنها پسر ملکهی ماساگتها که فرماندهی سپاه را عهدهدار بوده اسیر میشود و وی خود را در اسارت میکشد. ملکه به کورش پیام میفرستد که خونخواهی پسرش را از کورش گرفته و در خونش آغشته خواهد کرد. سرانجام آنان بر سپاه ایران چیره شده و کورش را میکشند و سر بریده کورش را نزد ملکه میآورند و ملکه با دیدن چنین صحنهای میگوید «از خون خودت بنوش که تو تشنه خون بودی»! »
پولاس پونتیس (paulus pontius) 1603 ـ 1668
چرا روبنس نگارگر بزرگ باختر این صحنه را به اندازهای سترگ کشیده است؟
استاد دانشگاه هنر افزود که شاید بتوان گفت دهها نمونه از این صحنه در نگارگری باختر به ویژه در دوره رنسانس دیده میشود و استنادشان هم بیشتر دستنوشتههای تاریخی رومی و یونانی است.
وی در دنباله سخنانش از چگونگی بهرهبرداری نگارگران دوره رنسانس از این صحنه سخن گفت: «نمونههای آغازین طرحهایی است که میتوان در دستنوشتههای خطی یافت برای نمونه سال 1470 میلادی نگاره شهبانو (maso finiguerra1470 tomyris) در حال فرماندهی کشیده شده است.
دستنوشته خطی سال 1470 میلادی نگاره شهبانو تومیریس (maso finiguerra1470 tomyris) در حال فرماندهی
یکی از شناختهشدهترین تابلو روبنس که به اندازه راستین انسان و بسیار بزرگ است. این موضوع برای تاریخنگاران امروز مسالهساز شده که چرا روبنس چنین ماجرایی را به این اندازه بزرگ و با شکوه کشیدهاست. در این تابلو نشان میدهد که سر کورش، درون تشتی از خون به ملکه نشان داده میشود و از زبان تومیرس نوشته شده «سیراب شو از خونی که همواره تشنهاش بودی».
این تابلو به دست پیتر پل روبنس (Peter-Paul-Rubens) کشیده شدهاست 1622 میلادی
استاد دانشگاه هنر از رویدادهای درونی پرده کشیده گفت: «هنگام ریزبینی میبینیم روبنس پسرانش را به عنوان کسانی که دنباله تنپوش ملکه را بر دست گرفتهاند، کشیده است. با توجه به سن فرزندانش میتوان گمان داشت تابلو در سال 1322 میلادی کشیده شدهاست. سگی کوچک بالا در آغوش یکی از بانوان است که در بسیاری از تابلوهای روبنس دیده میشود. سگ هدیهای از سوی یک شهبانو توانمند در فلاندرد (بلژیک امروزی) به نام «ایزابلا» است. فلاندرد بخشی از اروپاست که روزگار درازی زیر فرمانروایی اسپانیاییها بود و اسپانیا حاکمش را برمیگزید.»
آلبریت و نیکلا، پسران روبنس در تابلو تومیریس
پیچوتابهای تاریخی، تنشهای سیاسی و اقتصادی در تابلو روبنس!
ابوالقاسمی از آشنایی روبنس با نگارگری ایرانی گفت : «این تابلو را ملکه به روبنس سفارش داده بود شهبانو برای نشان دادن قدرت بیچون و چرای خود برآن میشود خود را در نقش یکی از توانمندترین زنان تاریخ جای دهد آنهم به این اندازه. پرده سفارشی در تالار پذیرایی کاخ شهبانو در بلژیک آویزان بود.
روبنس با توجه به نگارههایی که در دست داشت با نگارگری ایرانی آشنایی داشت.با ریزبینی بالا در نگاره ایزابلا متوجه میشوید برپایه یکی از مینیاتورهای «رضا صادقی» کشیده شدهاست. پیکر ایرانی جانشین تومیرس میشود که پادشاه ایرانیان را کشته و چهره وی شهبانو توانمند ایزابلایی در یک دوره تاریخی دیگر است و این درهم آمیختگی و ویژگیها یکی از نکات بسیار گیرا اینگونه نگارگریها است.»
سگی که در آغوش بانویی در تابلو دیده میشود، در بیشتر تابلوهای روبنس دیده میشود که پیشکشی است از یک شهبانو توانمند در فلاندر، بلژیک امروزی، بهنام شهبانو ایزابلا است و سفارش دهنده تابلو نیز همین شهبانو بودهاست.
چهره شهبانو ایزابلا بهجای شهبانوی ماساگتی کشیده شدهاست و چگونگی ایستایی وی برگرفته از یک مینیاتور ایرانی است
وی در ادامه سخنانش گفت که روبنس در تاریخ نگارگری ارزش بالایی دارد و یکی از نامدارترین نگارگران روزگار بود که وارد چنین چالشی شدهاست و چند نمونه تابلو از این صحنه که به دست هنرمندان دیگری کشیدهاست را نشان داد.
میکاییل خوزه سده شانزدهم (michiel-Coxie)
نگاره دیگری از این صحنه
نمونهی دیگری از میکاییل خوزه که پیش از روبنس در سده شانزدهم کشیده است سر بریده شده کورش و سگی که سرگرم لیسیدن خونی است که از پیکر سردار پارسی جاری است
نگارگران سطح پایینتر در تاریخ رنسانس بیشتر در سده هفدهم و آغازین سده هیجدهم، درست هنگامهای که بیشترین درگیری بین عثمانیها و اروپاییها در جریان بودهاست.
نمونههای دیگری از هنرمندانی چون ماتیا برتی 1650 و 1670، آنتونیو زانکی 1680، گرارد هونت 1700 کشیده شدهاست. کشیدن این صحنه از آغاز سده هیجدهم، هنگامهای که کشمکش عثمانیها فروکش میکند در نقاشی اروپاییان نیز به فراموشی سپرده میشود و پس از سده هیجدهم بسیار اندک یا اصلا به چشم نمیخورد.
جایگاه تومیرث برای مسیحیان
ابوالقاسمی با بیان این پرسش که چرا چنین پیشامدی تا این اندازه در هنگامهی تنشهای تاریخی مورد توجه نگارگران باختری بودهاست، برای پاسخ آن به اسناد برجای مانده از باختریها پرداخت: «کتابی بهنام «مرآت بشر» (speculum humanae salvationis)به نویسندگی راهب دومینیکن اهل استراسبورگ وجود دارد که در آن بین رویدادهای عهد عتیق، عهد جدید و رخدادهای تاریخی را به موازات تاریخی به تصویر کشیدهاست.
در این کتاب تومیرث شهبانو ماساگتها، در کنار مریم مقدس و یودیت و یائل کشیده شدهاست و اینگونه از راه دینی وارود فرهنگ بصری باختر شدهاست. یودیت و یائل بانوان ارجمندی برای تبار بنیاسراییل هستند زیرا دو بار با شهامت و از خودگذشتگی، بنیاسراییل را از شکست و نابودی نجات میدهند. شخصیت کورش در تاریخ مسیحیت نماد شر و اهریمن نشان داده شدهاست. تومیرث در کنار مریم مقدس نماد نیکی است.
یائل یکی از بانوانی که در بین تبار بنی اسراییل دارای ارزش بالایی است
وی به چرایی نماد شر در شخصیت کورشبه باور مسیحیان در دوره رنسانس پرداخت و گفت: «در نسخه خطی مرآت نجات بشر نگارهای وجود دارد که مریم بر روی اهریمن پا گذاشته و پیروزمندانه است و در بخش دیگر یودیت و هولوفیست، در سوی دیگر یائِل با کوبیدن پنج میخ به سر سردار کنعانی، بنیاسراییل را نجات میدهد و در پایان هم تومیرث دیده میشود که سر تاجدار پادشاه ایرانی را جدا کردهاست.
بارها این موضوع در کتاب آورده شده و درباره آنان گفتمان بسیاری صورت گرفته است در حالیکه کورش نجات دهنده تبار بنیاسراییل از دست بابلیان بود و در عهد عتیق یهودیان کورش بهعنوان نجات دهنده و مسیح یهودیان یاد شدهاست و چون مسیحیان چندان از یهودیان دلخوشی نداشتند پس نجاتدهنده بنیاسراییل بایستی چهره منفی پیدا کند.
در دستنوشته خطی مرآت نجات بشر، مریم پیروزمندانه بر روی شیطان پا گذاشته و نگاره دیگر یودیت را نشان میدهد
بازنمایی و روایتهای گوناگون آن در چنان روزگاری نشاندهنده تسویه حساب سیاسی است با یک تبار دیگر ولی شخصیت کورش به بازی گرفته شدهاست و بارها در زیر نگارههایی که از این دوره برجای مانده به زبان لاتین نوشته شده «گردنش را زد و کورش را از گردونه هستی خارج کرد» و این طراحیها همواره در کتاب تکرار شده و گفتمانی دربارهاش صورت گرفتهاست.
در طراحیها و حکاکیهای سده چهارم تومیریس تنها با شمشیری در دست و سربریدهی کورش و این جمله به تصویر کشیده می شد: «tandem regina Thaman ipsum capiens decollavit» بهچم «ملکه تومیریس گردن زد به دست خود اسیرش را»
نگاره دیگری از دستنوشته خطی مرآت نجات بشر، یایل در حال میخ کوبیدن بر سر سردار کنعانی است و بنیاسراییل را نجات میدهد و نگاره دیگر تومیریس که سر تاجدار پادشاه ایران را جدا کرده است
به نگارگری تاریخی باید با سوظن نگاه کرد
استاد دانشگاه هنر به رویدادهای تاریخی روزگار روبنس پرداخت: «در آنروزگار بلژیک (هلند جنوبی) و هلند (هلند شمالی) همواره در جنگ بودند و ایزابلا بایستی خود را شهبانویی توانمند نشان میداد و بههمینروی این داستان تاریخی بهانهای برای بهرهبرداری سیاسی و هویتسازی به سود وی شد.
برآیند بررسی چند نمونه نگارگری تاریخی نشان داد به نگارگری تاریخی باید با سوظن نگاه کرد. آیا به راستی آثار بررسی شده نگارگری تاریخی بهشمار میآمدند تا بتوانند یک رویداد تاریخی را نمایش دهند؟
در چشم دوران میبینیم رویدادهای تاریخی بهانهای برای بهرهبرداری آرمانهای سیاسی، ایدئولوژی است و به عنوان یک تسویه حساب با یک دولت یا دین، دشمن یا فرهنگ به کار گرفته میشود و شوربختانه همه اینها زیرمجموعه نگارگری تاریخی جای میگیرند در حالیکه به نظر میرسد تاریخ در اینجا، جایی ندارد و تنها راهی برای بیان دیدگاه و آرمان هنرمند، سفارش دهنده یا جامعهای که هر دو در آن همراه هستند.
هیچ نگارگری را نمیتوای جدای از نگاه ایدئولوژی زمانه خودش یافت حتا اگر در مدرنترین نگارگریها، لایهبرداری صورت گیرد همچنان میتوان به ساختارهای بنیادین ایدئولوژیک آن دست یافت. بنابراین بهتر است به جای نقاشی تاریخی از برساختن نقاشانهی تاریخ سخن بگوییم زیرا نقاشان با این کار تاریخ مورد نظر خودشان را روایت یا حتا میسازند.»
این پژوهشگر هنر نقاشیهای تاریخی را برساختن تاریخ دانست و افزود: «بهراستی که آمیختن این عناصر یک برساخت دیداری را پدید میآورد که بیگمان هیچگونه سندیت تاریخی نمیتوان برای آنها برشمرد و تنها در کنار هم نهادن یک سری رویدادها و یک سری شخصیتهای تاریخی است بهجای روایتگر راستین تاریخی باشد. ما بهجای سندیت تاریخی با صحنهپردازی تاریخی روبهرو هستیم.
بنا به سخن «دیدن همان، باور کردن همانا» هر چه بیشتر با ریزبینی مورد بررسی قرار بگیرند میتوان چهره راستین نقاشیها را به همگان نشان داد.
و سرانجام میرسیم به سخن نادرست برگردان شده از زبان «آلبرتی» در کتاب در باب نقاشی که نگارگری پنجرهای است رو به جهان؛ در حالیکه وی چنین سخنی نگفتهاست. آلبرتی میگوید نگارگری پنجرهای است گشوده رو به ایستوریا (istoria). میتوان هیستوریا را تاریخ و رخدادهایی که رخ میدهد یا بهتر بگوییم رو به صحنهای که نگارگر باید برپایه باورش یا سفارش دهنده تصویر بکشد و صحنه بیگمان برساختهی سیاست و ایدئولوژی دوران خلق اثر است برای کسانی که با چشم دوران خود صحنهها را به تصویر میکشند و کسانی که با چشم آن دوران باید این صحنهها را ببینند و باور بیاورند آنچیزی که در برابر دیدگانشان قرار دارد.»
ابوالقاسمی در پایان سخنانش گفت که بوکساندل در کتاب «نقاشی و تجربه» در فصل نخستش یک پژوهش گستردهای انجام دادهاست و با نشان دادن اسناد گوناگونی به ما میگوید نگارگران به راستی «عَمَله» بودند. یعنی کسانی بودند که با سفارشدهنده چونه میزدند و با ارایه اسناد دیگری آشکار میکند که سفارش دهنده چند پیکره درخواست میکرده و نگارگر پاسخ میدهد هر پیکره چه بهایی دارد، فلان رنگ، گِرمش و اندازه تابلو هر کدام بهایی جداگانه دارد. روبنس نیز از این دوران چندان بازه زمانی نداشتهاست. روبنس نیز یک کاسبی بوده که برای بهدست آوردن روزی خود مانند دیگر تاجران زمانهاش باید سفارش میگرفتهاست. بیشتر کارهای روبنس سفارشی از سوی کلیسا، دوکها و دوشسها بود بنابراین نمیتوان بر روبنس خرده گرفت که چرا چنین آثاری را پدید آوردهاست.
با جستجو واژههای (Tomyris Cyrus) به نگارههای بسیاری از این رویداد ناگوار برخورد خواهید کرد که در کشورهای گوناگون چهره این شخص حتا در روزگار امروزی برجسته و به باور آنان مورد کرنش است!
نیکولا پوسن (nicolas poussin) پیش از نقاشی روبنس کشیده شده است
اثر دیگری از روبنس
ویکتور وولفونت 1630
لوکا فراری که به سبک باروک کشیده شدهاست1640
Gioiosa Ionica Mattia Preti dipinto ماتیا پرتی 1650
ماتیا پرتی 1670
maso finigerra 1470 tomyris
0114