بلند است امشب از شبهای پیشین
چه خوش بینم ترا ای هور زرین
نشینم تا سحر بینم جمالت
سراسر گویم حُسن و کمالت
همه یاران به جمع ما نشسته
در غم را به روی خویش بسته
چو امشب را بخوانند نام یلدا
به شادی سر کنیم تا صبح فردا
سخن از شادی و شور است و صهبا
بساط رقص و آواز است برپا
فراوان میوهها بر سفره چیده
انار و سیب و انگور رسیده
ز شیرینی و آجیل مُفصل
کسی از خوردنش نَبوَد مُعطل
کسی امشب بَرَد از جلسه حالی
که بر حافظ زند رندانه فالی
مراد دل بگیرد هر کس از آن
شود آسوده از هر رنج دوران
من و غیبی ز شعر خویش خوانیم
ترا بهتر ز هر خواننده دانیم