تنبور سازی است از خانوادهی سازهای زهی كه از یك كاسه و دستهای كه بر روی آن است ساخته شده و دارای چهار تار است كه با سرانگشتان و بدون مضراب نواخته میشود. در كتاب ایران، در زمان ساسانیان، آمده است: «… مسعودی نام آلات موسیقی ایرانیان را چنین آورده است: عود، نای، تنبور، مزمار، چنگ. گویند مردم خراسان بیشتر آلتی را در موسیقی بهكار میبردند كه هفت تار داشت و آن را زنگ میخواندند. اما مردم ری و تبرستان و دیلم تنبور را دوستتر داشتند و این آلت (ساز) نزد همهی فارس مقدم بر سایر آلات بوده است. شكارگاه خسرو در تاق بستان ظاهرا حاكی از این است كه درآن عصر چنگ آلت درجه اول موسیقی ساسانی بوده است، اما آلت دیگر كه مطابق آثارآن عصر مسلما در عهد پرویز وجود داشته عبارتند از: شیپور، تنبور و نای …». این ساز امروزه بیشتر در نواحی كردستان و كرمانشاه نواخته میشود.
این ساز در شاهنامه تنها در دو داستان هفتخوان رستم و هفتخوان اسفندیار بهكار رفته است و در هر دو داستان نیز در خوان نبرد با زن جادوگر. با توجه به گله از روزگار هنگام نواخته شدن آن بهدست پهلوانان میتوان گفت سازی است با نوایی غمگین كه در اصل نیز چنین است.
در هفتخوان رستم، پس از چیره شدن بر اژدها، جهانپهلوان به سوی خانهی جادوگر به راه میافتد. به بیشهای میرسد پر درخت و گیاه با آبی روان كه جامی می در كنارش بود با قوچی بریان و نمكدان و ربچار كه سفرهی جادوان بود كه از آواز رستم ناپدید شده بودند. رستم چون چنین میبیند:
فرود آمد از اسپ زین برگرفت
به غرم و به نان اندر آمد شگفت
خور جادوان بد، چو رستم رسید
از آواز او دیو شد ناپدید
نشست از بر چشمه فرخنده پی
یكی جام یاقوت پر كرده می
ابا می یكی نغز تنبور بود
بیابان چنان خانهی سور بود
تهمتن مرآن را به بر درگرفت
بزد رود وگفتارها برگرفت
و نالید كه رستم آواره است و تنها، بیابان و كوه بستان او است و همیشه در نبرد شیر و اژدها است. چون زن جادو آن را شنید خود را آراست و نزد رستم رفت. رستم با دیدن او یزدان را ستایش كرد كه در دشت مازندران خوان و می و چنین زیبارویی یافته میشود و زن چون نام یزدان را شنید چهرهاش سیاه گشت. رستم وی را به خم كمند گرفت و او گندهپیری گشت پرآژنگ و نیرنگ و رستم میانش را با خنجر به دو نیم كرد.
در هفتخوان اسفندیار هنگامی كه وی پس از پیروزی بر اژدها سپاه را به برادرش پشوتن سپرده همراه جام می و تنبور برای به دام انداختن زن جادو میرود، آمده است:
سپه را همه بر پشوتن سپرد
یكی جام زرین پر از می ببرد
یكی ساخته نیز تنبور ساخت
همی رزم پیش آمدش سور خواست
یكی بیشهای دید همچون بهشت
توگفتی سپهر اندرو لاله كشت
ندید از درخت اندرو آفتاب
به هر جای بر چشمهای چون گلاب
فرود آمد از بارگی چون سزید
ز بیشه لب چشمهای برگزید
یكی جام زرین به كف بر نهاد
چو دانست كز می دلش گشت شاد
همانگاه تنبور را برگرفت
سراییدن و ناله اندر گرفت
سپس برای فریب جادوگر از بخت بد خود شكوه میكند كه باید با شیر نر و اژدها پیوسته بجنگد و از چنگ بلاها رهایی ندارد و بهرهای از جهان نبرده و پریچهرهای را دیدار نكرده است و از خداوند میخواهد زنی زیباچهره و خورشیدروی و سروبالا به وی بدهد كه زن جادو خود را چنین میآراید و به وی مینمایاند و اسفندیار بدین روش وی را به دام میاندازد از بین میبرد.
با توجه به سخن مسعودی كه بهوسیلهی كریستین سن گفته شده است، تنبوری كه در هفتخوان رستم بر سفرهی جادوگر بوده است درست اما مناسب هفتخوان اسفندیار نیست. شاید به شوند همانندیهایی كه بین دو هفتخوان وجود دارد، هر دو ساز یكی آورده شده است. هرچند رستم نمیداند خوان گسترده شده از آن جادوان است و ساز را چون بر سر سفره است برداشته و مینوازد اما اسفندیار آگاهانه تنبور را برداشته به نبرد با جادوگر میرود. شاید این ساز در آن روزگاران كهن سازی بوده دلخواه جادوان!