امروز دی بهآذر ایزد و اردیبهشتماه از سال 3758 زرتشتی، یکشنبه هفتم اردیبهشتماه 1399 خورشیدی، 26 آوریل 2020 میلادی
یعقوب لیث صفاری یکی از فرزندان بزرگ و نامآور ایران که همه زندگی خود را بر سر آزادی و پایندگی ایران نهاد، جوانمردی از سیستان، سرزمین رستم بود. او در بخشی از ایران پرورش یافته بود که گهواره ایستادگی در برابر یورش بیگانگان بود. او پرورده فرهنگ ایستادگی و مبارزه بود.
یعقوب لیث صفاری، با نام اصلی رادمان پور ماهک كه از جوانی در سر هوای احیای استقلال ملی و شاهنشاهی ایران را داشت برای رسیدن به این هدف و اجرای گام به گام برنامههای خود، مصلحت دید كه با حاكم اعزامی خلیفهی عباسی به سیستان (سیستان بزرگتر) كار كند. این همكاری مصلحتی كه از آوریل 847 میلادی آغاز شده بود پنج سال به درازا كشید و پس از آن، یعقوب راه خود را با تصرف شهر زرنگ (از شهرهای سیستان، واقع در افغانستان امروز ـ افغانستان نامی است که انگلیسیها بر ایران خاوری گذاردهاند) جدا ساخت. وی سپس تا واپسینِ هنگام زندگانی خود به آزاد کردن دیگر مناطق ایران و بازگرداندن استقلال ملی ادامه داد و جایگاه والایی برای خود در تاریخ ایرانزمین به وجود آورد.
یعقوب لیث را نخستین شهریار ایرانیِ زندهکنندهی زبان پارسی، پس از فروپاشی شاهنشاهی ساسانیان میدانند. وقتی شاعری بنا بر رسم زمان قصیدهای به زبان تازی در ستایش او سرود، وی او را سرزنش کرد که چرا به زبانی که نمیفهمد برایش شعر سروده است که «چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت».
یعقوب لیث در سال 868 میلادی پس از آزاد کردن کرمان، پارسی را زبان رسمی همه ایرانیان اعلام کرده و گفته بود که از آن پس به زبانی که او نمی فهمد گفتوگو و نوشتن نکنند. از سال 652 میلادی تازی زبان رسمی گفتوگو و رایزنی بود، زیرا تازیان حاكمان شهرها بودند و زبان دیگری نمیدانستند و به ایرانیانی كه تازی نمیدانستند و سعی در یادگرفتن آن نمیكردند «عَجَم به معنای گُنگ و لال» خطاب میكردند كه هنوز هم این اصطلاح از میان نرفته است. یعقوب لیث اخطار كرده بود که از آن پس اگركسی در قلمرو او جز به پارسی سخن بگوید و بنویسد؛ سخت مجازات خواهد شد. ایرانیان تنها مسلمانان دوران سلطهی تازیان هستند که زبان و فرهنگ ملی خودرا حفظ کردهاند.
مهمترین کار او پرهیز ایرانیان از گفتن و نوشتن به زبان تازی، پس گرفتن خوزستان از خلیفه عباسی و دوری از ادامه مهاجرت قبایل تازی به این بخش از ایران بود و بنابراین خوزستان، بمانند بینالنهرین از پیکر ایران جدا نشد. یعقوب در خوزستان درگذشت و همانجا به خاک سپرده شد.
تازیان در درازنای دو سده چیرگی بر ایرانزمین، به ایرانیان ستم فراوان کرده است، ولی چون کسی جرات نوشتن آن را نداشت «ناگفته» باقی مانده است و به قول استاد عبدالحسین زرّینکوب؛ دوقرن سکوت!.
دی یکی از نامهای اهورامزداست و در اوستا، دَثوش یا دَدوش یا دَذوه فرنامی و به چم آفریننده، جهاندار زیباییهاست. دی اوستایی دَثوش به چم : پروردگار و دادار هست. روزهای دی در هر ماه روزهای نیایش همگانی، به آتشکده رفتن، آسایش و دست از کار کشیدن زرتشتیان است.
روز دی است خیز و بیار ای نگار می
ای ترک، می بیار که ترکی گرفت دی
دیبآذر، روز هشتم از هر ماه در گاهشماری زرتشتیان است. دی یکی از نامهای اهورامزداست.
«دی» (اوستایی:«دَثوش») به چم (:معنی) پروردگار، دادار، آفریننده و جهاندار زیباییها است. در گاه شماری زرتشتی، روز نخست هر ماه اورمزد روز نامیده میشود، سه روز دیگر به نام اهورامزدای بیهمتاست که به واژهی دی آمده و از آن سخن گفته شده است.
در هر ماه سه روز با نام «دی» شناخته میشود. روزهای هشتم، پانزدهم و بیست و سوم ماه زرتشتی به نام «دی» است مانند دی به آذر، روز هشتم هر ماه، دی به مهر، روز پانزدهم از هرماه، دی به دین، روز بیست و سوم از هر ماه. برای باز شناختن هر یک از این سه روز ، نام روز پس از آن به واژهی دی پیوند داده شده است برای نمونه فردای روز دی بآذر روز آذر است.
سرودهی مسعود سعد سلمان، بر پایهی کتاب بندهش
روز دی است خیز و بیار ای نگار می
ای ترک، می بیار که ترکی گرفت دی
می ده برطل و جام که در بزم خسروی
بنشست شاه شاد ملک ارسلان به می
اندرزنامه آذرباد مهراسپندان (موبد موبدان در روزگار شاپور دوم)
سر شوی و موی و ناخن پیرای
اندرزنامه آذرباد مهر اسپندان در سرودهی استاد ملکالشعرای بهار:
به (دیبآذر) اندر سر و تن بشوی/ بپیرای ناخن، بیارای موی
یک پاسخ
درود بر رادمان پور ماهک ، پور ایرانزمین . باشد که بیشتر با اندیشه و راه او آشنا شویم و رهرو آن دلیر سیستانی باشیم .
روانش شاد و یادش گرامی